(سخت گیر) پارت پانزدهم
(سخت گیر) پارت پانزدهم
ا.ت: منظورم بستنی
کوک: اها
ــــــــــــــــــــــــــــ
چند ساعت بعد
ــــــــــــــــــــــــــــ
کوک:بیبی من جلسه دارم
رفتم
ا.ت: باشه
ــــــــــــــــــــــ
بعد از اینکه کوک رفت
حالم بهم خورد و دوباره
بالا آوردم خیلی حالم بد
بود زنگ زدم به دوستم
خب اون دکتر بود
ا.ت: حالم خوب نیست
میتونی سریع بیای
اتنا: باشه قشنگم الان میام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اتنا چند وقته
اینجوری هستی
ا.ت: دیروز
اتنا: عزیزم تو بارداری
ا.ت: چی راست میگی
اتنا: آره عزیزم مبارک باشه
ا.ت: اصلا من بچه نمیخوام
تروخدا به کسی نگیا
اتنا: چرا
ا.ت: من بچه رو نمیخوام
میخوام سقطش کنم پس
به کسی نگو
اتنا: این زندگی خودتونه به
من ربطی نداره باشه گلم من رفتم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چه خاکی رو سرم بریزم اخه
همش تقصیر این کوکه چقدر
بهش گفتم نکن نکن گوش نمیکرد
الان من اینو چیکار کنم همین الان
تا کسی نفهمیده باید برم سقطش کنم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اتنا
خیلی به فکر ا.ت بودم دوست نداشتم
بچه شو بکشه پس باید
زنگ بزنم به جونگکوک شمارشو ندارم
شمارشو از یکی گرفتم زنگ زدم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کوک
تو جلسه بودم یکی زنگ زد
کوک: ببخشید من الان بر میگردم
اتنا:سلام جونگکوک
کوک: بله بفرمایید شما
اتنا: من دوست ا.تم اتنا
کوک: اها بله شناختم کارم دارید
اتنا:ا.ت برام زنگ زد رفتم سریع
خونتون دیدم ا.ت بارداره
کوک: چی
اتنا: آره تازه از خونتون رفتم
ا.ت نمیخواد بهت چیزی بگه
کوک: چرا
اتنا: چون بچه نمیخواد میخواد
بره سقطش کنه سریع برید جلوشو بگیرید
کوک:اتنا خانم مطمئنین
اتنا: بله تروخدااا سریع برید
کوک: الان میرم
کوک: بچه ها جلسه واسه ی هفته
بعد
#بی_تی_اس
#کوک
#فیک
ا.ت: منظورم بستنی
کوک: اها
ــــــــــــــــــــــــــــ
چند ساعت بعد
ــــــــــــــــــــــــــــ
کوک:بیبی من جلسه دارم
رفتم
ا.ت: باشه
ــــــــــــــــــــــ
بعد از اینکه کوک رفت
حالم بهم خورد و دوباره
بالا آوردم خیلی حالم بد
بود زنگ زدم به دوستم
خب اون دکتر بود
ا.ت: حالم خوب نیست
میتونی سریع بیای
اتنا: باشه قشنگم الان میام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اتنا چند وقته
اینجوری هستی
ا.ت: دیروز
اتنا: عزیزم تو بارداری
ا.ت: چی راست میگی
اتنا: آره عزیزم مبارک باشه
ا.ت: اصلا من بچه نمیخوام
تروخدا به کسی نگیا
اتنا: چرا
ا.ت: من بچه رو نمیخوام
میخوام سقطش کنم پس
به کسی نگو
اتنا: این زندگی خودتونه به
من ربطی نداره باشه گلم من رفتم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چه خاکی رو سرم بریزم اخه
همش تقصیر این کوکه چقدر
بهش گفتم نکن نکن گوش نمیکرد
الان من اینو چیکار کنم همین الان
تا کسی نفهمیده باید برم سقطش کنم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اتنا
خیلی به فکر ا.ت بودم دوست نداشتم
بچه شو بکشه پس باید
زنگ بزنم به جونگکوک شمارشو ندارم
شمارشو از یکی گرفتم زنگ زدم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کوک
تو جلسه بودم یکی زنگ زد
کوک: ببخشید من الان بر میگردم
اتنا:سلام جونگکوک
کوک: بله بفرمایید شما
اتنا: من دوست ا.تم اتنا
کوک: اها بله شناختم کارم دارید
اتنا:ا.ت برام زنگ زد رفتم سریع
خونتون دیدم ا.ت بارداره
کوک: چی
اتنا: آره تازه از خونتون رفتم
ا.ت نمیخواد بهت چیزی بگه
کوک: چرا
اتنا: چون بچه نمیخواد میخواد
بره سقطش کنه سریع برید جلوشو بگیرید
کوک:اتنا خانم مطمئنین
اتنا: بله تروخدااا سریع برید
کوک: الان میرم
کوک: بچه ها جلسه واسه ی هفته
بعد
#بی_تی_اس
#کوک
#فیک
۱۴.۶k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.