پشته ماشینه آقایه زندحرکت میکردم چون راهوبلدنبودم نمیخواس
پشته ماشینه آقایه زندحرکت میکردم چون راهوبلدنبودم نمیخواستمم ازاون گوریل بپرسم آرنجموگذاشته بودم بغله شیشه ودوتاازانگشتامم رولبم بود وبایه دستمم فرمونونگه داشته بودموماشینوهدایتش میکردم همیشه ژستم موقع رانندگی این بودتوفکربودم که باصداش به خودم اومد:دس فرمونت خوبه ها
جوابشو ندادم یکم سکوت کرد وبازم لب زدماشینتم خیلی باحاله
من:صاحبشم باحاله
اون:دستشوکجوکوله کردوگف هیی
چپ چپ نگاش کردم
اون:میدونم دل کندن ازمن سخته ولی جلوتونگاکن
باحرص چشاموازش گرفتم ودستی که روفرمون بودومشت کردم حیف که دوس نداشتم زیادصداشوبشنوم وگرنه میدونستم چطوجوابشوبدم آقایه زندپچیدوجلویه یه ساختمونه بزرگ واساد درابازشدن ورفت تومنم پشته سرش ماشینموپشته ماشینش پارک کردموپیادشدم پاموجلویه چشمیی که زیره ماشین بودگرفتم که صندوق بازشددستموبردم طرفه دسته چمدون تابردارمش یه دس اومد وچمدونومحوکردباتعجب دسته رودنبال کردم که فهمیدم دسه یه گوریله دسموبردم طرفش ودهنموتاخواستم بازکنم راه اوفتاد بی شخصیت منم عینه این جوجه اوردکه زشت پشته اون سه تاراه اوفتادم همینطورم که داشتم راه میرفتم همزمان بادهنه بازحیاطه که نمیشه گف چون اندازه یه باغ بود آنالیزمیکردم کلی دارودرخت بودازدوطرفم جلویه درختاعینه یه خط باغچه مانندبود که ازجلوددره حیاط تاجلودره خونه طولش بودکه توش کلی گلایه مختلف بود وسطه دوتاباغچه ام سنگ فرش بود وسطه یه طرفه حیاطم که دارودرختوباغچه نبود یه تابه گنده بودبالاخره رسیدیم جلودره خونه دروبازکردن وهمگی ریختیم توبادیدنه خونه دهنم سه متربازشدکه زودبستم اووووووهع چقدره گنده بودیه خونه گنده که ازوسط یه پله طولانی به طبقه بالامیخورد کلاچیدمانه خونه بارنگه طلایی بود یاحالاقهوه ایوطلایی یاکرمیوطلایی یاسفیدوطلایی بعدیع آشپزخونه داش به چه گندگی من فک میکردم آشپزخونه مادیگه تهشه اینادسته مارم راجبه بزرگیه آشپزخونه بسته بودن آشپزخونه رم دیگه خودتون تصورکنیدکه چنین خونه ایی چه آشپزخونه ایی میتونه داشته باشه وسطه پذیرایی یه میزه دوازده نفره گنده بودکه صندلیاش طلایی وقهوای بودن میزشم قهوه اییه سوخته
بعداونطرف ترمبل چیده بودن که فک کنم یه سه دستی میشد اونام سفید بودن که تاجایه طلایی داشتن بغله هرمیزیه عسلیه پارچه اییه بودبعدیه طرفم مبلایه راحتی چیده بودن که جلوش یه تلویزیون گنده بودفک کنم۶۴اینچی بود چون تقریبااندازه واسه مابودومنحنی بود وسینماخانواده هایه خیلی شیک هرچقدرتعریف کنم بازم کمه من خودم درسته ازبچگی تورفاه زندگی کردم وتوخونه هاییه سلطنتیوگرون قیمت بزرگ شدم ولی این یه چیزدیگه بودتعریفه خانواده زندوخیلی شنیده بودم ولی دیگه فک نمیکردم تااین حدباشه
نیوشاخانوم(همون خانوم زند اسمشه):الناجون برواستراحت کن ازصبم کارکردی خسته شدی وروبه گوریل خان امیرعلی مامان ببراتاقه الناروبهش نشون بده
گوریل باخنده:چشم نیوشاسلطان
نیوشاخنده ای کردوگف:گفتم ببرنشونش بده بخوابه بااین حرفش آب شدم رفتم توزمین سرموپایین انداختموبایه شب به خیربه طرفه پله هارفتم چون احتمال میدادم اتاقم طبقه بالاباشه(اوهوع)رودل نکنی الناخانوم.
گوریل که خودشوبه من رسوند:نخوریی زمین خانومه خجالتی
من:توهمیشه انقدبی حیایی
گوریل:نه این نصیبه هرکسی نمیشه
من:خاک توسره اون آدمایی که جزء هرکس نیستن
گوریل:به خودت فوش نده
من:کسی که به توبله گفته اینجورفوشابراش تعریفیی ازطرفه خودش
جلویه اتاقی واسادوباخنده گف:یعنی انقدبدم
من که مطمئن بودم اتاقم اونه دروبازکردم وبایه صدایه محکم گفتم:خیلــــی
اوووو چه حرصی
وچمدونوهل دادکه چمدون بخاطره چرخاش به طرفه اتاق هدایت شد دروبستموهمزمان بابسته شدنه درگفتم شروکم کن
درکع بسته شدصداش اومد
بارگهایه خنده:منم دوست دارم عزیزم
چقدکصخوله این خاک توسرم الان بهش نه گفته بودم توخونه مجردی پاموانداخته بودم روپاموداشتم شربته آلوورامومیخوردم فیلمه +۱۸میدیدم بااین فکرم بلندبلندخندیدم خاک توسرم چه آینده ام باشه چه گذاشته ام این مثبته ۱۸هس
ولی کل کل کردن بااین گوریله ام میچسبه هاا ازاین به بعدبه این شغلم ادامه میدم لباساموبایه شلوارکوتیشرته ستش عوض کردموخودموانداختم روتخت وبیهوش شدم
جوابشو ندادم یکم سکوت کرد وبازم لب زدماشینتم خیلی باحاله
من:صاحبشم باحاله
اون:دستشوکجوکوله کردوگف هیی
چپ چپ نگاش کردم
اون:میدونم دل کندن ازمن سخته ولی جلوتونگاکن
باحرص چشاموازش گرفتم ودستی که روفرمون بودومشت کردم حیف که دوس نداشتم زیادصداشوبشنوم وگرنه میدونستم چطوجوابشوبدم آقایه زندپچیدوجلویه یه ساختمونه بزرگ واساد درابازشدن ورفت تومنم پشته سرش ماشینموپشته ماشینش پارک کردموپیادشدم پاموجلویه چشمیی که زیره ماشین بودگرفتم که صندوق بازشددستموبردم طرفه دسته چمدون تابردارمش یه دس اومد وچمدونومحوکردباتعجب دسته رودنبال کردم که فهمیدم دسه یه گوریله دسموبردم طرفش ودهنموتاخواستم بازکنم راه اوفتاد بی شخصیت منم عینه این جوجه اوردکه زشت پشته اون سه تاراه اوفتادم همینطورم که داشتم راه میرفتم همزمان بادهنه بازحیاطه که نمیشه گف چون اندازه یه باغ بود آنالیزمیکردم کلی دارودرخت بودازدوطرفم جلویه درختاعینه یه خط باغچه مانندبود که ازجلوددره حیاط تاجلودره خونه طولش بودکه توش کلی گلایه مختلف بود وسطه دوتاباغچه ام سنگ فرش بود وسطه یه طرفه حیاطم که دارودرختوباغچه نبود یه تابه گنده بودبالاخره رسیدیم جلودره خونه دروبازکردن وهمگی ریختیم توبادیدنه خونه دهنم سه متربازشدکه زودبستم اووووووهع چقدره گنده بودیه خونه گنده که ازوسط یه پله طولانی به طبقه بالامیخورد کلاچیدمانه خونه بارنگه طلایی بود یاحالاقهوه ایوطلایی یاکرمیوطلایی یاسفیدوطلایی بعدیع آشپزخونه داش به چه گندگی من فک میکردم آشپزخونه مادیگه تهشه اینادسته مارم راجبه بزرگیه آشپزخونه بسته بودن آشپزخونه رم دیگه خودتون تصورکنیدکه چنین خونه ایی چه آشپزخونه ایی میتونه داشته باشه وسطه پذیرایی یه میزه دوازده نفره گنده بودکه صندلیاش طلایی وقهوای بودن میزشم قهوه اییه سوخته
بعداونطرف ترمبل چیده بودن که فک کنم یه سه دستی میشد اونام سفید بودن که تاجایه طلایی داشتن بغله هرمیزیه عسلیه پارچه اییه بودبعدیه طرفم مبلایه راحتی چیده بودن که جلوش یه تلویزیون گنده بودفک کنم۶۴اینچی بود چون تقریبااندازه واسه مابودومنحنی بود وسینماخانواده هایه خیلی شیک هرچقدرتعریف کنم بازم کمه من خودم درسته ازبچگی تورفاه زندگی کردم وتوخونه هاییه سلطنتیوگرون قیمت بزرگ شدم ولی این یه چیزدیگه بودتعریفه خانواده زندوخیلی شنیده بودم ولی دیگه فک نمیکردم تااین حدباشه
نیوشاخانوم(همون خانوم زند اسمشه):الناجون برواستراحت کن ازصبم کارکردی خسته شدی وروبه گوریل خان امیرعلی مامان ببراتاقه الناروبهش نشون بده
گوریل باخنده:چشم نیوشاسلطان
نیوشاخنده ای کردوگف:گفتم ببرنشونش بده بخوابه بااین حرفش آب شدم رفتم توزمین سرموپایین انداختموبایه شب به خیربه طرفه پله هارفتم چون احتمال میدادم اتاقم طبقه بالاباشه(اوهوع)رودل نکنی الناخانوم.
گوریل که خودشوبه من رسوند:نخوریی زمین خانومه خجالتی
من:توهمیشه انقدبی حیایی
گوریل:نه این نصیبه هرکسی نمیشه
من:خاک توسره اون آدمایی که جزء هرکس نیستن
گوریل:به خودت فوش نده
من:کسی که به توبله گفته اینجورفوشابراش تعریفیی ازطرفه خودش
جلویه اتاقی واسادوباخنده گف:یعنی انقدبدم
من که مطمئن بودم اتاقم اونه دروبازکردم وبایه صدایه محکم گفتم:خیلــــی
اوووو چه حرصی
وچمدونوهل دادکه چمدون بخاطره چرخاش به طرفه اتاق هدایت شد دروبستموهمزمان بابسته شدنه درگفتم شروکم کن
درکع بسته شدصداش اومد
بارگهایه خنده:منم دوست دارم عزیزم
چقدکصخوله این خاک توسرم الان بهش نه گفته بودم توخونه مجردی پاموانداخته بودم روپاموداشتم شربته آلوورامومیخوردم فیلمه +۱۸میدیدم بااین فکرم بلندبلندخندیدم خاک توسرم چه آینده ام باشه چه گذاشته ام این مثبته ۱۸هس
ولی کل کل کردن بااین گوریله ام میچسبه هاا ازاین به بعدبه این شغلم ادامه میدم لباساموبایه شلوارکوتیشرته ستش عوض کردموخودموانداختم روتخت وبیهوش شدم
- ۱.۴k
- ۱۳ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط