فصل دو پارت سوم

با وارد شدن کسی همه کلاس ساکت شدن
مرد قد بلند که پوستی به سفیدی برف داشت و چشمایی به رنگ دریا
+من معلم جدید ریاضی هستم
-عمو لویی
+راشل؟ باورم نمیشه تو کلاس منی
-ارههه
+هوراا
لویی اروم خندید و سمت تخته رفت
+کلاس شروع شده لطفا سرجاتون بشینید
+من لویی تامیلسون معلم جدیده ریاضی و عموی راشلم
به دختر چشمکی زد و درسو شروع کرد
★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
لباساشو عوض کرد و رو تخت دراز کشید
-فکنم راشل خیلی اذیت بشه
-بچه های اون مدرسه رو که میشناسی
+عهههه نگران نباش راشل دختر خوبیه لویی رو که ببینه عالی میشه
-لویی؟
+اره به راشل نگفتم قراره معلمش باشه
+حتما کلی کیف میکنه
-اره لویی رو خیلی دوس داره بعضی وقتا به لویی حسودیم میشه
-میگم لیام
+هوم؟
-بابام فهمیده دختر به فرزندی قبول کردیم...
+خب الان چیکار کنیم از همون اول گفتم بهش بگو گفتی نه
-میخواد راشلو ببینه..
+عمرا من دو دقیقه باش حرف میزنم اعصابم خورد میشه فکر کن چطور قراره با راشل حرف بزنه روباه پیر
-هوییی بابامه ها درس حرف بزن
+مگه دروغ میگم
-چن روز دیه تعطیلات کریسمسه میتونیم بریم دیدنش
+باش... ولی اگه به راشل چیزی گفت که ناراحتش کنه ی بلیط میگیرم من و راشل میام پاریس بمون تو و بابات