پارت ۵
پارت ۵
-من... اصلا به تو چه!
+هی بلخره که باید بشناسمت؟
-تو... *دختر خوشگلی بود واسه همین گفتم *
تو ددی صدام کن!
+چییییییییی
-خب بریم دیگه
+ک کجا
-هوی منحرف.. پایین گشنمه
+خو به من چه *-* برو خودت درست کن من میرم بخوابم
-هیییی
+بابایییییی 👣
-دختره خل فک کنم اشتباهی بجای روانشناس یه روانی اوردن! ولی دختر خوبیه بهش نمیخوره هر/زه باشه خب بریم ببینیم چه اتفاقی تو این عمارت شده که همه فک میکنن روانیم 😕
ات ویو
سری رفتم تو اتاقم وایی ولی پسر خوبیه همین طور منحرف ایششش ولی باید ببینم دردش چیه که اون مرده منو تا اینجا کشونده 😐 رفتم لباسم رو عوض کردم مستقیم رفتم پیش عشقمممم یعنی تخت خوابم
چیه فک کردین دوست پسر دارم؟ من هنوز سینگلم :/ بله درسته میگن یک عقاب همیشه تنهاست راستش یک باز شکست عشقی خوردم ولی خب اهه ولش دلم برای کوکیم تنگ شده بعد اینکه بیدار شدم یه زنگ بزنم بهش... عا راستی من یه داداش دارم به نام کوک *-* که یا همسر عزیزشون که دوست بنده بودن رفتن امریکا و من بدبخت رو اینجا تنها گذاشتن 🙄
....... که سیاهی
ناشناس ویو
رفتم یه چیزی خوردم عمارت رو هم گشتم همه چی سر جاش بود راستش من یه مافیام درسته.... بزرگترین مافیا جهان که همه ازش مث سگ میترسن من درسته خودم رو تو اون اتاق زندانی کردم ولی باندم رو سپردم به رفیقم تا حالم درباره یه حالت قبلی برگشت باندم رو پس بگیرم و الان که اومدم بیرون اونم بخواطر اون دختره ولی بازم باید یه چند روز رو استراحت کنم 😑( پسرم به نظر من تو همون اتاق بمون تروخدا :/ چون هیچ فرقی نکرد چه بیرون باشی چه تو اتاق *-*)
-من... اصلا به تو چه!
+هی بلخره که باید بشناسمت؟
-تو... *دختر خوشگلی بود واسه همین گفتم *
تو ددی صدام کن!
+چییییییییی
-خب بریم دیگه
+ک کجا
-هوی منحرف.. پایین گشنمه
+خو به من چه *-* برو خودت درست کن من میرم بخوابم
-هیییی
+بابایییییی 👣
-دختره خل فک کنم اشتباهی بجای روانشناس یه روانی اوردن! ولی دختر خوبیه بهش نمیخوره هر/زه باشه خب بریم ببینیم چه اتفاقی تو این عمارت شده که همه فک میکنن روانیم 😕
ات ویو
سری رفتم تو اتاقم وایی ولی پسر خوبیه همین طور منحرف ایششش ولی باید ببینم دردش چیه که اون مرده منو تا اینجا کشونده 😐 رفتم لباسم رو عوض کردم مستقیم رفتم پیش عشقمممم یعنی تخت خوابم
چیه فک کردین دوست پسر دارم؟ من هنوز سینگلم :/ بله درسته میگن یک عقاب همیشه تنهاست راستش یک باز شکست عشقی خوردم ولی خب اهه ولش دلم برای کوکیم تنگ شده بعد اینکه بیدار شدم یه زنگ بزنم بهش... عا راستی من یه داداش دارم به نام کوک *-* که یا همسر عزیزشون که دوست بنده بودن رفتن امریکا و من بدبخت رو اینجا تنها گذاشتن 🙄
....... که سیاهی
ناشناس ویو
رفتم یه چیزی خوردم عمارت رو هم گشتم همه چی سر جاش بود راستش من یه مافیام درسته.... بزرگترین مافیا جهان که همه ازش مث سگ میترسن من درسته خودم رو تو اون اتاق زندانی کردم ولی باندم رو سپردم به رفیقم تا حالم درباره یه حالت قبلی برگشت باندم رو پس بگیرم و الان که اومدم بیرون اونم بخواطر اون دختره ولی بازم باید یه چند روز رو استراحت کنم 😑( پسرم به نظر من تو همون اتاق بمون تروخدا :/ چون هیچ فرقی نکرد چه بیرون باشی چه تو اتاق *-*)
۱.۸k
۰۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.