P

P'3
که جونگکوک دستشو‌ گرفت.
(جونگکوک+ ) (ا.ت-)

+ کجا داری میری
-ولم کن.
+ جواب سوالمو بده
-مگه برات مهمه
+ این آدم حرف بزن
-نزنم؟
+ کجا میری؟
-جایی که آدم دورو نباشه
+ حالا من دورو شدم؟.اصلا فکر کردی کجا میری میخوای بری هتل یا خونه ی مامان بابات که شیطانن؟
-اخرین بارت باشه درباره پدر مادرم این شکلی صحبت میکنی
+ حیقیت تلخه
-دهنتو ببند...همه شما پسرا یه مشت هول دورویید همه تون سگید
+ حرف دهنتو بفهم..منم میتونم بگم شماها به مشت ج*نده این نه؟
با این حرف چشمای ا.ت پر از اشک شد جلوش پر بغض و ذهنش پر از فکر
دیگه هیچ حرفی نداشت با این خرف مطمئن شد که جونگکوک نمیخوادتشو
ا.ت بدون اون نمیتونست زندگی کنه
جونگکوک در و بست و گفت« برو بشین سر جات


ا.ت خشکش زده بود به اولین بارشون فکر میکرد

فلش بک......

بارون با شدت میبارید هوا سرد بود و ا.ت میدودید تا از دست سو.ها فرار کنه

پاش لیز خورد و افتاد زمین سو.ها درست پشتش بود که یه مرد جلوش ایستاد و نگذاشت سو.ها نزدیکش شه
و به ا.ت گفت «بیا بریم خونه ی ما»

و این آغاز داستانشون بود و پایانش انقدر تلخ؟




ادامه دارد....
دیدگاه ها (۰)

P'4ا.ت روی مبل نشسته بود و به یانگ هی که گریه میکرد نگاه می ...

P'1ا.ت با بچه ی پنچ ساله ی تو بغلش میدوید و به پشت سر نگاه ن...

P'2اول فکر کرد عروسی یکی دیگه است....ولی وقتی بادقت بیشتر نگ...

P'1فقط میدودید براش مهم نبود که چندتا دکتر و پرستار پشتشن و ...

پارت 9 ویو ا/تپشتمو نگاه کردم و بله جنابعالی پشت سرم بودن فک...

⁶¹کوک: “اگر در مورد یونجوئه یونجو دختر منه.”ا/ت: “نه… در مور...

پارت ۱۶ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط