part⁵¹
part⁵¹
پسرک به سمت ات برگشت و با جدیت تمام گفت:من نمیدونم بینمون چی گذشته و یا رابطه امون چطوری بوده اک؟تنها حسی که الان بهت دارم پوچی و تنفره!فقط خواستم لطفت رو جبران کنم
ته بعد از تموم شدن حرفش پوزخندی زد و رفت بیرون از آشپزخونه
ویو ات
از ناامیدی و تاثیر حرفای ته به زمین خیره بودم...راست میگه چی شده که فک کردم بهم اهمیت میده؟بغض بدی داشتم نفس عمیقی کشیدم و بغضم رو از بین بردم و لبخندی زدم تا حال و چهره ام عوض شه،به خدمتکار گفتم غذا رو سرو کنه
....بعد از شام...
سر میز نشسته بودیم و داشتیم حرف میزدیم که خدمتکار شیشه های دیرینک(مشروب)رو همراه با لیوان آورد سر بطری ها رو باز کرد و برای همه تو لیوان دیرینک ریخت وقتی رسید به ته اخم غلیظی کردم
+براش نریز
_چرا؟*جدی
+برات خوب نیست!
ته بهم محلی نداد و با اخم به خدمتکار نگاه کرد و لیوان لبالب از دیرینک رو از خدمتکار گرفت و سر کشید و محکم لیوان رو روی میز گذاشت و نیشخندی بهم زد نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم محل ندم به خدمتکار گفتم بره
¹hour later
پیک ¹⁰امم بود،خیلی عصبی بودم و چشام قفل ته و لوسی بود که داشتن خوش و بش میکردن با عصبانیت پیک ¹¹ام رو هم رفتم بالا
جوردن(یکی از بچه ها):ات امشب خیلی داری زیاد روی میکنی....بهتره بس کنی ظرفیتت پایین
متوجه حرف جوردن نبودم و فقط با جدیت تمام به ته و لوسی زل زده بودم که کاترین زد به دستم و به خودم اومدم و گیج به کاترین و بعد جوردن نگاه کردم ،نمیدونستم موضوع چیه برای همین فقط خندیدم خیلی هم بلند که توجه بقیه از جمله ته هم جلب شد:+آره آره خیلی خوبه(بدبختنمیدونهموضوعچیهیکچیزیمیگه)
جوردن نگاهی به بقیه انداخت و بلند شد:فک کنم برای امشب بسه بچه ها!!
با عصبانیت بلند شدم:نه*دادی زدم و ادامه دادم:نه نه هنوز ساعت...... ⁵⁹/² عه(برعکس خوند ساعتو)نشستم و دوباره تو پیک دیرینک ریختم و خوردم
برای جلب توجه ته و قطع کردن صحبت هاش با لوسی دست به جنگولک بازی زدم و شروع کردم به رقصیدن با کاترین اما در اون حین کتم یه لحظه کنار رفت(توجهداشتهباشیدکهاتاززیرهیجیندارههه)و خدا رو شکر کسی متوجه اون لحظه نشد،البته امیدوارم
اتمام ویو ات
ته بلند شد و با عصبانیت به سمت دخترک رفت و.....
(شرایطنرسیدهامابهخاطرتولدتهگذاشتم)
پسرک به سمت ات برگشت و با جدیت تمام گفت:من نمیدونم بینمون چی گذشته و یا رابطه امون چطوری بوده اک؟تنها حسی که الان بهت دارم پوچی و تنفره!فقط خواستم لطفت رو جبران کنم
ته بعد از تموم شدن حرفش پوزخندی زد و رفت بیرون از آشپزخونه
ویو ات
از ناامیدی و تاثیر حرفای ته به زمین خیره بودم...راست میگه چی شده که فک کردم بهم اهمیت میده؟بغض بدی داشتم نفس عمیقی کشیدم و بغضم رو از بین بردم و لبخندی زدم تا حال و چهره ام عوض شه،به خدمتکار گفتم غذا رو سرو کنه
....بعد از شام...
سر میز نشسته بودیم و داشتیم حرف میزدیم که خدمتکار شیشه های دیرینک(مشروب)رو همراه با لیوان آورد سر بطری ها رو باز کرد و برای همه تو لیوان دیرینک ریخت وقتی رسید به ته اخم غلیظی کردم
+براش نریز
_چرا؟*جدی
+برات خوب نیست!
ته بهم محلی نداد و با اخم به خدمتکار نگاه کرد و لیوان لبالب از دیرینک رو از خدمتکار گرفت و سر کشید و محکم لیوان رو روی میز گذاشت و نیشخندی بهم زد نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم محل ندم به خدمتکار گفتم بره
¹hour later
پیک ¹⁰امم بود،خیلی عصبی بودم و چشام قفل ته و لوسی بود که داشتن خوش و بش میکردن با عصبانیت پیک ¹¹ام رو هم رفتم بالا
جوردن(یکی از بچه ها):ات امشب خیلی داری زیاد روی میکنی....بهتره بس کنی ظرفیتت پایین
متوجه حرف جوردن نبودم و فقط با جدیت تمام به ته و لوسی زل زده بودم که کاترین زد به دستم و به خودم اومدم و گیج به کاترین و بعد جوردن نگاه کردم ،نمیدونستم موضوع چیه برای همین فقط خندیدم خیلی هم بلند که توجه بقیه از جمله ته هم جلب شد:+آره آره خیلی خوبه(بدبختنمیدونهموضوعچیهیکچیزیمیگه)
جوردن نگاهی به بقیه انداخت و بلند شد:فک کنم برای امشب بسه بچه ها!!
با عصبانیت بلند شدم:نه*دادی زدم و ادامه دادم:نه نه هنوز ساعت...... ⁵⁹/² عه(برعکس خوند ساعتو)نشستم و دوباره تو پیک دیرینک ریختم و خوردم
برای جلب توجه ته و قطع کردن صحبت هاش با لوسی دست به جنگولک بازی زدم و شروع کردم به رقصیدن با کاترین اما در اون حین کتم یه لحظه کنار رفت(توجهداشتهباشیدکهاتاززیرهیجیندارههه)و خدا رو شکر کسی متوجه اون لحظه نشد،البته امیدوارم
اتمام ویو ات
ته بلند شد و با عصبانیت به سمت دخترک رفت و.....
(شرایطنرسیدهامابهخاطرتولدتهگذاشتم)
۱۱.۲k
۰۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.