مافیای من
#مافیای_من
P:71
(ویو ا.ت)
با اومدن بادیگارد سرع به سمتش رفتم و تفنگ هارو از دستش گرفتم
یکی از تفنگ هارو پشتم گزاشتم و یکی دیگشون رو هم توی دستامو گرفتم که همون لحظه سونگمین با یه جعبه توی دستاش از پله ها پایین اومد
با دیدنش چندتا تفنگ برداشتم و بهش دادم که گفت
سونگمین:مگه بلدی با تفنگ کار کنی؟!
سرمو تکون دادم که دیگه چیزی نپرسید
دوباره به سمت بادیگارد رفتم و بنزین هایی که آورده بود و گرفتم
دوتاشو بهش دادم و گفتم
ا.ت: اینارو دور تا دور عمارت بریز و هر موقع بهت علامت دادم و اتیششون بزن
سرشو تکون دادو بلافاصله همراه بقیه ی تفنگ ها از در خارج شد
چندتا از بطری هارو برداشتم و به سمت سونگمین رفتم
ا.ت: اینارو بالا بریز
سرشو تکون دادو بطری هارو ازم گرفت و بلافاصله به سمت طبقه ی بالا رفت
خودمم چندتا از بطری هارو برداشتم و مشغول ریختنشون توی خونه شدم
(کاشکی میشد اینکارو با مدرسم بکنم🥹)
بعد از چند دقیقه که کارم تموم شد بطری های خالی رو گوشه ای انداختم که همون لحظه سونگمین با شتاب از پله ها پایین اومد
درحالی که با سرعت به سمتم می اومد و یه کیف توی دستاش بود گفت
سونگمین: این کیف توعه
کمی به کیف توی دستش دقت کردم که یادم اومد ابن همون کیفیه که اون روز همراهم بود
خوبه
حتما گوشیم و کارت هامم توشه
با این فکر کیفمو ازش گرفتم و گفتم
ا.ت: اون جلیغه هارو بپوش
سرشو تکون دادو به سمتشون رفت یکیشون و برداشت و به سمتم انداخت که روی هوا گرفتم و مشغول پوشیدنشون شدم
بعد اینکه هردو پوشیدیم گفتم
ا.ت: باید سریع بریم
سرشو تکون دادو پشت سرم حرکت کرد
به سمت در رفتم و بازش کردم
به بیرون نگاه کردم که هیچکس نبود
خوبه
هنوز نتونسته بودن وارد عمارت شن
دیگه وقتی تلف نکردم و بلافاصله به سمت حیاط پشتی حرکت کردم
با رسیدن به حیاط پشتی و دیدن ماشینی که اونجا بود لبخندی زدم
بلافاصله به سمتش رفتم و سوییچی که روش بودو برداشتم و وارد ماشین شدم که بلافاصله سونگنین هم نشست
در حیاط پشتی باز بود پس با شتاب پامو روی گاز گزاشتم که ماشین با تکافوی گوش خراشی شروع به حرکت کرد
بوق ای به معنای همون علامت برای بادیگارد زدم و از عمارت خارج شدم
P:71
(ویو ا.ت)
با اومدن بادیگارد سرع به سمتش رفتم و تفنگ هارو از دستش گرفتم
یکی از تفنگ هارو پشتم گزاشتم و یکی دیگشون رو هم توی دستامو گرفتم که همون لحظه سونگمین با یه جعبه توی دستاش از پله ها پایین اومد
با دیدنش چندتا تفنگ برداشتم و بهش دادم که گفت
سونگمین:مگه بلدی با تفنگ کار کنی؟!
سرمو تکون دادم که دیگه چیزی نپرسید
دوباره به سمت بادیگارد رفتم و بنزین هایی که آورده بود و گرفتم
دوتاشو بهش دادم و گفتم
ا.ت: اینارو دور تا دور عمارت بریز و هر موقع بهت علامت دادم و اتیششون بزن
سرشو تکون دادو بلافاصله همراه بقیه ی تفنگ ها از در خارج شد
چندتا از بطری هارو برداشتم و به سمت سونگمین رفتم
ا.ت: اینارو بالا بریز
سرشو تکون دادو بطری هارو ازم گرفت و بلافاصله به سمت طبقه ی بالا رفت
خودمم چندتا از بطری هارو برداشتم و مشغول ریختنشون توی خونه شدم
(کاشکی میشد اینکارو با مدرسم بکنم🥹)
بعد از چند دقیقه که کارم تموم شد بطری های خالی رو گوشه ای انداختم که همون لحظه سونگمین با شتاب از پله ها پایین اومد
درحالی که با سرعت به سمتم می اومد و یه کیف توی دستاش بود گفت
سونگمین: این کیف توعه
کمی به کیف توی دستش دقت کردم که یادم اومد ابن همون کیفیه که اون روز همراهم بود
خوبه
حتما گوشیم و کارت هامم توشه
با این فکر کیفمو ازش گرفتم و گفتم
ا.ت: اون جلیغه هارو بپوش
سرشو تکون دادو به سمتشون رفت یکیشون و برداشت و به سمتم انداخت که روی هوا گرفتم و مشغول پوشیدنشون شدم
بعد اینکه هردو پوشیدیم گفتم
ا.ت: باید سریع بریم
سرشو تکون دادو پشت سرم حرکت کرد
به سمت در رفتم و بازش کردم
به بیرون نگاه کردم که هیچکس نبود
خوبه
هنوز نتونسته بودن وارد عمارت شن
دیگه وقتی تلف نکردم و بلافاصله به سمت حیاط پشتی حرکت کردم
با رسیدن به حیاط پشتی و دیدن ماشینی که اونجا بود لبخندی زدم
بلافاصله به سمتش رفتم و سوییچی که روش بودو برداشتم و وارد ماشین شدم که بلافاصله سونگنین هم نشست
در حیاط پشتی باز بود پس با شتاب پامو روی گاز گزاشتم که ماشین با تکافوی گوش خراشی شروع به حرکت کرد
بوق ای به معنای همون علامت برای بادیگارد زدم و از عمارت خارج شدم
۶.۸k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.