پارت صد و دو...
#پارت صد و دو...
#جانان..
رفتم و میز و رو چیدم بعد از چند دقیقه کارن اومد تا لباساش رو عوض کرده پشت میز نشست و شروع کرد ...
بعد از غذا منتظر بودم پاشه میز رو جمع کنم که گفت: اماده باش بعد از ظهر میریم خرید کنم واست...
من: ممنون باشه...
کارن رفتو منم میز رو جمع کردم و رفتم توی اتاقم واسه اماده شدن زودبود بخاطر همین رفتم یه حموم مشتی کردم اومدم بیرون افتادم به جون موهام خلاصه بعد از کلی درگیری تونستم کمی خشکشون کنم بالا بستمشون و گوجه ای کردش تا دور گردنم نباشه مانتو ابی کاربنی که کارین واسم خریده بود رو با شلوار لی و شال کاربنی پوشیدم اومد ارایش کنم که یاد کار اون دفعه کارن افتاد بیخیالش شدم چون هنوز کنی زود بود رفتم روی مبل نشستم کمی شبکه ها رو بالا پایین کردم تا بالاخره یه خیلم پیدا کردم ...
توی فیلم غرق بودم که با صدای در اتاق کارن به سمتش برگشتم مثل همیشه اقا شیک کرده بود...اومد سمت و گفت:
راه بیوفت جانان بریم ..
سریع تلوزیون رو خاموش کردمو پشت سرش راه افتادم سوار ماشین شدیم و حرکت کرد سمت مرکز خرید فک کنم...
بعد از چند دقیقه رسیدیم ماشین رو پارک کرد و پیاده شدیم..
توی مرکز خرید کارن واسه خودش نگاه به ویترین ها میکرد منم اونجا بوق بودم فک کنم خلاصه بعد از کلی رفت توی یه مغازه و بین رگالا میگشت منم پشت سرش میرفتم تو همین بین لباس کوتاه کرم سورمه ای چشمم رو گرفت درسته بی حجاب بود ولی خیلی ناز بود ایستاده بودم داشتم نگاش میکردم که دست کارن دور دستم پیچید و کشیدم و گفت.:
چرا وایسادی بیا دیگه..
من: میگم ...چیزه..این لباسه رو میخوام ...
کارن: کدوم..
اشاره ای به لباس کردم که کارن گفت به فروشنده واسم بیاره اندازم رو فروشنده اورد که رفتم توی پرو که بپوشم وقتی پوشیدم این قدر خوشگل بود توی تنم که خودم داشتم خودم رو میخوردم که با تقه ای که به در خورد به خودم اومدم..
کارن: باز کن ببینم خوبه...
خجالت میکشیدم ولی با حرف بعدی مجبور شدم باز کنم..
کارن: باز کن تا نشکستم درو جانان...
وقتی منو دید محو شده بود و به سر شونه های لختم نگاه میکرد معذب شده بودم زیر نگاش که به خوش اومد و گفت:
دور بخور یه دور..
دور خوردم که دوباره ساکت شدو بهم زل زد...
بعد از چند دقیقه با اخم گفت در بیار بیا بیرون...
لباس رو خیلی دوست داشتم با این که بی حجاب بود در اوردم و اومدم بیرون که کارن و مغازه دار رو دیدم که داشتن حرف میزدن بعد از چند دقیقه مغازه دار رفتم و کارن اومد لباس رو ازم گرفت و برد ...
فک کردم واسم نمیخواد بخره که فروشنده با یه کت حریر سورمه ای اومد وقتی کت رو دیدم ذوق کرد داد ...
کارن هر دو رو حساب کرد و دستم رو گرفت و کشید بیرون ...
من.:
#جانان..
رفتم و میز و رو چیدم بعد از چند دقیقه کارن اومد تا لباساش رو عوض کرده پشت میز نشست و شروع کرد ...
بعد از غذا منتظر بودم پاشه میز رو جمع کنم که گفت: اماده باش بعد از ظهر میریم خرید کنم واست...
من: ممنون باشه...
کارن رفتو منم میز رو جمع کردم و رفتم توی اتاقم واسه اماده شدن زودبود بخاطر همین رفتم یه حموم مشتی کردم اومدم بیرون افتادم به جون موهام خلاصه بعد از کلی درگیری تونستم کمی خشکشون کنم بالا بستمشون و گوجه ای کردش تا دور گردنم نباشه مانتو ابی کاربنی که کارین واسم خریده بود رو با شلوار لی و شال کاربنی پوشیدم اومد ارایش کنم که یاد کار اون دفعه کارن افتاد بیخیالش شدم چون هنوز کنی زود بود رفتم روی مبل نشستم کمی شبکه ها رو بالا پایین کردم تا بالاخره یه خیلم پیدا کردم ...
توی فیلم غرق بودم که با صدای در اتاق کارن به سمتش برگشتم مثل همیشه اقا شیک کرده بود...اومد سمت و گفت:
راه بیوفت جانان بریم ..
سریع تلوزیون رو خاموش کردمو پشت سرش راه افتادم سوار ماشین شدیم و حرکت کرد سمت مرکز خرید فک کنم...
بعد از چند دقیقه رسیدیم ماشین رو پارک کرد و پیاده شدیم..
توی مرکز خرید کارن واسه خودش نگاه به ویترین ها میکرد منم اونجا بوق بودم فک کنم خلاصه بعد از کلی رفت توی یه مغازه و بین رگالا میگشت منم پشت سرش میرفتم تو همین بین لباس کوتاه کرم سورمه ای چشمم رو گرفت درسته بی حجاب بود ولی خیلی ناز بود ایستاده بودم داشتم نگاش میکردم که دست کارن دور دستم پیچید و کشیدم و گفت.:
چرا وایسادی بیا دیگه..
من: میگم ...چیزه..این لباسه رو میخوام ...
کارن: کدوم..
اشاره ای به لباس کردم که کارن گفت به فروشنده واسم بیاره اندازم رو فروشنده اورد که رفتم توی پرو که بپوشم وقتی پوشیدم این قدر خوشگل بود توی تنم که خودم داشتم خودم رو میخوردم که با تقه ای که به در خورد به خودم اومدم..
کارن: باز کن ببینم خوبه...
خجالت میکشیدم ولی با حرف بعدی مجبور شدم باز کنم..
کارن: باز کن تا نشکستم درو جانان...
وقتی منو دید محو شده بود و به سر شونه های لختم نگاه میکرد معذب شده بودم زیر نگاش که به خوش اومد و گفت:
دور بخور یه دور..
دور خوردم که دوباره ساکت شدو بهم زل زد...
بعد از چند دقیقه با اخم گفت در بیار بیا بیرون...
لباس رو خیلی دوست داشتم با این که بی حجاب بود در اوردم و اومدم بیرون که کارن و مغازه دار رو دیدم که داشتن حرف میزدن بعد از چند دقیقه مغازه دار رفتم و کارن اومد لباس رو ازم گرفت و برد ...
فک کردم واسم نمیخواد بخره که فروشنده با یه کت حریر سورمه ای اومد وقتی کت رو دیدم ذوق کرد داد ...
کارن هر دو رو حساب کرد و دستم رو گرفت و کشید بیرون ...
من.:
۱۶.۵k
۰۸ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.