چند پارتی ..وقتی روانی بود p3
چند پارتی ..وقتی روانی بود p3
«ورژن لینو»
از رفتارش خیلی جا خوردی..درحدی که برای چند لحظه احساس کردی ..فردی که مقابلته مینهوی تو نیست..!
اصلا این مینهویی که الان دیده بودی رو نمیشناختی..اصلا
تا حالا نشده بود که اینطوری باهات رفتار کنه..اصلا ممکن نبود
نگاهی به مچ دستت انداختی که از فشار دست مینهو قرمز شده بود
ترسیده بودی..از مینهویی که زمانی با تمام وجود اعتماد داشتی ترسیده بودی..
میترسیدی هر لحظه دوباره دیوونه بشه و بهت صدمه برسونه
هیچوقت فکر نمیکردی همچین کلمه ایی رو به زبون بیاری ..اما احساس میکردی پیشش امنیت نداری..
سمت سرویس بهداشتیی که طبقه بالا قرار داشت رفتی..وارد شدی و به تصویر خوده داخل اینه خیره شدی
نگاهت رو از اینه به سینک جلوت دادی
شیر اب رو باز کردی و مچ دستت که قرمزیش داشت بیشتر میشد رو زیر اب گرفتی
تا شاید کمی از دردی که داشتی رو کم کنه..
بعد از.چند مین ..از سرویس بعداشتی بیرون اومدی...
خواستی از پله ها پایین بری
اما پسری حدودا بیست و خورده ایی ساله از پله ها بالا اومد
دقت که کردی دیدی کمی مسته..کمی بهش خیره شدی ..
دوستت بود..یوجین..
تعادل نداشت و هر لحظه نزدیک بود زمین بخوره..سمتش رفتی ..
-یا..ا.ت چطوری؟؟
با لحن کشیده ایی گفت ..همین که خواست قدمی سمتت برداره تعادلش رو از دست داد..پا تند کردی و زیر بغلش رو گرفتی تا زمین نخوره..
-یوجین..فکر کنم خیلی مست کردی..بیا ابی به سر و صورتت بزنیم..
گفتی و سمت سرویس بهداشتی بردیش..
ابی به صورتش زدی و بعد از چند مین باهم از سرویس بهداشتش خارج شدین..
-الان خوبی؟
پرسیدی و روبه روش قرار گرفتی
-هوم..کمی از مستیم پرید..
لبخندی زدی و دستت رو روی شونش گذاشتی..
-خوبه ..بیا بریم
پشتت رو بهش کردی ..و همین که خواستی از پله ها پایین برین ، خشکت زد..
مینهو رو دیدی که داشت با عصبانیت نگاهت میکرد..
سمتت اومد و مچ دستت رو محکم گرفت..
نگاهش رو به یوجین داد
«بکشش..بکشش..همین الان»
توهم لعنتی..
هانورا
«ورژن لینو»
از رفتارش خیلی جا خوردی..درحدی که برای چند لحظه احساس کردی ..فردی که مقابلته مینهوی تو نیست..!
اصلا این مینهویی که الان دیده بودی رو نمیشناختی..اصلا
تا حالا نشده بود که اینطوری باهات رفتار کنه..اصلا ممکن نبود
نگاهی به مچ دستت انداختی که از فشار دست مینهو قرمز شده بود
ترسیده بودی..از مینهویی که زمانی با تمام وجود اعتماد داشتی ترسیده بودی..
میترسیدی هر لحظه دوباره دیوونه بشه و بهت صدمه برسونه
هیچوقت فکر نمیکردی همچین کلمه ایی رو به زبون بیاری ..اما احساس میکردی پیشش امنیت نداری..
سمت سرویس بهداشتیی که طبقه بالا قرار داشت رفتی..وارد شدی و به تصویر خوده داخل اینه خیره شدی
نگاهت رو از اینه به سینک جلوت دادی
شیر اب رو باز کردی و مچ دستت که قرمزیش داشت بیشتر میشد رو زیر اب گرفتی
تا شاید کمی از دردی که داشتی رو کم کنه..
بعد از.چند مین ..از سرویس بعداشتی بیرون اومدی...
خواستی از پله ها پایین بری
اما پسری حدودا بیست و خورده ایی ساله از پله ها بالا اومد
دقت که کردی دیدی کمی مسته..کمی بهش خیره شدی ..
دوستت بود..یوجین..
تعادل نداشت و هر لحظه نزدیک بود زمین بخوره..سمتش رفتی ..
-یا..ا.ت چطوری؟؟
با لحن کشیده ایی گفت ..همین که خواست قدمی سمتت برداره تعادلش رو از دست داد..پا تند کردی و زیر بغلش رو گرفتی تا زمین نخوره..
-یوجین..فکر کنم خیلی مست کردی..بیا ابی به سر و صورتت بزنیم..
گفتی و سمت سرویس بهداشتی بردیش..
ابی به صورتش زدی و بعد از چند مین باهم از سرویس بهداشتش خارج شدین..
-الان خوبی؟
پرسیدی و روبه روش قرار گرفتی
-هوم..کمی از مستیم پرید..
لبخندی زدی و دستت رو روی شونش گذاشتی..
-خوبه ..بیا بریم
پشتت رو بهش کردی ..و همین که خواستی از پله ها پایین برین ، خشکت زد..
مینهو رو دیدی که داشت با عصبانیت نگاهت میکرد..
سمتت اومد و مچ دستت رو محکم گرفت..
نگاهش رو به یوجین داد
«بکشش..بکشش..همین الان»
توهم لعنتی..
هانورا
۲۱.۹k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.