همسایه ی من جئون جونگ کوکه ( p³⁵ )
همسایه ی من جئون جونگ کوکه ( p³⁵ )
+چی؟؟
_همینی که شنیدی.
+من..اگر بلایی سرم بیاره چی؟؟
_نترس
نمیاره
اونجا پر از دوربینه
و تا نزدیکت شد،
بقیه وارد عمل میشن.
+برای چی داری اینکارو میکنی؟؟
_بابا
این طرف مقابلمون که قراره اغواش کنی
مدیر عامل یه شرکتیه،
که کلاهبرداری های زیادی کرده
اما همشو تونسته بپوشونه.
ماهم برای اینکه ایندفعه دیگه یه کاری کنیم که دستگیرش کنن،
به یه کسی نیاز داریم که بره و اغواش کنه.
اما هیچکس داوطلب برای انجام این کار نشده.
منم گشتم و گشتم،
تا تورو دیدم.
گفتم چرا که نه؟
+من..من...
_هی هی
تو باید لطفمو جبران کنی
& جونگ کوک همزمان که این حرفو زد داشت نزدیک و نزدیک تر به ا/ت میشد.
و ا/ت عقب و عقب تر میرفت.
+داری..داری چیکار میکنی؟؟
_من؟
من که کاری نمیکنم!
+من نمیتونم...
میترسم..
_گفتم که
بلایی سرت نمیاد
+اگر دروغ گفته باشی چی؟؟
_من دروغ و کلک تو کارم نیست.
واقعیت رو میذارم کف دستت.
چه باور کنی چه نه،
بلایی سرت نمیاد.
+مطمئنی؟
_صدرصد.
+باشه..
کِی و کجا؟؟
&جونگ کوک وقتی کلمه ی " باشه "
رو شنید،
پوزخندی زد و از ا/ت دور شد و
به سمت میز کارش رفت
رفت و برگه ای رو از روی میزش برداشت
و دوباره اروم و اروم همونطوری که داشت درموردش توضیح میداد،
نزدیک شد.
+چی؟؟
_همینی که شنیدی.
+من..اگر بلایی سرم بیاره چی؟؟
_نترس
نمیاره
اونجا پر از دوربینه
و تا نزدیکت شد،
بقیه وارد عمل میشن.
+برای چی داری اینکارو میکنی؟؟
_بابا
این طرف مقابلمون که قراره اغواش کنی
مدیر عامل یه شرکتیه،
که کلاهبرداری های زیادی کرده
اما همشو تونسته بپوشونه.
ماهم برای اینکه ایندفعه دیگه یه کاری کنیم که دستگیرش کنن،
به یه کسی نیاز داریم که بره و اغواش کنه.
اما هیچکس داوطلب برای انجام این کار نشده.
منم گشتم و گشتم،
تا تورو دیدم.
گفتم چرا که نه؟
+من..من...
_هی هی
تو باید لطفمو جبران کنی
& جونگ کوک همزمان که این حرفو زد داشت نزدیک و نزدیک تر به ا/ت میشد.
و ا/ت عقب و عقب تر میرفت.
+داری..داری چیکار میکنی؟؟
_من؟
من که کاری نمیکنم!
+من نمیتونم...
میترسم..
_گفتم که
بلایی سرت نمیاد
+اگر دروغ گفته باشی چی؟؟
_من دروغ و کلک تو کارم نیست.
واقعیت رو میذارم کف دستت.
چه باور کنی چه نه،
بلایی سرت نمیاد.
+مطمئنی؟
_صدرصد.
+باشه..
کِی و کجا؟؟
&جونگ کوک وقتی کلمه ی " باشه "
رو شنید،
پوزخندی زد و از ا/ت دور شد و
به سمت میز کارش رفت
رفت و برگه ای رو از روی میزش برداشت
و دوباره اروم و اروم همونطوری که داشت درموردش توضیح میداد،
نزدیک شد.
۶.۳k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.