سناریو سونگمین
• وقتی اتفاقی میافتی جلوش و دستت...
(اول مغزامونو شست و شو بدیم 😭🤣 )
تو آشپزخونه داشتی سعی میکردی مثل یه آدم نرمال یه سینی کوکی رو بدون کشتوکشتار برداری.
همه چی خوب بود… تا لحظهای که رسیدی جلوی سونگمین و چانگبین.
سینی رو گذاشتی روی میز.
یه نفس راحت…همین؟ تموم شد؟ معلومه که نه. چون تو بودی.
همین که خواستی رد بشی، لبهی میز قشنگ زد به ساق پات و تو محکم آخی گفتی… و برای حفظ تعادل با یه دست داشتی لبه صندلی رو میگرفتی،
و دست دیگهت خیلی قشنگ…
کوبیده شد روی ... سونگمین
دقیقاً همون جایی که نباید 💀
+اخخ
_اوه سونگی .. چیزه .. من
و درجا دستتو کشیدی عقب، سرتو انداختی پایین و تو صدم ثانیه تبدیل شدی به یه گوجهی در حال انفجار 🍅
چانگبینی که تا الانش ساکت بود ..
بعد قهقههی وحشیانهای که تمام واحد رو برداشت
÷وای… من نمیتونم… سونگمین قیافهت… باورم نمیشه…
+به چی میخند...اِه صبر کن...درد دارم لعنتی 😭
تو بدون نگاه کردن، با صدای موشمرده:
_من… من اصلاً نبودم… من رفتم… من وجود نداشتم…
و در افق محو شدی
چانگبین هنوز داشت از خنده به مبل مشت میزد.و از دل درد مجبور شد بره تو حیاط تا آروم شه
قبل از اینکه حتی بفهمی هم، هلت داد سمت سالن و خودش فرار کرد حیاط.
سونگمین از جا بلند شد.
تو هم داشتی روی هوا دستوپا میزدی که دوباره نیفتی رو میز.
سونگمین سریع گرفتت:
+بهخدا قسم یه آهنربا بهت چسبوندن؟ چرا هی میافتی سمت من؟
تو، با چشمایی که همهچیزو غیر از سونگمین نگاه میکرد:
_اِ… خب… ببخشید… خیلی… یهو شد…
سونگمین یه آه عمیق کشید، بعد زیرلب گفت:
+اگه یه بار دیگه اینجوری بیافتی روم… فکر کنم زنده نمونم.
بعد یهو لبخند شیطونی زد و خم شد جلوت:
+ولی میدونی؟ میتونی جبرانش کنی.
_ها؟
+اینجوری که…دیگه ازم فرار نکنی.
بعد بدون اینکه اجازه بدی چیزی بگی، گرفتت، آروم بلندت کرد و گذاشتت روی مبل.
+فعلاً همینکه سالمی برام کافیه.
تا اطلاع ثانوی هم اجازه نداری با سینی نزدیک من بشی
_اینو… قبول دارم...
<بیایید مغزامونو بشوریم 🤣😭>
momo. . . ☆
#سناریو #تکپارتی #فیک #سناریو_سونگمین #کیم_سونگمین #استری_کیدز #اسکیز #سناریو_استری_کیدز
(اول مغزامونو شست و شو بدیم 😭🤣 )
تو آشپزخونه داشتی سعی میکردی مثل یه آدم نرمال یه سینی کوکی رو بدون کشتوکشتار برداری.
همه چی خوب بود… تا لحظهای که رسیدی جلوی سونگمین و چانگبین.
سینی رو گذاشتی روی میز.
یه نفس راحت…همین؟ تموم شد؟ معلومه که نه. چون تو بودی.
همین که خواستی رد بشی، لبهی میز قشنگ زد به ساق پات و تو محکم آخی گفتی… و برای حفظ تعادل با یه دست داشتی لبه صندلی رو میگرفتی،
و دست دیگهت خیلی قشنگ…
کوبیده شد روی ... سونگمین
دقیقاً همون جایی که نباید 💀
+اخخ
_اوه سونگی .. چیزه .. من
و درجا دستتو کشیدی عقب، سرتو انداختی پایین و تو صدم ثانیه تبدیل شدی به یه گوجهی در حال انفجار 🍅
چانگبینی که تا الانش ساکت بود ..
بعد قهقههی وحشیانهای که تمام واحد رو برداشت
÷وای… من نمیتونم… سونگمین قیافهت… باورم نمیشه…
+به چی میخند...اِه صبر کن...درد دارم لعنتی 😭
تو بدون نگاه کردن، با صدای موشمرده:
_من… من اصلاً نبودم… من رفتم… من وجود نداشتم…
و در افق محو شدی
چانگبین هنوز داشت از خنده به مبل مشت میزد.و از دل درد مجبور شد بره تو حیاط تا آروم شه
قبل از اینکه حتی بفهمی هم، هلت داد سمت سالن و خودش فرار کرد حیاط.
سونگمین از جا بلند شد.
تو هم داشتی روی هوا دستوپا میزدی که دوباره نیفتی رو میز.
سونگمین سریع گرفتت:
+بهخدا قسم یه آهنربا بهت چسبوندن؟ چرا هی میافتی سمت من؟
تو، با چشمایی که همهچیزو غیر از سونگمین نگاه میکرد:
_اِ… خب… ببخشید… خیلی… یهو شد…
سونگمین یه آه عمیق کشید، بعد زیرلب گفت:
+اگه یه بار دیگه اینجوری بیافتی روم… فکر کنم زنده نمونم.
بعد یهو لبخند شیطونی زد و خم شد جلوت:
+ولی میدونی؟ میتونی جبرانش کنی.
_ها؟
+اینجوری که…دیگه ازم فرار نکنی.
بعد بدون اینکه اجازه بدی چیزی بگی، گرفتت، آروم بلندت کرد و گذاشتت روی مبل.
+فعلاً همینکه سالمی برام کافیه.
تا اطلاع ثانوی هم اجازه نداری با سینی نزدیک من بشی
_اینو… قبول دارم...
<بیایید مغزامونو بشوریم 🤣😭>
momo. . . ☆
#سناریو #تکپارتی #فیک #سناریو_سونگمین #کیم_سونگمین #استری_کیدز #اسکیز #سناریو_استری_کیدز
- ۱.۵k
- ۰۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط