p

p.3



جونگ‌کوک با جدیت یه کفگیر دستش گرفته بود و با لحنی قهرمانانه گفت:

– ما امروز این پیتزا رو یا درست می‌کنیم... یا با افتخار در آتش سس گوجه غرق می‌شیم!

ا.ت با یه قابلمه کوچیک روی سرش، انگار کلاه جنگیه، پرید وسط آشپزخونه:

– به افتخار سرآشپز ژنرال کوکی، حمله به قارچ‌ها آغاز شد!

– سرباز ا.ت، برو دنبال زیتونا. اون سیاه‌کوچولوها همیشه یاغی‌ان!

ا.ت با یه ورد عجیب‌غریب:

– زیتوووووناااااااااااااا، تسلیم من شووید!

بعد یه دونه زیتون از دستش لیز خورد خورد زمین و اونم لیز خورد، کله‌پا شد.
جونگ‌کوک دوید و با چشمای گرد گفت:

– فدای اون زیتون شدم اگه اذیتت کرده باشه!

ا.ت وسط خنده:

– چرا تو انقد با زیتونا مشکل داری؟

– چون یه بار یکی ازشون تو پیتزام قل خورد رفت تو دماغم! بچه بودم!

ا.ت زد زیر خنده و گفت:

– همینه که مغزت تا الان زیتونیه!

فر روشن بود. پیتزا توش می‌چرخید. بوی سوختگی اومد.

– کوک... صدای آژیر نمیاد؟

جونگ‌کوک با چشمای گشاد:

– ما پیتزا رو جا گذاشتیم! سوختهههه!

در فر رو باز کردن... یه پیتزای نیمه‌زغال‌شده بیرون آوردن.

ا.ت گفت:

– خب... حالا سفارش بدیم؟

جونگ‌کوک نفس عمیق کشید و گفت:

– فقط اگه پیشبندتو دیگه نپوشی، چون لعنتی‌ـه!


پایان
مننن عاشقققق ایننن فیکهههه شدمممم عرررررر
دیدگاه ها (۲۲)

p.1امشب هوا خنک و شب آرامی بود. ا.ت از کارهای روزانه خلاص شد...

p.2که ...جونگ‌کوک دست ا.ت رو محکم گرفت و با گام‌های سریع به ...

p.2جونگ‌کوک آستیناشو بالا زد و وارد آشپزخونه شد. ا.ت هم با ی...

p.3صدای گلوله توی سرش پیچید همونجا مثل آدم هایی که فریز شدن ...

WISH MEET YOUPART 15ویو ا/ت. بعد از اینکه ون مرد نجاتم داد س...

...بیا باهم فرار کنیم.‌‌..🥀پارت اخر

پارت 4 مافیایی مخفی🖤🌕سه روز از شروع پروژه گذشته بود و هنوز ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط