اسم رمان:عشق اجباری با مافیا
اسم رمان:عشق اجباری با مافیا
پارت:2
فصل:2
_heso_
18 سال گذشته بود با از دست دادن جیمین تازه فهمید جیمین چه نقشی تو زندگیش داشت یه مافیا؟ یا یه همسر اما بعد از 18 سال نه تنها زیبا تر از قبل شده بود بلکه قدرتمند تر هم شده بود جونگ کوک تنها کسی بود که از هویت واقعی اون خبر داشت اون به عنوان مدیر شرکت ᴅɪᴀᴍᴏɴᴅ شناخته شده بود جی سون روز به روز شبیه پدرش میشد از خنده هاش تا به عصبی شدن و لجبازی کردناش مثل جیمین بود وقتی عصبانی میشد مثل جیمین از طرز چشماش و حرکات صورت میشد فهمید اما اگر کاری به کارش نداشته باشی یه دختر شیرین و کیوت میشه چشمای قهوه ایش که به جیمین رفته بود جنی با هر بار دیدن دخترش بیشتر دلتنگ جیمین میشد
جنی:برو کلاست دیر میشه
جی سون:خدافظ مامان
جنی:خدافظ عزیزم
جیمین؟ خب با یونا کات کرد و تمام وقتش رو با پسرش میگذروند تنها یادگار همسرش بود خیلی مراقب پسرش جی وون بود جی وون چشمای مادرش رو داشت ابی کاربنی جیمین خیلی رو پسرش حساس بود طوری که اگه پسرش 10 دقیقه دیر میومد خونه دیوانه میشد خودش میبردش مدرسه خودش هم میاوردش خونه جیمین بعد از 18 سال برگشت کره کشوری که باهاش بیشتر از نیویورک خاطره داشت دلش برای همسرش خیلی تنگ شده بود اما افسوس که نمیتونه ببینتش
_ᴊɪᴍɪɴ_
-نکته:جیمین و جی وون انگلیسی حرف میزنن-
جی وون:بابا
جیمین:جانم عزیزم
جی وون:یه مدرسه خوب پیدا کردم نظرت چیه بریم ببینیمش
جیمین:اوکی برو لباست رو عوض کن
جی وون:بابا بیا این پلیور مشکی رو با یه پیراهن سفید و کراوات بپوش
جیمین:خیلی با دقت انتخابشون کردی نمیتونم نه بگم
بعد از پوشیدن لباسام و زدن عینکم به سمت پارکینگ رفتم
جی وون:چقدر دیر کردی
جیمین:ببخشید عزیزم
جی وون:ولی بابا از حق نگذریم خیلی این لباس بهت میاد
جیمین:ممنون با کدوم ماشین بریم
جی وون:مرسدس بنز مشکیه
جیمین:پس ʟᴇᴛ's ɢᴏ
_مدرسه ɢᴏʟᴅ_
نگهبان:شما کی هستید
جیمین:We came to visit(برای بازدید اومدیم)
نگهبان:نفهمیدم ولی میتونید برید داخل
ماشین رو پارک کردم مثل اینکه زنگ استراحته از ماشین پیاده شدیم و سمت سالن حرکت کردیم
دختر1:وای اونا کین؟؟؟؟؟
دختر2:فکر کنم جدیدن اونی که عینک زده خیلی کراشهههه
دختر1:اره خیلی جذابن
مدیر:اینجا چه خبر شماها کی هستید؟؟
جیمین:؟؟You are the principal of this school (شما مدیر این مدرسه هستید؟؟)
مدیر:چی گفتید؟؟؟؟
جیمین:I do not understand you(متوجه نمیشم چی میگید)
#he_so
#lisa
پارت:2
فصل:2
_heso_
18 سال گذشته بود با از دست دادن جیمین تازه فهمید جیمین چه نقشی تو زندگیش داشت یه مافیا؟ یا یه همسر اما بعد از 18 سال نه تنها زیبا تر از قبل شده بود بلکه قدرتمند تر هم شده بود جونگ کوک تنها کسی بود که از هویت واقعی اون خبر داشت اون به عنوان مدیر شرکت ᴅɪᴀᴍᴏɴᴅ شناخته شده بود جی سون روز به روز شبیه پدرش میشد از خنده هاش تا به عصبی شدن و لجبازی کردناش مثل جیمین بود وقتی عصبانی میشد مثل جیمین از طرز چشماش و حرکات صورت میشد فهمید اما اگر کاری به کارش نداشته باشی یه دختر شیرین و کیوت میشه چشمای قهوه ایش که به جیمین رفته بود جنی با هر بار دیدن دخترش بیشتر دلتنگ جیمین میشد
جنی:برو کلاست دیر میشه
جی سون:خدافظ مامان
جنی:خدافظ عزیزم
جیمین؟ خب با یونا کات کرد و تمام وقتش رو با پسرش میگذروند تنها یادگار همسرش بود خیلی مراقب پسرش جی وون بود جی وون چشمای مادرش رو داشت ابی کاربنی جیمین خیلی رو پسرش حساس بود طوری که اگه پسرش 10 دقیقه دیر میومد خونه دیوانه میشد خودش میبردش مدرسه خودش هم میاوردش خونه جیمین بعد از 18 سال برگشت کره کشوری که باهاش بیشتر از نیویورک خاطره داشت دلش برای همسرش خیلی تنگ شده بود اما افسوس که نمیتونه ببینتش
_ᴊɪᴍɪɴ_
-نکته:جیمین و جی وون انگلیسی حرف میزنن-
جی وون:بابا
جیمین:جانم عزیزم
جی وون:یه مدرسه خوب پیدا کردم نظرت چیه بریم ببینیمش
جیمین:اوکی برو لباست رو عوض کن
جی وون:بابا بیا این پلیور مشکی رو با یه پیراهن سفید و کراوات بپوش
جیمین:خیلی با دقت انتخابشون کردی نمیتونم نه بگم
بعد از پوشیدن لباسام و زدن عینکم به سمت پارکینگ رفتم
جی وون:چقدر دیر کردی
جیمین:ببخشید عزیزم
جی وون:ولی بابا از حق نگذریم خیلی این لباس بهت میاد
جیمین:ممنون با کدوم ماشین بریم
جی وون:مرسدس بنز مشکیه
جیمین:پس ʟᴇᴛ's ɢᴏ
_مدرسه ɢᴏʟᴅ_
نگهبان:شما کی هستید
جیمین:We came to visit(برای بازدید اومدیم)
نگهبان:نفهمیدم ولی میتونید برید داخل
ماشین رو پارک کردم مثل اینکه زنگ استراحته از ماشین پیاده شدیم و سمت سالن حرکت کردیم
دختر1:وای اونا کین؟؟؟؟؟
دختر2:فکر کنم جدیدن اونی که عینک زده خیلی کراشهههه
دختر1:اره خیلی جذابن
مدیر:اینجا چه خبر شماها کی هستید؟؟
جیمین:؟؟You are the principal of this school (شما مدیر این مدرسه هستید؟؟)
مدیر:چی گفتید؟؟؟؟
جیمین:I do not understand you(متوجه نمیشم چی میگید)
#he_so
#lisa
۶.۶k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.