پارت هشتاد و سه...
#پارت هشتاد و سه...
#جانان...
در رو باز کرد کامین با دیدم گفت: اخ دختر خیلی خوشگل شدی...بدو بیا که باید چند تا خرید دیگه هم بکنیم...
سریع رفتم داخل و لباس رو عوض کردم و اومد بیرون دادم به فروشنده که گذاشت توی پاکت به کامین گفتم بهش بگه جوراب شلواری دارن که گفت اره یه خوراب شلواری رنگ پا هم خریدم و اومدیم بیرون که کامین گفت: بریم کفش واست بخریم و برین دیگه..
سری تکون دادم که رفت سمت مغازه های کفش فروشی
بعد از چند تا مغازه یه کفش پاشنه بلند مشکی خریدم اومدیم بریم دیگه که چشمم خورد به یه مغازه که کلاه میفروخت دست کامین رو کشیدم و گفتم بریم تو که چیزی نگفت و با هم رفتیم داخل به کامین گفتم به فروشنده بگه کلاه حجاب دار مجلسی داره که کامین پرسید که گفت نداره ولی ادرس مغازه ای رو بهمون داد گفت اون داره با کامین رفتیم اونجا که من یه کلاه خریدم به سمت ماشین رفتیم کامین خرید ها رو گذاشت صندلی عقب ازش کلی تشکر کردم بابت خرید هایی که واسم کرده سر راه خونه کامین سه تا پیتزا خرید تقریبا ساعت 8/30شب بود رسیدم خونه همین طوری که من پیتزا ها رو و کامین خرید ها رو میاوردیم تو داشتیم به اون مرد عربی که توی خیابون دیده بودیم و حسابی چاق بود میخندیدیم وارد خونه شدیم که دیدم چراغهای سالن همگی خاموشه فک کنم کارن نبود رفتم اشپز خونه و کامینم خرید ها رو گذاشت روی مبل و اومد اشپز خونه و گفت:
بزار واسه کارن زنگ بزنم ببینم شام میاد اگه دیر میاد ما بخوریم....
من باشه ای گفتم که اونم مشغول تماس گرفتن با کارن شد که بعد از چند دقیقه جواب داد و شروع به حرف زدن کردن با هم منم میز رو چیدم تا شام بخوریم...
کارین بعد از این که تماسش تموم شد گفت : کارن گفت نزدیکه بزار برسه با هم بخوریم..
من: باشه الان پیتزا ها رو میزارم تو ماکروفرتا گرم بمونه...
کامین: اره بزار بیا بریم تا بیا تلوزیون ببینیم..
باشه ای گفتم و با هم رفتیم توی سالن فیلم جالبی نداشت تلوزیون که کامین زد شبکهpmcو گفت بیا با هر اهنگ یکی ازمون لب خونی کنه و ادای خاننده رو در بیاره که منم قبول کردم کامین داشت ادا در میاوردم و منم داشتم واسه خودم از ادا هاش ریسه میرفتم که ....
اینم پارت های امشب....خوابتون پر از خوشی...
#جانان...
در رو باز کرد کامین با دیدم گفت: اخ دختر خیلی خوشگل شدی...بدو بیا که باید چند تا خرید دیگه هم بکنیم...
سریع رفتم داخل و لباس رو عوض کردم و اومد بیرون دادم به فروشنده که گذاشت توی پاکت به کامین گفتم بهش بگه جوراب شلواری دارن که گفت اره یه خوراب شلواری رنگ پا هم خریدم و اومدیم بیرون که کامین گفت: بریم کفش واست بخریم و برین دیگه..
سری تکون دادم که رفت سمت مغازه های کفش فروشی
بعد از چند تا مغازه یه کفش پاشنه بلند مشکی خریدم اومدیم بریم دیگه که چشمم خورد به یه مغازه که کلاه میفروخت دست کامین رو کشیدم و گفتم بریم تو که چیزی نگفت و با هم رفتیم داخل به کامین گفتم به فروشنده بگه کلاه حجاب دار مجلسی داره که کامین پرسید که گفت نداره ولی ادرس مغازه ای رو بهمون داد گفت اون داره با کامین رفتیم اونجا که من یه کلاه خریدم به سمت ماشین رفتیم کامین خرید ها رو گذاشت صندلی عقب ازش کلی تشکر کردم بابت خرید هایی که واسم کرده سر راه خونه کامین سه تا پیتزا خرید تقریبا ساعت 8/30شب بود رسیدم خونه همین طوری که من پیتزا ها رو و کامین خرید ها رو میاوردیم تو داشتیم به اون مرد عربی که توی خیابون دیده بودیم و حسابی چاق بود میخندیدیم وارد خونه شدیم که دیدم چراغهای سالن همگی خاموشه فک کنم کارن نبود رفتم اشپز خونه و کامینم خرید ها رو گذاشت روی مبل و اومد اشپز خونه و گفت:
بزار واسه کارن زنگ بزنم ببینم شام میاد اگه دیر میاد ما بخوریم....
من باشه ای گفتم که اونم مشغول تماس گرفتن با کارن شد که بعد از چند دقیقه جواب داد و شروع به حرف زدن کردن با هم منم میز رو چیدم تا شام بخوریم...
کارین بعد از این که تماسش تموم شد گفت : کارن گفت نزدیکه بزار برسه با هم بخوریم..
من: باشه الان پیتزا ها رو میزارم تو ماکروفرتا گرم بمونه...
کامین: اره بزار بیا بریم تا بیا تلوزیون ببینیم..
باشه ای گفتم و با هم رفتیم توی سالن فیلم جالبی نداشت تلوزیون که کامین زد شبکهpmcو گفت بیا با هر اهنگ یکی ازمون لب خونی کنه و ادای خاننده رو در بیاره که منم قبول کردم کامین داشت ادا در میاوردم و منم داشتم واسه خودم از ادا هاش ریسه میرفتم که ....
اینم پارت های امشب....خوابتون پر از خوشی...
۱۹.۲k
۰۲ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.