شاه قلب قسمت۹
شاه قلب #قسمت۹
بهش نزدیک شدم..
-سهند ها کن..
-نه نخوردی آفرین پسر خوب..
-سایه این چرت وپرتا چیه میگی..من دارم از ترس پس میوفتم..اصلا اشتباه کردم امدم پیش تو ..
-وایستاببینم طرف دختر بود یا پسر؟؟
-وای سایه وای.دختر بود که چی..
-نخودچی زود باش بریم همونجایی که تصادف کردی امیدچارم طرف نمرده باشه ..
-نه من نمیام..
-یعنی چه که نمیام بیشعور اگه بمیره که بدتره. عذاب وجدانش تا آخر عمرولت نمیکنه از ما گفتن بود..کمی بهم خیره شد..
-باشه بریم..
-آفرین پسرم ..
-سرشو به حالت تأسف تکون داد..آروم آروم از اتاق من بیرون امدیم..
-خب کجاست..؟؟
-همینجا بود..
-توهم که نزدی ..
-خیر..مطمعنم زدم به یکی ..مثل توکه توهمی نیستم..-خیلی بیشعورب توهمی زن آیندته ..
-یه دقیقه خفه شو یه صدایی امد..باحرص به سهندخیره شدم..دهنموبازکردم چیزی بارش کنم صدای ناله ای ضعیفی به گوشم خورد..آروم سمت صدا رفتم ورسیدم به یه دخترکه صورتش غرق خون بود..
-س.سهند بیا اینجاست.سهند باعجله خودشو به من رسوند..
-سهندزود باش بلندش کن بزارش تو ماشین..
-مـــن.چشمامو ریز کردمو نگاهش کردم..
-میخوای من بلندش کنم..
-خب شاید دوست نداشته باشه یه مرد بهش دست بزنه..
-وای سهند بچه مثبت بازی رو بزارکناروبلندش کن داره میمیره بفهم یکم..
-خیلی خب سرم من داد نزن..
-خب اگه میخوای سرت داد نزنم کاری رو که میگم انجام بده..سهند بالاخره دختره رو بلند کردوتو ماشین گذاشت ..باهم سوارماشین شدیمو وباعجله سمت بیمارستان راه افتادیم..
-سایه من نمیخوام برم زندان.
-کی گفته تو میری زندون.
-زندون نه زندان..
-حالا هرچی ..خب اگه من اگه من بگم زدم ایشون.تا ایشون حالش خوب بشه ورضایت بده منو میبرن بازداشتگاه .. اگه رییس شرکتمون بفهمه من افتادم زندان از شرکت اخراجم میکنه اونجا آدم سابقه دار نمیخوان حالا جرمش هرچی میخواد باشه.سایه من کارمو دوست دارم وبهش احتیاج دارم.وای فکرشم عذاب آوره دارم دیونه میشم..کاش پام میشکست امشب نمیرفتم به اون مهمونی کوفتی...- اولین بار بود داداشمو اینجوری میدیدم شونشو ماساژ دادم وبالحن دلجویانه گفتم
-نترس چیزی نمیشه داداشیم خدابزرگه ..اصلا یه چیزی.. میخوای بگم من پشت فرمون بودم...
سهند..سریع نگاهم کرد..
نویسنده؛Smaeh
بهش نزدیک شدم..
-سهند ها کن..
-نه نخوردی آفرین پسر خوب..
-سایه این چرت وپرتا چیه میگی..من دارم از ترس پس میوفتم..اصلا اشتباه کردم امدم پیش تو ..
-وایستاببینم طرف دختر بود یا پسر؟؟
-وای سایه وای.دختر بود که چی..
-نخودچی زود باش بریم همونجایی که تصادف کردی امیدچارم طرف نمرده باشه ..
-نه من نمیام..
-یعنی چه که نمیام بیشعور اگه بمیره که بدتره. عذاب وجدانش تا آخر عمرولت نمیکنه از ما گفتن بود..کمی بهم خیره شد..
-باشه بریم..
-آفرین پسرم ..
-سرشو به حالت تأسف تکون داد..آروم آروم از اتاق من بیرون امدیم..
-خب کجاست..؟؟
-همینجا بود..
-توهم که نزدی ..
-خیر..مطمعنم زدم به یکی ..مثل توکه توهمی نیستم..-خیلی بیشعورب توهمی زن آیندته ..
-یه دقیقه خفه شو یه صدایی امد..باحرص به سهندخیره شدم..دهنموبازکردم چیزی بارش کنم صدای ناله ای ضعیفی به گوشم خورد..آروم سمت صدا رفتم ورسیدم به یه دخترکه صورتش غرق خون بود..
-س.سهند بیا اینجاست.سهند باعجله خودشو به من رسوند..
-سهندزود باش بلندش کن بزارش تو ماشین..
-مـــن.چشمامو ریز کردمو نگاهش کردم..
-میخوای من بلندش کنم..
-خب شاید دوست نداشته باشه یه مرد بهش دست بزنه..
-وای سهند بچه مثبت بازی رو بزارکناروبلندش کن داره میمیره بفهم یکم..
-خیلی خب سرم من داد نزن..
-خب اگه میخوای سرت داد نزنم کاری رو که میگم انجام بده..سهند بالاخره دختره رو بلند کردوتو ماشین گذاشت ..باهم سوارماشین شدیمو وباعجله سمت بیمارستان راه افتادیم..
-سایه من نمیخوام برم زندان.
-کی گفته تو میری زندون.
-زندون نه زندان..
-حالا هرچی ..خب اگه من اگه من بگم زدم ایشون.تا ایشون حالش خوب بشه ورضایت بده منو میبرن بازداشتگاه .. اگه رییس شرکتمون بفهمه من افتادم زندان از شرکت اخراجم میکنه اونجا آدم سابقه دار نمیخوان حالا جرمش هرچی میخواد باشه.سایه من کارمو دوست دارم وبهش احتیاج دارم.وای فکرشم عذاب آوره دارم دیونه میشم..کاش پام میشکست امشب نمیرفتم به اون مهمونی کوفتی...- اولین بار بود داداشمو اینجوری میدیدم شونشو ماساژ دادم وبالحن دلجویانه گفتم
-نترس چیزی نمیشه داداشیم خدابزرگه ..اصلا یه چیزی.. میخوای بگم من پشت فرمون بودم...
سهند..سریع نگاهم کرد..
نویسنده؛Smaeh
۶۶.۸k
۰۹ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.