تو اونو انتخاب کردی...؟ part 3
جین رفت سمت اون دوتا کنارشون زد
^برید اونور ببینم مزاحمااا
رفت سمت ات محکم بغلش کرد موهاش رونوازش میکرد
^هی دختر کجا بودی تو؟نمیگی دلمون برات تنگ میشه؟میدونی چقد دلم برات تنگ شده بود جوجه؟
برادر بزرگترش محکم تر بغلش میکنه بیشتر با موهاش بازی میکنه
کوک با حسودی و اخم ساختگی بهشون خیره میشه، یکم که میگذره با اعتراض و شوخی صداش در میاد
-یاا جین هیونگگ ، من پسرتم یا اون؟خیلی داری بهش توجه میکنیااا الانه که حسودیم بشه
دست به سینه بهشون خیره میشه و میخنده
پسر خیلی خوشحال بود که همسرش رابطه خوبی با اشخاصی که عین خانوادش ان داره، خوشحال بود؛ میدونست هرچی که باشه همه هردوتاشون رو حمایت میکنن ، احساساتشون تظاهر نیست پس همیشه میتونن روشون حساب کنن
جین همونطور که ات رو بغل کرده بود سرشو چرخوند چشماش رو ریز کرد نگاهی به جونگکوککرد
^بشین ببینم بچه، معلومه که ات دختر منه اصن تو کی هستی هوم؟ صبح تا شب زنت پیشته قدر نمیدونی که...
سرشو با تاسف تکون میده و دوباره ات رو بغل میکنه
دخترک ما با جین هیونگش خیلی صمیمی بود، واقعا دلش براش تنگ شده بود پس متقابلا محکم بغلش کرده بود توی بغلش گم شده بود تا دلتنگیش رو رفع کنه
+جین هیونگ خیلی دلم برات تنگ شده بود، ببخشید که نیومدم دیدنتون میدونستم سرتون شلوغه نمیتونیم زیاد وقت بگذرونیم.
دخترک اروم از کسی که همیشه پشتش بوده جدا شد نگاهی به چشمای قشنگش کرد لبخند درخشانی زد
+ولی الان اومدم پیشتون براتون یه غذای خوشمزه هم درست کردم
جین با ذوق به دخترش نگاه میکرد ، دستور پخت بیشتر غذاهارو خودش یاد داده بود پس دستش رو به کمرش زد با خنده یکی از ابروهاش رو بالا برد
^ اوه، واقعا؟ بیا ببینم چی درست کردیی که خیلی گشنمهه
دختر با هر حرف هیونگش خندش میگرفت
+همونی که اخرین بار بهم یاد دادی رو درست کردم، بیاید بخورید ببینید چطور شده
جین با شنیدن اینکه غذایی که خودش بهش یاد داده رو درست کرده خیلی خوشحال شد، دوتا دستاش رو بهم مالید سمت صندلی رفت و نشست ، غذا رو از توی کیف دراورد
^پس این غذا بعد از این همه گشنگی و کار کردن خوردن داره
با شیطنت به دختر نگاه کرد جوری نگاش میکرد که ات منظورش رو میفهمید، اون دونفر خیلی باهم صمیمی بودن
^اومم ات این همه غذا فقط برای منه دیگه درسته؟؟
ات متوجه منظورش شده بود، با خنده و اعتماد به نفس اومد صحبت کنه که ناگهان همه همزمان صداشون بلند شد
√ یااا هیووونگ
جونگکوک سریع سمت جین رفت بغلش نشست نزدیک غذا شد
-یاا هیونگگ ات این غذارو برای هممون درست کرده تنهایی نخوریاااا
جین و ات که از کارشون راضی بودن به همدیگه نگاهی کردن بلند خندیدن
ات نزدیک همسرش شد غذارو ازش گرفت تا براشون اماده کنه
+باشه بابا حالا اروم باش داشتیم شوخی میکردیم شکمو!
از واکنش همشون خندش گرفته بود لبخند از روی لبش نمیرفت کسایی که توی این اتاق کنارش بودن همیشه بهترین لحظه هارو براش میساختن.
کوک که خیالش راحت شد نگاهی به ات کرد مثل بچه ها منتظر موند تا غذارو اماده کنه.
شوگا که تا الان ساکت ترین فرد جمع بود دستاش رو محکم روی پاهاش کوبید از پشت میز بلند شد
همونطور که دستش توی جیبش بود روی یه صندلی نزدیک تر به میز مرکز نشست
=خیلی خب دیگه نمکدون بودن بسه، غذارو بدید بخوریم که گشنمونه باید زودتر بریم سرکارمون تا الانم خیلی دیر شده
دوباره نگاهی به ات کرد، به نشونه تهدید سر چاپستیک رو سمت ات گرفت چشماشو ریز کرد با لخن شوخی حق به جانبی ادامه داد
=یا ات، توهم دیگه زیاد با جین نگرد یکم دیگه بگذره شما دونفر هممونو دست میندازید!
بعدش خنده لثه ای قشنگی تحویلش داد:)
(گایز بازم میگم من پارتارو زود میزارم یکمم به شرط نزدیک شه اپ میکنم پس شما شرطارو برسونید😭🧡😂 ۲۹لایک ۲۵ کامنت)
(و اینکه علامتای اعضا ثابت نیست ، قبل از اینکه صحبت کنن میگم کی داره حرف میزنه پس نیازی نیست زیاد به علامتاشون توجه کنید ات و کوک مهم ان)
^برید اونور ببینم مزاحمااا
رفت سمت ات محکم بغلش کرد موهاش رونوازش میکرد
^هی دختر کجا بودی تو؟نمیگی دلمون برات تنگ میشه؟میدونی چقد دلم برات تنگ شده بود جوجه؟
برادر بزرگترش محکم تر بغلش میکنه بیشتر با موهاش بازی میکنه
کوک با حسودی و اخم ساختگی بهشون خیره میشه، یکم که میگذره با اعتراض و شوخی صداش در میاد
-یاا جین هیونگگ ، من پسرتم یا اون؟خیلی داری بهش توجه میکنیااا الانه که حسودیم بشه
دست به سینه بهشون خیره میشه و میخنده
پسر خیلی خوشحال بود که همسرش رابطه خوبی با اشخاصی که عین خانوادش ان داره، خوشحال بود؛ میدونست هرچی که باشه همه هردوتاشون رو حمایت میکنن ، احساساتشون تظاهر نیست پس همیشه میتونن روشون حساب کنن
جین همونطور که ات رو بغل کرده بود سرشو چرخوند چشماش رو ریز کرد نگاهی به جونگکوککرد
^بشین ببینم بچه، معلومه که ات دختر منه اصن تو کی هستی هوم؟ صبح تا شب زنت پیشته قدر نمیدونی که...
سرشو با تاسف تکون میده و دوباره ات رو بغل میکنه
دخترک ما با جین هیونگش خیلی صمیمی بود، واقعا دلش براش تنگ شده بود پس متقابلا محکم بغلش کرده بود توی بغلش گم شده بود تا دلتنگیش رو رفع کنه
+جین هیونگ خیلی دلم برات تنگ شده بود، ببخشید که نیومدم دیدنتون میدونستم سرتون شلوغه نمیتونیم زیاد وقت بگذرونیم.
دخترک اروم از کسی که همیشه پشتش بوده جدا شد نگاهی به چشمای قشنگش کرد لبخند درخشانی زد
+ولی الان اومدم پیشتون براتون یه غذای خوشمزه هم درست کردم
جین با ذوق به دخترش نگاه میکرد ، دستور پخت بیشتر غذاهارو خودش یاد داده بود پس دستش رو به کمرش زد با خنده یکی از ابروهاش رو بالا برد
^ اوه، واقعا؟ بیا ببینم چی درست کردیی که خیلی گشنمهه
دختر با هر حرف هیونگش خندش میگرفت
+همونی که اخرین بار بهم یاد دادی رو درست کردم، بیاید بخورید ببینید چطور شده
جین با شنیدن اینکه غذایی که خودش بهش یاد داده رو درست کرده خیلی خوشحال شد، دوتا دستاش رو بهم مالید سمت صندلی رفت و نشست ، غذا رو از توی کیف دراورد
^پس این غذا بعد از این همه گشنگی و کار کردن خوردن داره
با شیطنت به دختر نگاه کرد جوری نگاش میکرد که ات منظورش رو میفهمید، اون دونفر خیلی باهم صمیمی بودن
^اومم ات این همه غذا فقط برای منه دیگه درسته؟؟
ات متوجه منظورش شده بود، با خنده و اعتماد به نفس اومد صحبت کنه که ناگهان همه همزمان صداشون بلند شد
√ یااا هیووونگ
جونگکوک سریع سمت جین رفت بغلش نشست نزدیک غذا شد
-یاا هیونگگ ات این غذارو برای هممون درست کرده تنهایی نخوریاااا
جین و ات که از کارشون راضی بودن به همدیگه نگاهی کردن بلند خندیدن
ات نزدیک همسرش شد غذارو ازش گرفت تا براشون اماده کنه
+باشه بابا حالا اروم باش داشتیم شوخی میکردیم شکمو!
از واکنش همشون خندش گرفته بود لبخند از روی لبش نمیرفت کسایی که توی این اتاق کنارش بودن همیشه بهترین لحظه هارو براش میساختن.
کوک که خیالش راحت شد نگاهی به ات کرد مثل بچه ها منتظر موند تا غذارو اماده کنه.
شوگا که تا الان ساکت ترین فرد جمع بود دستاش رو محکم روی پاهاش کوبید از پشت میز بلند شد
همونطور که دستش توی جیبش بود روی یه صندلی نزدیک تر به میز مرکز نشست
=خیلی خب دیگه نمکدون بودن بسه، غذارو بدید بخوریم که گشنمونه باید زودتر بریم سرکارمون تا الانم خیلی دیر شده
دوباره نگاهی به ات کرد، به نشونه تهدید سر چاپستیک رو سمت ات گرفت چشماشو ریز کرد با لخن شوخی حق به جانبی ادامه داد
=یا ات، توهم دیگه زیاد با جین نگرد یکم دیگه بگذره شما دونفر هممونو دست میندازید!
بعدش خنده لثه ای قشنگی تحویلش داد:)
(گایز بازم میگم من پارتارو زود میزارم یکمم به شرط نزدیک شه اپ میکنم پس شما شرطارو برسونید😭🧡😂 ۲۹لایک ۲۵ کامنت)
(و اینکه علامتای اعضا ثابت نیست ، قبل از اینکه صحبت کنن میگم کی داره حرف میزنه پس نیازی نیست زیاد به علامتاشون توجه کنید ات و کوک مهم ان)
- ۱۷.۸k
- ۱۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط