دلبر مغرور من

˼‌ دلبر مغرور من ˹

#پارت40
...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....

- مامان ایییی یزیدی چی هستی اخ سرم الان میمیرم

_ بمیری از دستت راحت بشم ایشالا

با خنده سرمو گرفته بودم و جلوتر مامان حرکت کردم مثل همیشه ماشین فرهاد خان منتظرمون بود پوفی کشیدم و سوار شدم باید بازم میرفتیم تو اون قصری که از زندان برام بدتر بود و معلوم نبود چه سرنوشتی در انتظارم بود

جلوی قصر پادشاه فرهاد پیاده شدیم خودم از تفکرم خندم گرفت پادشاه فرهاد

مامان کنارم وایساد و با بغض گفت : صنم بخدا اگه پشیمونی برگردیم

دستای مامانو توی دستم گرفتم و فشردم

- هرجا که تو خوشحال باشی منم خوشحالم مامان قشنگم و لبخندی به روش پاشیدم

متقابلا لبخندی زد که دلم ضعف رفت براش قدمی که برداشتم حس کردم سرم گیج میره اما به روی خودم نیاوردم و به راهم ادامه دادم

خونه پر از میز و صندلی بود با عصبانیت برگشتم سمت مامان

- مگه قرار نبود از عروسی و این مزخرفات خبری نباشه ؟

_ فرهاد اصرار کرد قشنگم کس خاصی هم نمیاد فقط اقوام نزدیک

- اوف مامان از دست ت

وارد خونه که شدم یزدان رو دیدم که در حال غر غر کردنه اما با دیدن من ساکت شد

- سلام پرنس جدید خونه

اخمی کردم و جواب سلامشو دادم

یزدان نزدیک تر اومد و گفت : چیه از پرنس خوشت نمیاد میخای ملکه باشی ؟

- برو اونور یزدان

_ اقاش جا نیوفته ملکه خانوم

عیشی کردم که ادامه داد : اگه دختر خوبی باشی قول میدم امروز خودم اتاقمو کامل نشونت بدم و چشمکی زد ترس بدی به جونم افتاد این تازه اولشه صنم خانم
دیدگاه ها (۱)

˼‌ دلبر مغرور من ˹#پارت41...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️...

˼‌ دلبر مغرور من ˹#پارت42...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️...

˼‌ دلبر مغرور من ˹#پارت39...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️...

˼‌ دلبر مغرور من ˹#پارت38...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️...

✨وکالت عشق✨#part1ویو ات✨🎀اه بازم این آلارم لعنتی زنگ خورد 😒 ...

P42ا.ت ویو الان دوروزه یونگی خونه نمیاد بهشم که رنگ میزنم می...

P¹¹ویو تینا از خواب با صدای دوش حمام بیدار شدم - آه دوباره ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط