عشق سیاه و سفید p47
عشق سیاه و سفید p47
جونگ کوک:سونگ مین،عشقم بلند شو شام بخور ،سونگ مین
از خواب بلند شدم و نشستم روی تخت خیلی استرس داشتم برای فردا چون میدونستم دیگه قرار نیست زنده بمونم
سونگ مین:سلام ،باشه
جونگ کوک:سلام قربونت برم،بیا مامانت خودش برات غذا اورده
سونگ مین:مامانم،مگه نگفتم نزار بیاد اینجا جونگ کوک
جونگ کوک:نترس وقتی تو اومد تو خواب بود وجیهوپ رفت برسونتش خونه
سونگ مین:هوف ،از دکتر پرسیدی فردا ساعت چند باید برم اتاق عمل
جونگ کوک:اره پرسیدم گفت ساعت ۶ صبح
سونگ مین:اوکی
لنقد استرس و ترس داشتم نتونستم غذا بخورم و دو تا قاشق بیشتر نخوردم
سونگ مین:بسه دیگه نمیخام ممنون خودا بخور گرسنته
جونگ کوک:تو هر وقت سیر شدی منم میخورم
سونگ مین:ممنون که کنارمی ،من سیر شدم
جونگ کوک:همین،منم باید ممنون تو باشم که پشتم بودی همیشه
بعد از غذا خوردن اروم از جام بلند شدم و با کمک جونگ کوک رفتیم داخل حیاط داشت بارون میمومد
جونگ کوک:بیا این دفعه چتر اوردم خیس نشی مثل موش آب کشیده (با خنده)
سونگ مین:مرسی ولی من خیسم بشم مث موش نمیشم یه مثال بهتر نبود بزنی
جونگ کوک:خب جوجه چطوره
سونگ مین:خوبع ،اصن ولش کن داریم راجب چی حرف میزنیما خدایا ،چقدر اسمون قشنگه مگه ن
جونگ کوک:اره مثل تو
سونگ مین:خیلی سرده
جونگ کوک:بیا بریم داخل سرما میخوری
سونگ مین:بریم
رفتیم تو اتاق و رو تخت دارز کشیدم که پرستار اومد بهم یه سرُم دیگه وصل کرد و رفت و منم کم کم دیگه خابم برد و جونگ کوک هم کنارم روی صندلی خابش برد
با ولی فکر که فردا قراره بمیرم یا زنده بمونم خابم برد ...
جونگ کوک:سونگ مین،عشقم بلند شو شام بخور ،سونگ مین
از خواب بلند شدم و نشستم روی تخت خیلی استرس داشتم برای فردا چون میدونستم دیگه قرار نیست زنده بمونم
سونگ مین:سلام ،باشه
جونگ کوک:سلام قربونت برم،بیا مامانت خودش برات غذا اورده
سونگ مین:مامانم،مگه نگفتم نزار بیاد اینجا جونگ کوک
جونگ کوک:نترس وقتی تو اومد تو خواب بود وجیهوپ رفت برسونتش خونه
سونگ مین:هوف ،از دکتر پرسیدی فردا ساعت چند باید برم اتاق عمل
جونگ کوک:اره پرسیدم گفت ساعت ۶ صبح
سونگ مین:اوکی
لنقد استرس و ترس داشتم نتونستم غذا بخورم و دو تا قاشق بیشتر نخوردم
سونگ مین:بسه دیگه نمیخام ممنون خودا بخور گرسنته
جونگ کوک:تو هر وقت سیر شدی منم میخورم
سونگ مین:ممنون که کنارمی ،من سیر شدم
جونگ کوک:همین،منم باید ممنون تو باشم که پشتم بودی همیشه
بعد از غذا خوردن اروم از جام بلند شدم و با کمک جونگ کوک رفتیم داخل حیاط داشت بارون میمومد
جونگ کوک:بیا این دفعه چتر اوردم خیس نشی مثل موش آب کشیده (با خنده)
سونگ مین:مرسی ولی من خیسم بشم مث موش نمیشم یه مثال بهتر نبود بزنی
جونگ کوک:خب جوجه چطوره
سونگ مین:خوبع ،اصن ولش کن داریم راجب چی حرف میزنیما خدایا ،چقدر اسمون قشنگه مگه ن
جونگ کوک:اره مثل تو
سونگ مین:خیلی سرده
جونگ کوک:بیا بریم داخل سرما میخوری
سونگ مین:بریم
رفتیم تو اتاق و رو تخت دارز کشیدم که پرستار اومد بهم یه سرُم دیگه وصل کرد و رفت و منم کم کم دیگه خابم برد و جونگ کوک هم کنارم روی صندلی خابش برد
با ولی فکر که فردا قراره بمیرم یا زنده بمونم خابم برد ...
۵۵.۴k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.