پارتکما

⭐‌پارت۶۷/کما⭐‌

بچه ها اول از همه بپرسم که بنظرتون چند پارک دیگه ادامه بدم؟مثلا۸۰ تموم بشه یا تا ۱۰۰ ادامه بدم؟
ولی پس چرا..چرا روش ملافه کشیدن؟چرا...
یهو پاهام سست شد و روی زمین افتادم.حتی هق هم نمیزدم.صدام در نمیومد..فقت آروم آروم اشکام سرازیر میشدن.
جو خیلی سنگین بود.هیچ جوره باورم نمیشه که اون ..اون دیگه نیست.
بالاخره تونستم هق بزنم.تومستم بلند هق بزنم و گریه کنم .چند قدم با تخت فاصله داشتم و همونجا روی ،روی زانو هام افتادم بودم و اسمشو فریاد میزدم.
آت:مین سوو..هق..تو نمیتونی..نمیتونم ولم کنی.هق..مین سوو..
با شنیدن صدای آشنایی سریع با همون چشمای اشکی برگشتم سمت صدا منتها دیگه هق نمیزدم..
با دیدن ...مین سو که با عصا زیر بغلی با تعجب زل زده بهم..بازم هق زدنم شروع شد و خودمو خیلی زود رسوندم بهش.
چنان بغلش کردم که انگار همین الان داشتن اونو میبردن.
مین سو که هنوز تو بهت بود با دیدن گریه هام منو از خودش جدا کرد و صورتم و تو دستش قاب کرد و با دستاش اشکام و پاک کرد
مین سو:باورم نمیشه اون دختره سرتق که حتی یه محل هم به مردن و زنده بودن کسی نمی‌داد الان داره این طوری خودشو جر میده
اخم کوچولویی کردم و سریع جاشو دادم به یه لبخند و دوباره بغلش کردم.
آت:مین سو چت شده؟چرا تصادف کردی؟چرا کسی به من چیزی نگفت؟
یهو با یاد آوری تخت خودمو از بغلش بیرون کشیدم و با چشمای اشکی زل زدم بهش.چون قدم از کوتاه تر بود مجبور بودم سرمو بالا بگیرم
آت:پس اگه تو اینجای...اونی که رو تخته کیه؟
یه نگاهی به تخت آن اخت بعد پوزخندی زد
مین سو:بالشته گذاشتمش که اگه پرستار اومد فک کنه روی تختم و نفهمه که پشت بوم بودم.
آت:با این وضعیتت رفتی اونجا؟خنگ
مین سو با انگشتش آرم بینی مو گرفتم کشید انکار یه بچه بد بودم که داشت تنبیهش میکرد
مین سو:دیگه نبینماا گریه کنی بخاطر هیچ کس
بعدش دوباره بغلم کرد که تو بغلش گم شدم.
...
تهیونگ:با عجله ماشین رو پارک کردم دویدم سمت بیمارستان.از پذیرش شماره اتاق مین سو رو گرفتم و بعد مطمئن شدن رفتم به سمت همون اتاق.
با آسانسور رفتم که سریع تر برسم.اتاق شماره ۱۳۸
ایششش چرا باید بخاطر اون کله پوک اینهمه این ور و اون ور برم .
درو چک کردم و وقتی مطمئن شدم. همون اتاقه واردش شدم ولی با دیدن آت که انگاری تو بغل اون حروم زاده خیلی راحت بود ناخداگاه اخمام تو هم رفت و سعی کردم جلو ی مشتامو بگیرم که رو صورت اون حرومزاده که خودش وضعیتش خوب نیست فرود نیاد انگار آت هم متوجه من شد که از بغلش بیرون اومد.این بیشتر منو عصبانی میکرد.حتی خودشم میدونست که نباید این کارو کنه و اگه این کارو کنه من ناراحت میشم.از شدت عصبانیت فقط تونستم با تموم وجودم مشتمو یکوبم روی همون در کوفتی ولی..ولی یکم زیاده روی کردم..
دیدگاه ها (۴)

⭐‌پارت۶۸/کما⭐‌ولی یکم زیاده روی کردم..چنان محکم کوبیدم که در...

⭐‌پارت۶۹/کما⭐‌ انگار مین سو هم متوجه اون داداشی که اولش گفتم...

⭐‌پارت۶۶/کما⭐‌آت:زود باش گمشو اونور+حتی یک قدمم از کاش تکون ...

⭐‌پارت۶۵/کما⭐‌هانول:وای خاک به سرم شیرین دوست داشتی نه؟اوخیی...

دوست پسر دمدمی مزاج

خون آشام من My vampire 🦇 part16 ات. نه جیمین پس جمع نمیکنی ن...

دو پارتی از چان: (وقتی که اون.....)ات:کاملا ترسیده بودم و گر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط