عشقـ/مـافیایی

پارت یازدهم
چه اتاق خوشگلی
یه عکس دختر بود
حتما ابجی جیمینه
چقدر شبیهشه
خدایااااا چه کیوتهههه مث داداشش
هااا جیمین کجاش کیوت آبجیش کیوته
هوففف چرت و پرت میگم
در کمد رو باز کردم همه لباساش خوشگل و کیوت بود
سایزش رو نگا کزدم اسمال بود
اخجون اندازمه
ولیییی من اینا رو نمیپوشم باعث میشه جیمین ناراحت شه
و یاد آبجیش بیوفته
بیخیال
از اتاق اومدم بیرون رفتم تو آشپز خونه که بوی پیبیمباب زد به بینیم
به بهههه
آجوما:سلام دخترم بیا بشین غذا بخور
جیمین:چرا لباستو عوض نکردی
ا.ت:راحتم چون همیشه لباسایی میپوشم که اگه گروگان هم شدم بازم لباسم راحت باشه
واقعا لباس تنگ بد تر از صد تا شکنجه اس
آجوما از خنده دلشو گرفته بود
جیمینم تک خنده ای کرد
ا.ت:بلاخره خنده ات رو دیدیم
سریع پوکر شد
ا.ت:اه اصن نخواستیم
بیا بشین بخور
چند تا میخوری
جیمین:یه دونه
ا.ت:واستا خورد کنم
بلد اینکه دو تا پیبیمباب خورد کردم گذاشتم جلوش
جیمین:این زیاد تر از یه دونه اس
ا.ت:تا وقتی من زنتم باید زیاد بخوری
ببین پوست و استخونی یکمم ماهیچه نداری
بخور حرف نزن
جیمین:بیا بریم اتاق تا بهت ماهیچه هامو نشون بدم
آجوما:جلو من حداقل آدم باشین
ا.ت:خیخیخییی راس میگه
تو هم بخور اگه غذات رو نخوری زنده ات نمیزارم
جیمین:باشه بابا من تسلیم
آجوما یه لیوان اب بده
آجوما:چشم پسرم...