جزیره
#جزیره
پارت اخر
خواست پایین بره کھ صدای ھلیکوپتر اومد و دوباره از ھم فاصلھ گرفتیم
سریع خودم رو جمع و جور کردم و دکمھ ھای لباسم رو بستم
ھلیکوپتر روی زمین نشست و لینو و هیونجین و چانگبین و دوتا مرد که از لباسشون معلوم بود
برای تیم امداد ھستن پیاده شدن و بچه ھا جیمین رو بغل کردن.
دلم گرفت کھ کسی رو نداشتم کھ نگرانم باشھ.
مرد ھا معاینھ مون کردن و ھمھ سوار ھلیکوپتر شدیم.
لینو رو بھ چان گفت: راستی من از اون بالا یھ چیزایی دیدم شما...
با ضربھ هیونجین ساکت شد و خندید
سرم رو پایین انداختھ بودم کھ چان پرسید چطوری پیدامون کردین؟
چانگبین: وقتی توی دریا پیداتون نکردیم ، با ھلیکوپتر تمام منطقھ رو گشتیم و آخر از دود
آتیش فھمیدیم توی جزیره اید
لینو با تعجب بھ کبودی گردنم اشاره کرد و گفت: وای فکر کنم یھ حشره ی وحشی نیشت
زده
با تعجب دستی روی گردنم کشیدم و علت کبودی رو فھمیدم و لبم رو گاز گرفتم
چانگبین: آخھ حشره ی وحشی داریم؟
ھمھ خندیدن و هیونجین گفت: حشره نبوده ولی فکر کنم خیلی وحشی بوده و بعد
با دست به پشت چان زد
از خجالت سرم رو پایین انداختم و دوباره ھمھ خندیدن
بیمارستان پر از خبرنگار و طرفدار بود
چان رو بردن تا حسابی معاینھ اش کنن
لبخند تلخی زدم و با خودم گفتم: خب این رابطه ھمین جا تموم شد
برای سوء تغذیھ سرمی بھم زدن، روی تخت دراز کشیدم و با خودم گفتم: اومد دوست ھا و
طرفدار ھاشو دید تورو بیخیال شد، آخھ من چقدر احمقم کھ سریع حرف ھاش رو باور
کردم،میخواد سر به تنم نباشه بعد بیاد عاشقم بشھ؟پس چرا اومد دنبالم توی جنگل
بھ خودم جواب داد:خب چون دلش برات سوخته
نخیرم خودش گفت دوستم داره، چان دروغ نمیگه
باشھ به ھمین خیال باش.
افکار درونیم رو خفه کردم و چشم ھام رو بستم
صبح روز بعد از بیمارستان خارج شدم و با ناراحتی بھ سمت خوابگاھم حرکت کردم
کھ یھو یکی دستم رو کشید و برد توی پارکینگ
با تعجب بھ پسری کھ ماسک زده بود نگاه کردم و گفتم: چیھ آقا ولم کن
ماسکش رو برداشت و دیدم چانگبینه
و بعد منو دنبال خودش کشوند و سوار ماشین شدم.
_چان گفته ببرمت پیشش
چان پشت فرمون بود و بھ چانگبین گفت: مرسی چانگبین
چانگبین لبخندی زد و گفت: مثل اینکھ جزیره کار خودشو کرده و با ھمون لبخند ازمون دور
شد
+کجا میریم چانی؟
-میریم خونھ ی من
با تعجب گفتم: کی گفتھ من پیشنھاد دوستی تورو قبول میکنم؟
بھ سمتم برگشت و گفت: من کی پیشنھاد دادم؟
حرصم گرفت و گفتم: پس منو میبری خونه ات رو تمیز کن؟ بزن کنار پیاده میشم.
از تھ دل خندید و گفت: حاضری با من باشی؟
ابروم رو بالا دادم و گفتم: نه
از جوابم جا خورد و گفت: پس چرا توی جزیره...
حرفش رو خورد و بھ رو بھ رو خیره شد
خندیدم و گفتم: باشھ قبول
-پس بریم خونه
پارت اخر
خواست پایین بره کھ صدای ھلیکوپتر اومد و دوباره از ھم فاصلھ گرفتیم
سریع خودم رو جمع و جور کردم و دکمھ ھای لباسم رو بستم
ھلیکوپتر روی زمین نشست و لینو و هیونجین و چانگبین و دوتا مرد که از لباسشون معلوم بود
برای تیم امداد ھستن پیاده شدن و بچه ھا جیمین رو بغل کردن.
دلم گرفت کھ کسی رو نداشتم کھ نگرانم باشھ.
مرد ھا معاینھ مون کردن و ھمھ سوار ھلیکوپتر شدیم.
لینو رو بھ چان گفت: راستی من از اون بالا یھ چیزایی دیدم شما...
با ضربھ هیونجین ساکت شد و خندید
سرم رو پایین انداختھ بودم کھ چان پرسید چطوری پیدامون کردین؟
چانگبین: وقتی توی دریا پیداتون نکردیم ، با ھلیکوپتر تمام منطقھ رو گشتیم و آخر از دود
آتیش فھمیدیم توی جزیره اید
لینو با تعجب بھ کبودی گردنم اشاره کرد و گفت: وای فکر کنم یھ حشره ی وحشی نیشت
زده
با تعجب دستی روی گردنم کشیدم و علت کبودی رو فھمیدم و لبم رو گاز گرفتم
چانگبین: آخھ حشره ی وحشی داریم؟
ھمھ خندیدن و هیونجین گفت: حشره نبوده ولی فکر کنم خیلی وحشی بوده و بعد
با دست به پشت چان زد
از خجالت سرم رو پایین انداختم و دوباره ھمھ خندیدن
بیمارستان پر از خبرنگار و طرفدار بود
چان رو بردن تا حسابی معاینھ اش کنن
لبخند تلخی زدم و با خودم گفتم: خب این رابطه ھمین جا تموم شد
برای سوء تغذیھ سرمی بھم زدن، روی تخت دراز کشیدم و با خودم گفتم: اومد دوست ھا و
طرفدار ھاشو دید تورو بیخیال شد، آخھ من چقدر احمقم کھ سریع حرف ھاش رو باور
کردم،میخواد سر به تنم نباشه بعد بیاد عاشقم بشھ؟پس چرا اومد دنبالم توی جنگل
بھ خودم جواب داد:خب چون دلش برات سوخته
نخیرم خودش گفت دوستم داره، چان دروغ نمیگه
باشھ به ھمین خیال باش.
افکار درونیم رو خفه کردم و چشم ھام رو بستم
صبح روز بعد از بیمارستان خارج شدم و با ناراحتی بھ سمت خوابگاھم حرکت کردم
کھ یھو یکی دستم رو کشید و برد توی پارکینگ
با تعجب بھ پسری کھ ماسک زده بود نگاه کردم و گفتم: چیھ آقا ولم کن
ماسکش رو برداشت و دیدم چانگبینه
و بعد منو دنبال خودش کشوند و سوار ماشین شدم.
_چان گفته ببرمت پیشش
چان پشت فرمون بود و بھ چانگبین گفت: مرسی چانگبین
چانگبین لبخندی زد و گفت: مثل اینکھ جزیره کار خودشو کرده و با ھمون لبخند ازمون دور
شد
+کجا میریم چانی؟
-میریم خونھ ی من
با تعجب گفتم: کی گفتھ من پیشنھاد دوستی تورو قبول میکنم؟
بھ سمتم برگشت و گفت: من کی پیشنھاد دادم؟
حرصم گرفت و گفتم: پس منو میبری خونه ات رو تمیز کن؟ بزن کنار پیاده میشم.
از تھ دل خندید و گفت: حاضری با من باشی؟
ابروم رو بالا دادم و گفتم: نه
از جوابم جا خورد و گفت: پس چرا توی جزیره...
حرفش رو خورد و بھ رو بھ رو خیره شد
خندیدم و گفتم: باشھ قبول
-پس بریم خونه
۶.۲k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.