پارت رمان عشقتنهایمن

#پارت ۲۲ #رمان #عشق_تنهای_من

# رها
کم کم سوار ماشین شدیم و راه افتادیم به سمت ماشین که شکیب پشت رُول نشست
و حرکت کردیم سمت خونه که بهد از ۳۰ دقیقه رسیدیم و با هم رفتیم تو که فریال گفت

فریال : خب ما دیگه نمیایم شما هم باید استراحت کنید فردا تو شرکت میبینیمتون خداحافظ

نازی : اره اره خداحافظ

شکیب و مبین : اره اره بای

رها : ای بابا اینجوری که بده بیاین یه چای بخورین

بچه ها : نه نه ممنونم خداحافظ

رها : باشه ...
هر طور راحتین

رایا بیا ...

#فریال

دیدیم رها و طاها و رایا خیلی خستن گفتنم یکم استراحت کنن و با بچه ها امدیم خونه و یه راست همه رفتن تو اتاق و خوابیدن
شکیب که رفت رو تخت بی هوش شد...
من خوابم نمی امدم رفتم یه دستی به خونه کشید
دیدگاه ها (۱)

#پارت ۲۳ #رمان #عشق_تنهای_من#فریال دیدیم رها و طاها و رایا ...

#پارت_۲۴ #رمان_عشق_تنهای_من #رهابا غرور و شجاعت کامل در رو ب...

پارت جدید ۲۱

پارت ۲۰ جدید

سوهو.. عذر میخوام ات منو ببخش واستا تو الان داری داداشتو به ...

خب خب بریم واسه پارت نهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط