پارت صد....
#پارت صد....
#کارن...
گذاشتمش توی ماشین و در رو قفل کردم و رفتم سمت بچه ها بهشون گفتم که اونا برن خونه عمو ما هم یه کم دیگه میایم رفتم سمت ماشین نشستم و حرکت کردم جانان رنگش پریده و دستش میلرزید بی صدا اشک میریخت با این که عصبی بودم ولی این وسط جانان تقصیری نداشت دیدم که اون کاری نکرد بخاطر همین بهش چیزی نگفتم ....
بخاطر جانان رفتم سمت یکی از اب میوه فروشی ها رنگش پریده بود باید یه چیزی واسش میگرفتم وقتی راهی رو که میرفتم به نظر نا اشنا اومد گفت: مم...میگم ...اممم...کجا منو میبری...به خدا من کاری نکردم...
از گرفتگی صداش و لرزشش فهمیدم که بیشتر از اون مرده از من میترسه دلم واسش سوخت ...
من: نترس جانان داریم میریم اب میوه فروشی رنگت پریده...
جانان چشماش از تعجب گرد شده بود خندم گرفته بود ...
بدبخت این قدر از من کتک خورده بود الان تعجب کرده ..
من: خوب چیه چشمات رو اون جوری میکنی ...
جانان: میگم من خواب نیستم...
من: میخوای بزنمت ببینی بیداری ...نمیخوری برم ...
جانان: نه نه خوب تعجب کردم...من اب انار میخورم البته ممنون میشم...
من: باشه بشین من برم بخرم...
جانان که هنوز تو بهت بود فقط سری تکون داد ...
خندم گرفته بود سریع پیاده شدم رفتم سفارش دادم بعد از چند دقیقه اماده شد حساب کردم و اومدم دیدم که جانان روی صندلی خواب رفته ....بیا از گریه خوابش برده..نشستم توی ماشین و نگاهی به جانان انداختم غرق خواب بود بهش زل زدم واقعا دختر خوشگلی هست مخصوصا اون چشم هایی که هر کدوم یه رنگه ...
اصلا چرا من دارم به این دختر فکر میکنم جانانم یه زنه مثل اون سرم رو کمی تکون دادم تا حواسم پرت شه...
کمی تکونش دادم که بالا خره بیار شد گیج خواب نگام کرد به اب میوه ها اشاره کردم که صاف نشست و با شوق دستش رو سمت ابمیوه اورد و گرفتش یه جوری میخورد اب دهن ادم رو راه مینداخت...داشتم نگاش میکردم که برگشت سمتم گفت : چیه میخوای؟... اگه قبولت نبود واسه چی واسم خریدی ..بیا بابا نخواستم..
من: نه بخور ...اخه یهو دلم هوس اب انار منم...
جانان: خوب برای خودت میخریدی...اصلا بیا تو بقیه این رو بخور این که واسه من خیلی زیاده...در عوضش منم دلم از اب پرتقال تو میخواد نصف مال تو مال من مال منم برای تو...
جانان اب انارش رو داد دستم و مال منو برداشت...دوباره شروع کرد خوردن..
با بهت به پروییش نگاه میکردم که گفت: اخ یادم نبود ببخشید نباید دهنی خودم رو تعارف میکردم...اینم که دهنیه...😔 ببخشید..
من: اشکالی نداره ..
بعدش شروع کردم از اب انار خوردن نمیدونم این خیلی خوشمزه بود یا ....
نه نه...هیچی بعد از تموم شدن خوردنمون حرکت کردم سمت خونه عمو رفتم...
نظر ...
#کارن...
گذاشتمش توی ماشین و در رو قفل کردم و رفتم سمت بچه ها بهشون گفتم که اونا برن خونه عمو ما هم یه کم دیگه میایم رفتم سمت ماشین نشستم و حرکت کردم جانان رنگش پریده و دستش میلرزید بی صدا اشک میریخت با این که عصبی بودم ولی این وسط جانان تقصیری نداشت دیدم که اون کاری نکرد بخاطر همین بهش چیزی نگفتم ....
بخاطر جانان رفتم سمت یکی از اب میوه فروشی ها رنگش پریده بود باید یه چیزی واسش میگرفتم وقتی راهی رو که میرفتم به نظر نا اشنا اومد گفت: مم...میگم ...اممم...کجا منو میبری...به خدا من کاری نکردم...
از گرفتگی صداش و لرزشش فهمیدم که بیشتر از اون مرده از من میترسه دلم واسش سوخت ...
من: نترس جانان داریم میریم اب میوه فروشی رنگت پریده...
جانان چشماش از تعجب گرد شده بود خندم گرفته بود ...
بدبخت این قدر از من کتک خورده بود الان تعجب کرده ..
من: خوب چیه چشمات رو اون جوری میکنی ...
جانان: میگم من خواب نیستم...
من: میخوای بزنمت ببینی بیداری ...نمیخوری برم ...
جانان: نه نه خوب تعجب کردم...من اب انار میخورم البته ممنون میشم...
من: باشه بشین من برم بخرم...
جانان که هنوز تو بهت بود فقط سری تکون داد ...
خندم گرفته بود سریع پیاده شدم رفتم سفارش دادم بعد از چند دقیقه اماده شد حساب کردم و اومدم دیدم که جانان روی صندلی خواب رفته ....بیا از گریه خوابش برده..نشستم توی ماشین و نگاهی به جانان انداختم غرق خواب بود بهش زل زدم واقعا دختر خوشگلی هست مخصوصا اون چشم هایی که هر کدوم یه رنگه ...
اصلا چرا من دارم به این دختر فکر میکنم جانانم یه زنه مثل اون سرم رو کمی تکون دادم تا حواسم پرت شه...
کمی تکونش دادم که بالا خره بیار شد گیج خواب نگام کرد به اب میوه ها اشاره کردم که صاف نشست و با شوق دستش رو سمت ابمیوه اورد و گرفتش یه جوری میخورد اب دهن ادم رو راه مینداخت...داشتم نگاش میکردم که برگشت سمتم گفت : چیه میخوای؟... اگه قبولت نبود واسه چی واسم خریدی ..بیا بابا نخواستم..
من: نه بخور ...اخه یهو دلم هوس اب انار منم...
جانان: خوب برای خودت میخریدی...اصلا بیا تو بقیه این رو بخور این که واسه من خیلی زیاده...در عوضش منم دلم از اب پرتقال تو میخواد نصف مال تو مال من مال منم برای تو...
جانان اب انارش رو داد دستم و مال منو برداشت...دوباره شروع کرد خوردن..
با بهت به پروییش نگاه میکردم که گفت: اخ یادم نبود ببخشید نباید دهنی خودم رو تعارف میکردم...اینم که دهنیه...😔 ببخشید..
من: اشکالی نداره ..
بعدش شروع کردم از اب انار خوردن نمیدونم این خیلی خوشمزه بود یا ....
نه نه...هیچی بعد از تموم شدن خوردنمون حرکت کردم سمت خونه عمو رفتم...
نظر ...
۱۱.۲k
۰۸ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.