*still with me*PT18
مینسو ویو*پرش زمانی ساعت 7 صبح*
دیشب نفهمیدم چه طور خوابمون برد . صبح بیدار شدم و دیدم تهیونگ خوابیده رفتم بالا سرش و گفتم
÷تهیونگ شیی بلند شو ساعت هفته هشت پرواز داریم
^باش.
رفتم دستشویی و کارام رو کردم ی ارایش لایت کردم و لباسم رو پوشیدم از اتاقم اومدم بیرون و رفتم توی اشپز خونه چندتا لقمه صبخونه خوردیم و رفتیم سوار ماشین بشیم سرایداری که تهیونگ گرفته بود هم اومد و کلید خونه رو بهش تحویل دادیم سوار ماشین شدیم و سمت فرودگاه حرکت کردیم توی راه از تهیونگ پرسیدم
÷تهیونگ من فرانسوی بلد نیستم چیکار کنم؟
^اشکال نداره بهت یاد میدم
بهش لبخند زدم و به رانندگیم ادامه دادم وقتی رسیدیم فرودگاه چمدون هامون رو برداشتیم ماشین رو بردیم بخشی که ماشینارو میبرن (زیادی نمیدونستم راجب این قزیه دیگه به بزرگیه خودتون ببخشید) خودمون هم سوار هواپیما شدیم تهیونگ که همون موقع خوابش برد اما من خواب نمیرفتم استرس داشتم.نگران بودم.ترسیده بودم. نمیدونم چرا اما اتفاقیه که افتاده چندساعتی توی راه بودیم که صدای خلبان از توی بلند گو ها اومد که میگفت
(مسافران عزیز تا چند دقیقه ی دیگه فرود میایم)
خیلی اروم تهیونگ رو بیدار کردم و گفتم
÷ته ته رسیدیم نمیخوای بیدار شی؟کم کم چشماش رو باز کرد و گفت
^کجا بودیم که بخوایم برسیم؟.
×رسیدیم پاریس
^اهان یادم اومد
از هواپیما پیاده شدمی چمدونامون رو تحویل کرفتیم ماشین هم تا یک هفته دیگه میرسید . داشتیم دنبال خالم میگشتیم که یه زن قد بلند که داشت دست تکون میداد رو دیدم که داره داد میزنه
( تهیونگ مینسووو من اینجام)
براش دست تکون دادیم و رفتیم سمتش وقتی رسیدیم پیشش منو توی بغل کشیید و اینقدر بوسم کرد که نگو احساس میکردم اگه چند ثانیه دیگه بوسم کنه ممکنه یه جایی از صورتم کیس مارک بزاره ازش جداشدم و حال و احوالی کردیم بعدش هم سوار ماشین شدیم رفتیم سمت خونه تهیونگ من و برد سمت اتاقم و گفت
^بیا این اتاق توعه
÷مرسی
^اتاق منم همین بغله اگه کاری داشتی صدام بزن
÷باش
رفتم توی اتاقم و خودمو ولو کردم روی تخت نفس عمیقی کشیدم بعدشش رفتم یه دوش چند دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون موهام رو خشک کردم و روتین پوستیم و انجام دادم توجهم به استند کیوت لوازم ارایشی که روی میز بود جلب شد با یه نامه کنارش از طرف خاله بود نوشته بود
(مینسو اینا رو برای تو گرفتم اگر چیزی کم و کسر بود میتونیم امروز عصر باهم بریم بخریم)
لبخند کمرنگی زدم و از اتاقم اومدم بیرون و رفتم توی اشپزخونه و یه چیزی برداشتم تا بخورم توی عمارت راه میرفتم و خوراکیم رو میخوردم که با صدای تهیونگ به خودم اومدم که میگفت
^مینسو اگر میخوای من دارم میرم شرکت میتونی بیای باهام
÷الان اماده میشم.
و بدو به سمت اتاقم رفتم یه کت شلوار داشتم پوشیدم و ارایشم رو هم کردم و یه کفش پاشنه دار مشکی هم داشتم و پوشیدم و کیفم رو برداشتم و بدو بود رفتم طبقه ی پایین دیدم تهیونگ نیست رفتم توی حیاط که دیدم به ماشین تکیه داده و منتظر منه چه کراشی شده اوفف رفتم نزدیک که درو برام باز کردو گفت
^بفرمایید بانو.
خندیدم و سوار شدم خودش هم سوار شد و گفت
^چه جذاب شدی بابا تیپ زدی
÷همیشه جذاب بودم
بهم خندید و راه افتادیم سمت شرکت وقتی رسیدیم شرکت تهیونگ توی دفترش یه جلسه ی فوری برگزار کرد برای اینکه من و معرفی کنه . کم کم همه اومدن دست منو گرفت و شروع کرد
^سلام بچه ها ایشون پارک مینسوهستن یکی از دوستای خیلی نزدیک من هستن و از امروز به بعد منشی من هستن. لطفا باهاش مهربون باشید و بد رفتاری نکنید.نمیخوای خودت رو معرفی کنی؟؟
از اون جایی که توی تایمی که اومده بود بهم یخورده فرانسه یاد داده بود شروع کردم به معرفی کردن خودم
÷سلام همونجوری اقای کیم گفتن من پارک مینسو هستم منشی جدیدشون امیدوارم باهم کنار بیایم.
جلسه تموم شد که تهیونگ رو به یکی از کارکنای شرکت که اسمش ژوزفین بود گفت
^ژوزفین میتونی مینسو رو ببری و شرکت رو بهش نشون بدی؟؟
با ژوزفین ازدفتر تهیونگ خارج شدیم و رفتیم کل شرکت رو بهم نشون داد و با همه اشنام کرد بعدشم رفت توی بخشی که خودش کار میکرد منم رفتم توی اتاقم که دقیقا چسبیده بود به اتاق تهیونگ البته یه در از توی اتاق به اتاق تهیونگ داشت.
.
.
.
اسلاید دوم(استایل مینسو صبح)
اسلاید سوم(استایل مینسو توی شرکت)
اسلاید چهارم(استایل تهیونگ صبح)
اسلاید پنجم(استایل تهیونگ توی شرکت)
دیشب نفهمیدم چه طور خوابمون برد . صبح بیدار شدم و دیدم تهیونگ خوابیده رفتم بالا سرش و گفتم
÷تهیونگ شیی بلند شو ساعت هفته هشت پرواز داریم
^باش.
رفتم دستشویی و کارام رو کردم ی ارایش لایت کردم و لباسم رو پوشیدم از اتاقم اومدم بیرون و رفتم توی اشپز خونه چندتا لقمه صبخونه خوردیم و رفتیم سوار ماشین بشیم سرایداری که تهیونگ گرفته بود هم اومد و کلید خونه رو بهش تحویل دادیم سوار ماشین شدیم و سمت فرودگاه حرکت کردیم توی راه از تهیونگ پرسیدم
÷تهیونگ من فرانسوی بلد نیستم چیکار کنم؟
^اشکال نداره بهت یاد میدم
بهش لبخند زدم و به رانندگیم ادامه دادم وقتی رسیدیم فرودگاه چمدون هامون رو برداشتیم ماشین رو بردیم بخشی که ماشینارو میبرن (زیادی نمیدونستم راجب این قزیه دیگه به بزرگیه خودتون ببخشید) خودمون هم سوار هواپیما شدیم تهیونگ که همون موقع خوابش برد اما من خواب نمیرفتم استرس داشتم.نگران بودم.ترسیده بودم. نمیدونم چرا اما اتفاقیه که افتاده چندساعتی توی راه بودیم که صدای خلبان از توی بلند گو ها اومد که میگفت
(مسافران عزیز تا چند دقیقه ی دیگه فرود میایم)
خیلی اروم تهیونگ رو بیدار کردم و گفتم
÷ته ته رسیدیم نمیخوای بیدار شی؟کم کم چشماش رو باز کرد و گفت
^کجا بودیم که بخوایم برسیم؟.
×رسیدیم پاریس
^اهان یادم اومد
از هواپیما پیاده شدمی چمدونامون رو تحویل کرفتیم ماشین هم تا یک هفته دیگه میرسید . داشتیم دنبال خالم میگشتیم که یه زن قد بلند که داشت دست تکون میداد رو دیدم که داره داد میزنه
( تهیونگ مینسووو من اینجام)
براش دست تکون دادیم و رفتیم سمتش وقتی رسیدیم پیشش منو توی بغل کشیید و اینقدر بوسم کرد که نگو احساس میکردم اگه چند ثانیه دیگه بوسم کنه ممکنه یه جایی از صورتم کیس مارک بزاره ازش جداشدم و حال و احوالی کردیم بعدش هم سوار ماشین شدیم رفتیم سمت خونه تهیونگ من و برد سمت اتاقم و گفت
^بیا این اتاق توعه
÷مرسی
^اتاق منم همین بغله اگه کاری داشتی صدام بزن
÷باش
رفتم توی اتاقم و خودمو ولو کردم روی تخت نفس عمیقی کشیدم بعدشش رفتم یه دوش چند دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون موهام رو خشک کردم و روتین پوستیم و انجام دادم توجهم به استند کیوت لوازم ارایشی که روی میز بود جلب شد با یه نامه کنارش از طرف خاله بود نوشته بود
(مینسو اینا رو برای تو گرفتم اگر چیزی کم و کسر بود میتونیم امروز عصر باهم بریم بخریم)
لبخند کمرنگی زدم و از اتاقم اومدم بیرون و رفتم توی اشپزخونه و یه چیزی برداشتم تا بخورم توی عمارت راه میرفتم و خوراکیم رو میخوردم که با صدای تهیونگ به خودم اومدم که میگفت
^مینسو اگر میخوای من دارم میرم شرکت میتونی بیای باهام
÷الان اماده میشم.
و بدو به سمت اتاقم رفتم یه کت شلوار داشتم پوشیدم و ارایشم رو هم کردم و یه کفش پاشنه دار مشکی هم داشتم و پوشیدم و کیفم رو برداشتم و بدو بود رفتم طبقه ی پایین دیدم تهیونگ نیست رفتم توی حیاط که دیدم به ماشین تکیه داده و منتظر منه چه کراشی شده اوفف رفتم نزدیک که درو برام باز کردو گفت
^بفرمایید بانو.
خندیدم و سوار شدم خودش هم سوار شد و گفت
^چه جذاب شدی بابا تیپ زدی
÷همیشه جذاب بودم
بهم خندید و راه افتادیم سمت شرکت وقتی رسیدیم شرکت تهیونگ توی دفترش یه جلسه ی فوری برگزار کرد برای اینکه من و معرفی کنه . کم کم همه اومدن دست منو گرفت و شروع کرد
^سلام بچه ها ایشون پارک مینسوهستن یکی از دوستای خیلی نزدیک من هستن و از امروز به بعد منشی من هستن. لطفا باهاش مهربون باشید و بد رفتاری نکنید.نمیخوای خودت رو معرفی کنی؟؟
از اون جایی که توی تایمی که اومده بود بهم یخورده فرانسه یاد داده بود شروع کردم به معرفی کردن خودم
÷سلام همونجوری اقای کیم گفتن من پارک مینسو هستم منشی جدیدشون امیدوارم باهم کنار بیایم.
جلسه تموم شد که تهیونگ رو به یکی از کارکنای شرکت که اسمش ژوزفین بود گفت
^ژوزفین میتونی مینسو رو ببری و شرکت رو بهش نشون بدی؟؟
با ژوزفین ازدفتر تهیونگ خارج شدیم و رفتیم کل شرکت رو بهم نشون داد و با همه اشنام کرد بعدشم رفت توی بخشی که خودش کار میکرد منم رفتم توی اتاقم که دقیقا چسبیده بود به اتاق تهیونگ البته یه در از توی اتاق به اتاق تهیونگ داشت.
.
.
.
اسلاید دوم(استایل مینسو صبح)
اسلاید سوم(استایل مینسو توی شرکت)
اسلاید چهارم(استایل تهیونگ صبح)
اسلاید پنجم(استایل تهیونگ توی شرکت)
۸.۸k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.