چند پارتی"
چند پارتی"
وقتی منشی شخصی شرکتش میشی و....🐝🌛پارت هشتم:////
آروم روی تخت گذاشتمش و کنارش روی زمین نشستم...جیهو حالت خوبه؟
جیهو{ایی آخ...اره خوبم...مرسی*با درد شدید*
جونگ کوک{برای چی اینجوری شدی؟
جیهو{.....
جونگ کوک{با توام میگم چرا اینجوری شدی؟*بلند و نگران*
جیهو{به...به فلفل حساسیت دارم*اروم و ضعیف*
جونگ کوک{با شندین این حرفش با چشمای گرد شده خیره شدم بهش...پس برای چی اون غذارو خوردی؟
جیهو{با اون... نگاه هایی که شما می کردین مگه می شد نخوری؟
جونگ کوک{تا اومدم داد بکشم سرش که با خم شدن یهوییش به طرفش رفتم و شونه هاش رو گرفتم...چی شد جیهو؟حالت خوبه؟*نگران*...جوابم رو نداد و این بیشتر نگرانم کردم...اروم بلندش کردم و با دیدن چشمای بسته اش ترسیده روی بالشت خوابوندمش...گوشیم رو برداشتم و به جیمین زنگ زدم که بعد 4 بوق بلاخره جواب داد.
جیمین{بله؟
جونگ کوک{الو جیمین سربع بیا اتاق جیهو،حالش بد شده...اتاق811.
جیمین{اومدم.
جونگ کوک{بعد از چند دقیقه با صدا در از سرجام بلند شدم و در رو باز کردم...از این طرف.
*14 دقیقه بعد*
نکته)جیمین قبل از اینکه وارد شرکت جونگ کوک بشه داخل یه بیمارستان به عنوان دکتر عمومی کار می کرد.
جونگ کوک{حالش چطوره؟
جیمین{خوبه...خطر از بیخ گوشش گذشته...براش یه سرم وصل کردم حالش رو بهتر میکنه.
جونگ کوک {هوم مرسی.
جیمین{خب کار من تمومه...ببینم تو نمیخوای بری اتاقت؟*نگاه معنادار و چشمای ریز شده*
جونگ کوک{جیمین اون فکرای مسخره رو از ذهنت بیرون کن...حالش بده نمیتونه تنها بمونه.
جیمین{اومم باشه خوش بگذره...فقط مواظب باش الان که دوتایین فردا سه تایی نشین ها*خنده ریز*
جونگ کوک {تا به خودم بیام و بخوام جوابش رو بدم از اتاق بیرون رفت و از پشت در شروع کرد به چرت و پرت گفتن.
جیمین {جونگ کوک داداش مراقب خودت و زن داداش باش...زیاد بهش فشار نیاری هااا...مال خودته.
جونگ کوک {جیمین گورت رو گم میکنی یا خودم بیام سراغت؟*حرص*
جیمین {باشه بابا وحشی...مواظبش باش.
جونگ کوک {بعد از اینکه جیمین رفت به طرف اتاق خواب جیهو رفتم و کنارش روی زمین نشستم و به سرم توی دستش خیره شدم...نگاهم رو از روی لوله سرم کشیدم و به صورتش رسیدم...چقدر خوبه که اونم توی این سفر هست و همراهیم می کنه...دستم رو نوازش گونه روی گونش کشیدم که چشمای غرق خوابش رو باز کرد.
~~~~~~~~~~~~~~~~~
سلام توت فرنگیام🦋🦪
بچه ها واقعا ازتون معذرت میخوام که دیر گذاشتم مشکلی برام پیش اومده بود که دسترسی به گوشی نداشتم این چند روز💔
و اینکه من به درخواست بعضی از شما ها تصمیم گرفتم چهارشنبه ها پارت بزارم... امیدوارم که راضی باشید🎹🌙
شبتپن بخیر فرشته هام🍃🌌💞
وقتی منشی شخصی شرکتش میشی و....🐝🌛پارت هشتم:////
آروم روی تخت گذاشتمش و کنارش روی زمین نشستم...جیهو حالت خوبه؟
جیهو{ایی آخ...اره خوبم...مرسی*با درد شدید*
جونگ کوک{برای چی اینجوری شدی؟
جیهو{.....
جونگ کوک{با توام میگم چرا اینجوری شدی؟*بلند و نگران*
جیهو{به...به فلفل حساسیت دارم*اروم و ضعیف*
جونگ کوک{با شندین این حرفش با چشمای گرد شده خیره شدم بهش...پس برای چی اون غذارو خوردی؟
جیهو{با اون... نگاه هایی که شما می کردین مگه می شد نخوری؟
جونگ کوک{تا اومدم داد بکشم سرش که با خم شدن یهوییش به طرفش رفتم و شونه هاش رو گرفتم...چی شد جیهو؟حالت خوبه؟*نگران*...جوابم رو نداد و این بیشتر نگرانم کردم...اروم بلندش کردم و با دیدن چشمای بسته اش ترسیده روی بالشت خوابوندمش...گوشیم رو برداشتم و به جیمین زنگ زدم که بعد 4 بوق بلاخره جواب داد.
جیمین{بله؟
جونگ کوک{الو جیمین سربع بیا اتاق جیهو،حالش بد شده...اتاق811.
جیمین{اومدم.
جونگ کوک{بعد از چند دقیقه با صدا در از سرجام بلند شدم و در رو باز کردم...از این طرف.
*14 دقیقه بعد*
نکته)جیمین قبل از اینکه وارد شرکت جونگ کوک بشه داخل یه بیمارستان به عنوان دکتر عمومی کار می کرد.
جونگ کوک{حالش چطوره؟
جیمین{خوبه...خطر از بیخ گوشش گذشته...براش یه سرم وصل کردم حالش رو بهتر میکنه.
جونگ کوک {هوم مرسی.
جیمین{خب کار من تمومه...ببینم تو نمیخوای بری اتاقت؟*نگاه معنادار و چشمای ریز شده*
جونگ کوک{جیمین اون فکرای مسخره رو از ذهنت بیرون کن...حالش بده نمیتونه تنها بمونه.
جیمین{اومم باشه خوش بگذره...فقط مواظب باش الان که دوتایین فردا سه تایی نشین ها*خنده ریز*
جونگ کوک {تا به خودم بیام و بخوام جوابش رو بدم از اتاق بیرون رفت و از پشت در شروع کرد به چرت و پرت گفتن.
جیمین {جونگ کوک داداش مراقب خودت و زن داداش باش...زیاد بهش فشار نیاری هااا...مال خودته.
جونگ کوک {جیمین گورت رو گم میکنی یا خودم بیام سراغت؟*حرص*
جیمین {باشه بابا وحشی...مواظبش باش.
جونگ کوک {بعد از اینکه جیمین رفت به طرف اتاق خواب جیهو رفتم و کنارش روی زمین نشستم و به سرم توی دستش خیره شدم...نگاهم رو از روی لوله سرم کشیدم و به صورتش رسیدم...چقدر خوبه که اونم توی این سفر هست و همراهیم می کنه...دستم رو نوازش گونه روی گونش کشیدم که چشمای غرق خوابش رو باز کرد.
~~~~~~~~~~~~~~~~~
سلام توت فرنگیام🦋🦪
بچه ها واقعا ازتون معذرت میخوام که دیر گذاشتم مشکلی برام پیش اومده بود که دسترسی به گوشی نداشتم این چند روز💔
و اینکه من به درخواست بعضی از شما ها تصمیم گرفتم چهارشنبه ها پارت بزارم... امیدوارم که راضی باشید🎹🌙
شبتپن بخیر فرشته هام🍃🌌💞
۷۷۲
۰۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.