پارت 6:
پارت 6:
دختره :منظورتون چیه تهیونگ
تهیونگ به سمت دختره رفت و گلوش گرفت
تهیونگ :حالا جرئت میکنی اسممو بگی؟ (نیشخند)
تهیونگ با همون وضع انداختش بیرون
تهیونگ :تا وقتی بهت درس حسابی ندادم ازادی گمشو!
بعد از فرار کردن اون دختره با زم تون همهمه تو مخ ایجاد شد
که تهیونگ به سمت من برگشت :
چیشد یادت افتاد به بنده حقیر سر بزنی خوشگله؟
راشل مشتی به بازو تهیونگ زد
راشل:یاا خوشگله مامانته (داد)
تهیونگ :البته که هست بیا بریم
تهیونگ به طرف بقیه برگشت و گفت گمشید پی کارتون!
اون فضول ها خیلی تو مخ بودن و همش به من نگاه میکردن حقشونه که یهو دستمو گرفت و برد بالا
راشل ویو :
دستمو گرفت و برد تو دفتر کارش و برام یه قهوه با شیر گرفت
راشل:بابت همچی ممنون
تهیونگ :عجیبه تو دختررو پارش کردی
تهیونگ تو مغزش اینجوری بود که الحق تایپ خودمی
راشل ویو :
باید حرکت اولو میزدم پاهام تکون میدادم متاسفم که تویی تهیونگ!
راشل:ام تهیونگ یادته وقتی بچه بودم بهت یه عروسک بهت دادم اونو داری؟
تهیونگ :فکر میکنم تو انباره میگم منشی بیاره
راشل:نه تهیونگ لطفا خودت برو میدونی نمیخوام دسته کسی بهش بخوره
تهیونگ رفت عروسک به کتفم زود از صندلی بلند شدم و سمت میزه کارش رفتم زیره چرم صندلیش یه میکروفون شنود گذاشتم لعنتی،
شروع کردم به گشتن کشو ها همشون درباره معاملات مارس و چیزای قمار بودن قرداد های ظاهری که وقتی دره یه کشو رو باز کردم یه جعبه مخملی قرمز دیدم باز کردم سریع فهمیدم این گردنبند یاقوت قرمز و ظریف خاله بود از احساساتم دست کشیدم و گذاشتم سره جاش هرچی گشتم چیزی نبود که بدردم بخوره که متوجه عکسی شدم وقتی دیدمش شوکه شدم اون من بودم تاریخش ماله 2019 بود عکس واضح نبود اما. چطور ممکن بود که یهو تهیونگ اومد سریع عکس رو انداختم زیره مبل
راشل :تهیونگ اومدی؟
تهیونگ :هیچجوره نتونستم پیداش کنم متاسفم راشل
راشل :مهم نیست من یکاری برام پیش اومده من میرم
تهیونگ ویو:
راشل، راشل داری چیکار میکنی! داری با من موش گربه بازی میکنی نه؟ هرچقدرم عاشقت باشم نمیتونی منو دور بزنی خانم کوچولو!
#فیک
دختره :منظورتون چیه تهیونگ
تهیونگ به سمت دختره رفت و گلوش گرفت
تهیونگ :حالا جرئت میکنی اسممو بگی؟ (نیشخند)
تهیونگ با همون وضع انداختش بیرون
تهیونگ :تا وقتی بهت درس حسابی ندادم ازادی گمشو!
بعد از فرار کردن اون دختره با زم تون همهمه تو مخ ایجاد شد
که تهیونگ به سمت من برگشت :
چیشد یادت افتاد به بنده حقیر سر بزنی خوشگله؟
راشل مشتی به بازو تهیونگ زد
راشل:یاا خوشگله مامانته (داد)
تهیونگ :البته که هست بیا بریم
تهیونگ به طرف بقیه برگشت و گفت گمشید پی کارتون!
اون فضول ها خیلی تو مخ بودن و همش به من نگاه میکردن حقشونه که یهو دستمو گرفت و برد بالا
راشل ویو :
دستمو گرفت و برد تو دفتر کارش و برام یه قهوه با شیر گرفت
راشل:بابت همچی ممنون
تهیونگ :عجیبه تو دختررو پارش کردی
تهیونگ تو مغزش اینجوری بود که الحق تایپ خودمی
راشل ویو :
باید حرکت اولو میزدم پاهام تکون میدادم متاسفم که تویی تهیونگ!
راشل:ام تهیونگ یادته وقتی بچه بودم بهت یه عروسک بهت دادم اونو داری؟
تهیونگ :فکر میکنم تو انباره میگم منشی بیاره
راشل:نه تهیونگ لطفا خودت برو میدونی نمیخوام دسته کسی بهش بخوره
تهیونگ رفت عروسک به کتفم زود از صندلی بلند شدم و سمت میزه کارش رفتم زیره چرم صندلیش یه میکروفون شنود گذاشتم لعنتی،
شروع کردم به گشتن کشو ها همشون درباره معاملات مارس و چیزای قمار بودن قرداد های ظاهری که وقتی دره یه کشو رو باز کردم یه جعبه مخملی قرمز دیدم باز کردم سریع فهمیدم این گردنبند یاقوت قرمز و ظریف خاله بود از احساساتم دست کشیدم و گذاشتم سره جاش هرچی گشتم چیزی نبود که بدردم بخوره که متوجه عکسی شدم وقتی دیدمش شوکه شدم اون من بودم تاریخش ماله 2019 بود عکس واضح نبود اما. چطور ممکن بود که یهو تهیونگ اومد سریع عکس رو انداختم زیره مبل
راشل :تهیونگ اومدی؟
تهیونگ :هیچجوره نتونستم پیداش کنم متاسفم راشل
راشل :مهم نیست من یکاری برام پیش اومده من میرم
تهیونگ ویو:
راشل، راشل داری چیکار میکنی! داری با من موش گربه بازی میکنی نه؟ هرچقدرم عاشقت باشم نمیتونی منو دور بزنی خانم کوچولو!
#فیک
۷.۴k
۰۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.