پارت ۱۲
پارت ۱۲
تو اون لحظه نمیدونستم چیکار کنم که با دستی که به بدنم خورد به خودم امدم دیدم پیرهنم نیس چون با پیرهن راحت ترم امروز اونو پوشیدم و از شانس من زود از تنم در اومد هولش دادم عقب خواستم برم که یادم افتاد لباس ندارم برگشتم که دیدم پیرهنم کلا پاره شده خواستم برم که از موهام گرفت انداخت رو تخت او روم خیمه زد همین که میخواست دوباره منو ببوسه صدای جانگ کوک آمد
جانگ کوک:چه غلطی داری میکنی
اون مرده:به تو چه من ازش درخواست کردم اونم قبول کرد
داشتم با ناباورانه به مرده و جانگ کوک نگاه میکردم
میون:نه من نخواستم
همین که گفتم جانگ کوک یه مشت خوابوند دم گوش مرده او مرده افتاد زمین داشت کتکش میزد منم از ترس چه گوشه تخت تو خودم مچاله شده بودم که جانگ کوک بیشتر از این منو نبینه مرده جانگ کوک زد کنار و فرار کرد جانگ کوک چند لحظه همون جوری موند بعد بلند شد و اند کنارم و با خشم کتشو در آورم و انداخت روم
جانگ کوک:اینو بپوش بریم بیرون
میون:من که بهتون گفتم نیایم چرا به حرفم گوش ندادین الان اگه نیومده بودی چه بلای قرار بود سرم بیاد .همه اینارو با دادو بغض
گفتم
جانگ کوک: الان اتفاقی نیفتاده پاشو بریم
یه پوس خند زدم که از چشم کوک دور نموند
میون:اتفاقی نیفتاده اگه میفتاد چی چی میخواستی بگی هان جواب بده میخواستی بگی اشکال نداره یه رابطه اس درس میشه هان جواب بده
تو اون لحظه نمیدونستم چیکار کنم که با دستی که به بدنم خورد به خودم امدم دیدم پیرهنم نیس چون با پیرهن راحت ترم امروز اونو پوشیدم و از شانس من زود از تنم در اومد هولش دادم عقب خواستم برم که یادم افتاد لباس ندارم برگشتم که دیدم پیرهنم کلا پاره شده خواستم برم که از موهام گرفت انداخت رو تخت او روم خیمه زد همین که میخواست دوباره منو ببوسه صدای جانگ کوک آمد
جانگ کوک:چه غلطی داری میکنی
اون مرده:به تو چه من ازش درخواست کردم اونم قبول کرد
داشتم با ناباورانه به مرده و جانگ کوک نگاه میکردم
میون:نه من نخواستم
همین که گفتم جانگ کوک یه مشت خوابوند دم گوش مرده او مرده افتاد زمین داشت کتکش میزد منم از ترس چه گوشه تخت تو خودم مچاله شده بودم که جانگ کوک بیشتر از این منو نبینه مرده جانگ کوک زد کنار و فرار کرد جانگ کوک چند لحظه همون جوری موند بعد بلند شد و اند کنارم و با خشم کتشو در آورم و انداخت روم
جانگ کوک:اینو بپوش بریم بیرون
میون:من که بهتون گفتم نیایم چرا به حرفم گوش ندادین الان اگه نیومده بودی چه بلای قرار بود سرم بیاد .همه اینارو با دادو بغض
گفتم
جانگ کوک: الان اتفاقی نیفتاده پاشو بریم
یه پوس خند زدم که از چشم کوک دور نموند
میون:اتفاقی نیفتاده اگه میفتاد چی چی میخواستی بگی هان جواب بده میخواستی بگی اشکال نداره یه رابطه اس درس میشه هان جواب بده
۱۶.۴k
۰۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.