*please stey well*PT4
درو باز کردم که با یه اتاق با تم مشکی و نسبتا به هم ریخته مواجه شدم که فقط یه نور یه اباجور روشنش کرده بود براین هم روی تخت دراز کشیده بود و رفته بود زیر پتو که صدای ارومی گفت
-حتما توهم یکی دیگه از اون مشاورایی هستی که پدرم اورده نه؟(سرد)
+اره چطور؟
-هیچی فقط خیلی خودتو خسته نکن قرار نیست چیزی عوض بشه همشون سر یک هفته کم اوردن...
+ولی من مثل اونا کم نمیارم هرکاری میکنم تا تو حالت خوب بشه...
-خیلی تاثیر گذار بود...
+یاا جیمین...من فقط اسمتو میدونم حتی قیافتو هم ندیدم پس بیا فقط باهم اشنا بشیم و اونموقع هروقت فکر کردی که نیاز داری با یکی حرف بزنی من هستم باشه
-باشه ولی زود
+خب من ا/تم 29 سالمه
-منم جیمینم 27 سالمه حالا برو دیگه
+اگه نرم چی؟
بلند شد و خیز برداشت سمت با دیدن چهرش جا خوردم
+ص ص صبر کن...تو..تو..همون پارک جیمین معروفی
-اره خب که چی؟
خودشو اروم اروم نزدیکم کرد و گفت
-اگه نری امکان داره اتفاقی بیوفته که نباید بیوفته ها
+باش میرم...
-افرین
از اتاق رفتم بیرون و خودمو انداختم روی کاناپه ای که توی حال بود انگار کسی خونه نبود...که جیوون اومد پیشم و گفت
×خب اولین دیدارتون چطور پیش رفت
+نسبتا خوب بود...قبل از این که بیام اینجا وقتی قزیه رو با خانوادم در میون گذاشتم خواهرم گفت شاید پارک جیمین معروف باشه انگار پیشبینی کرده بود
×باورت نمیشد نه؟
+کم غیر منتظره بود... فقط اون خیلی تنده و سرده البته حق داره اون چیزی که پدرت به من گفت هرکی دیگه هم بود همین بد
×اوهوم ضربه ی بدی خورده...لی الان حدود یک سالی میشه که حتی از هم گروهیاش هم بریده
+اوووم خیلی بده باید یه فکر اساسی بکنم برای این مشکل...
+مامان باباتون رفتن بیرون؟
×هوم
+من الان میام
رفتم و دوباره در اتاق جیمین رو زدم و درو باز کردم دیدم توی خودش فرو رفته و داره گره میکنه..
+ج...جیمین
-حتما توهم یکی دیگه از اون مشاورایی هستی که پدرم اورده نه؟(سرد)
+اره چطور؟
-هیچی فقط خیلی خودتو خسته نکن قرار نیست چیزی عوض بشه همشون سر یک هفته کم اوردن...
+ولی من مثل اونا کم نمیارم هرکاری میکنم تا تو حالت خوب بشه...
-خیلی تاثیر گذار بود...
+یاا جیمین...من فقط اسمتو میدونم حتی قیافتو هم ندیدم پس بیا فقط باهم اشنا بشیم و اونموقع هروقت فکر کردی که نیاز داری با یکی حرف بزنی من هستم باشه
-باشه ولی زود
+خب من ا/تم 29 سالمه
-منم جیمینم 27 سالمه حالا برو دیگه
+اگه نرم چی؟
بلند شد و خیز برداشت سمت با دیدن چهرش جا خوردم
+ص ص صبر کن...تو..تو..همون پارک جیمین معروفی
-اره خب که چی؟
خودشو اروم اروم نزدیکم کرد و گفت
-اگه نری امکان داره اتفاقی بیوفته که نباید بیوفته ها
+باش میرم...
-افرین
از اتاق رفتم بیرون و خودمو انداختم روی کاناپه ای که توی حال بود انگار کسی خونه نبود...که جیوون اومد پیشم و گفت
×خب اولین دیدارتون چطور پیش رفت
+نسبتا خوب بود...قبل از این که بیام اینجا وقتی قزیه رو با خانوادم در میون گذاشتم خواهرم گفت شاید پارک جیمین معروف باشه انگار پیشبینی کرده بود
×باورت نمیشد نه؟
+کم غیر منتظره بود... فقط اون خیلی تنده و سرده البته حق داره اون چیزی که پدرت به من گفت هرکی دیگه هم بود همین بد
×اوهوم ضربه ی بدی خورده...لی الان حدود یک سالی میشه که حتی از هم گروهیاش هم بریده
+اوووم خیلی بده باید یه فکر اساسی بکنم برای این مشکل...
+مامان باباتون رفتن بیرون؟
×هوم
+من الان میام
رفتم و دوباره در اتاق جیمین رو زدم و درو باز کردم دیدم توی خودش فرو رفته و داره گره میکنه..
+ج...جیمین
۵.۵k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.