فیک تهیونگ پارت2
فیک تهیونگ پارت2
(کادر مهربانی)
دوتاشون سرشو بالا پایین کردن ک پرستار اومد داخل و گفت
پرستار:میسو وقت استراحتشونه بچه ها دیگ هم از پیش پزشک اومدن میش بری بیرون
میسو:اره
رفتم بیرون و ب سمت کلمن اب رفتم لیوان و پر کردم و نزدیک دهنم بردم و یه قلپ ازش خوردم ک صدای یک بچه اومد ک خیلی دلخراش گریه میکرد ب سمتش رفتم طاقت گریه ی بچه ها رو نداشتم در اتاق و باز کردم و رفتم داخل ک از خودم کیوت بازی در اوردم ب سمتش رفتمو گفتم
میسو:سلام شلام خوشگل خانوم اسمت چیه
از حالت چهره ام خندش گرفت و اشکاش و مامانش پاک کردو ب دخترش گفت
مامان مریض:دخترم گریه نکن ببین این خانوم کیه
سونلی(اسم بچه است):سلام اسمم سونلیه تو کی هستی
میسو:من میسو عم خاله میسو صدام کن
سونلی:باشه
میسو:حالا عزیزم چرا گریه میکنی؟!
سونلی :دکتر گفتباید موهامو کچل کنم
میسو:خوب اشکال نداره کچل میکنی بیشتر در میاد ک
سونلی:من موهامو دوست دارم خاله
چون رو زانوعام خم شده بودم راست وایستادم ک مادرش گفت :دکتر دعواش کرد ک موهاشو کتاه نمی کنه اینم گریه کرد
میسو:اسم دکترش چیه؟
مامان سونلی:دکتر کیم دکتره جدیدی ک برا اطفال اومده
میسو:اها
خداحافظی کردم و ب سمت یه پرستار ک دوستم بود رفتم و گفتم: دکتر کیم کیه؟
پرستار:ی دکتر بداخلاق نمی دونم چطور ب اینجا منتقل شده
میسو:میشه باهاش حرف بزنم
پرستار :ن
میسو:چرا؟میخوام ببینم دلیل بد رفتاریش با اون بچه چی بوده
پرستار:هعی میسو سر ب سر دکتر کیم نزار اخلاقشم بخاطر این بود ک خواهر کوچیکش ک مبتلا ب سرطان بوده رو نتونسته نجات بده و اعذاب داره میگن از اون موقع ادم قبل نشده
میسو:وعو چه زندگی منم بود ادم قبل نمیشدم
این رو با حالت متاسفی گفتم
ک لب زدم
میسو:اتاقش کجاست؟
پرستار :هوف،اون در بزرگ اخر سالن
ب سمت در قدم بر میداشتم و جمله هایی رو اماده میکردم ک بگم با خودم میگفت چیزی نگم ک ناراحت شه یا حداقل چیزی نگم ک باعث سه بیشتر اعذاب بکشه با این فکرا ب پشت در اتاق رسیدم در زدم
ک گفت
دکتر کیم:بیا داخل
در و باز کردم وارد شدم ک گفت
دکتر کیم:پرستار جدیدی؟!:/
(کادر مهربانی)
دوتاشون سرشو بالا پایین کردن ک پرستار اومد داخل و گفت
پرستار:میسو وقت استراحتشونه بچه ها دیگ هم از پیش پزشک اومدن میش بری بیرون
میسو:اره
رفتم بیرون و ب سمت کلمن اب رفتم لیوان و پر کردم و نزدیک دهنم بردم و یه قلپ ازش خوردم ک صدای یک بچه اومد ک خیلی دلخراش گریه میکرد ب سمتش رفتم طاقت گریه ی بچه ها رو نداشتم در اتاق و باز کردم و رفتم داخل ک از خودم کیوت بازی در اوردم ب سمتش رفتمو گفتم
میسو:سلام شلام خوشگل خانوم اسمت چیه
از حالت چهره ام خندش گرفت و اشکاش و مامانش پاک کردو ب دخترش گفت
مامان مریض:دخترم گریه نکن ببین این خانوم کیه
سونلی(اسم بچه است):سلام اسمم سونلیه تو کی هستی
میسو:من میسو عم خاله میسو صدام کن
سونلی:باشه
میسو:حالا عزیزم چرا گریه میکنی؟!
سونلی :دکتر گفتباید موهامو کچل کنم
میسو:خوب اشکال نداره کچل میکنی بیشتر در میاد ک
سونلی:من موهامو دوست دارم خاله
چون رو زانوعام خم شده بودم راست وایستادم ک مادرش گفت :دکتر دعواش کرد ک موهاشو کتاه نمی کنه اینم گریه کرد
میسو:اسم دکترش چیه؟
مامان سونلی:دکتر کیم دکتره جدیدی ک برا اطفال اومده
میسو:اها
خداحافظی کردم و ب سمت یه پرستار ک دوستم بود رفتم و گفتم: دکتر کیم کیه؟
پرستار:ی دکتر بداخلاق نمی دونم چطور ب اینجا منتقل شده
میسو:میشه باهاش حرف بزنم
پرستار :ن
میسو:چرا؟میخوام ببینم دلیل بد رفتاریش با اون بچه چی بوده
پرستار:هعی میسو سر ب سر دکتر کیم نزار اخلاقشم بخاطر این بود ک خواهر کوچیکش ک مبتلا ب سرطان بوده رو نتونسته نجات بده و اعذاب داره میگن از اون موقع ادم قبل نشده
میسو:وعو چه زندگی منم بود ادم قبل نمیشدم
این رو با حالت متاسفی گفتم
ک لب زدم
میسو:اتاقش کجاست؟
پرستار :هوف،اون در بزرگ اخر سالن
ب سمت در قدم بر میداشتم و جمله هایی رو اماده میکردم ک بگم با خودم میگفت چیزی نگم ک ناراحت شه یا حداقل چیزی نگم ک باعث سه بیشتر اعذاب بکشه با این فکرا ب پشت در اتاق رسیدم در زدم
ک گفت
دکتر کیم:بیا داخل
در و باز کردم وارد شدم ک گفت
دکتر کیم:پرستار جدیدی؟!:/
۷۲.۳k
۰۲ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.