مافیای من
#مافیای_من
P:27
(ویو ا.ت)
گوشامو تیز کردم و سعی کردم بفهمم که چی میگن
هیونجین: حواستون به محموله باشه
محموله؟
چه محموله ای؟
بلافاصله یکی از اون پسرا گفت
پسر: نگران نباش به خوبی ازش محافظت میشه
هیوجین امیدوارمی زیر لب گفت
خاستم از پله ها پایین بیام که با صدای یکی دیگه از اون پسر ها از حرکت ایستادم
با لحن شیطونی گفت
پسر: خب حالا دختره کجاست؟
معلوم بود منظورش منم
منتظر جواب هیونجین بودم که با صدای فلیکس از پشت سرم با شتاب رومو برگردوندم
فلیکس: داری چیکار میکنی ؟
چشم غره ای براش اومدم و دوباره به پذیرایی نگاه کردم
بخاطر حرف فلیکس همه توجهشون به راه پله جلب شده بود و داشتن با کنجکاوی نگاهم میکردن
لعنتی زیرلب به این زمان بندیه فلیکس فرستادم و از پله ها پایین اومدم
هنوز همه ی نگاها روم بود که هیوجین با همون اخم همیشه گیش گفت
هیوجین: خودش اومد
کوچیک ترین اهمیتی به حرفش ندادم و به سمت میز غذا خوری رفتم
مثل همیشه پر از غذا بود
بدون تلف کردن وقت صندلی ای رو کنار کشیدم و روش نشستم
بشقابمو پر از غذا کردم و مشغول خوردن شدم
میتونستم هنوزم نگاهشون روی خودم حس کنم ولی کوچیک ترین اهمیتی نمیدادم
بعد از چند لحظه آروم همه بلند شدن اومدن سر میز
هیونجین مثل همیشه سر میز نشست و بقیه ی اوم پسرا هم نزدیک اون نشستن
از ترس هیونجین هیچ کدوم پیش من نشسته بودن
درحالی که دهنم پر بود پوزخندی زدم که یهو صندلی بغلم کنار رفت
سرمو بالا آوردم که با فلیکس روبرو شدم
با چشم تو چشم شدنمون لبخندی زد که منم در مقابلش لبخندی زدم
رومو برگردوندم و به بقیه ی نگاه کردم
همشون داشتن با تعجب به فلیکس نگاه میکردن و فقط این هیونجین بود که داشت با یه اخم غلیظ نگاهش میکرد
نگاهمو ازشون گرفتم و دوباره مشغول خوردن شدم
پایان پارت ۲۷🤩
P:27
(ویو ا.ت)
گوشامو تیز کردم و سعی کردم بفهمم که چی میگن
هیونجین: حواستون به محموله باشه
محموله؟
چه محموله ای؟
بلافاصله یکی از اون پسرا گفت
پسر: نگران نباش به خوبی ازش محافظت میشه
هیوجین امیدوارمی زیر لب گفت
خاستم از پله ها پایین بیام که با صدای یکی دیگه از اون پسر ها از حرکت ایستادم
با لحن شیطونی گفت
پسر: خب حالا دختره کجاست؟
معلوم بود منظورش منم
منتظر جواب هیونجین بودم که با صدای فلیکس از پشت سرم با شتاب رومو برگردوندم
فلیکس: داری چیکار میکنی ؟
چشم غره ای براش اومدم و دوباره به پذیرایی نگاه کردم
بخاطر حرف فلیکس همه توجهشون به راه پله جلب شده بود و داشتن با کنجکاوی نگاهم میکردن
لعنتی زیرلب به این زمان بندیه فلیکس فرستادم و از پله ها پایین اومدم
هنوز همه ی نگاها روم بود که هیوجین با همون اخم همیشه گیش گفت
هیوجین: خودش اومد
کوچیک ترین اهمیتی به حرفش ندادم و به سمت میز غذا خوری رفتم
مثل همیشه پر از غذا بود
بدون تلف کردن وقت صندلی ای رو کنار کشیدم و روش نشستم
بشقابمو پر از غذا کردم و مشغول خوردن شدم
میتونستم هنوزم نگاهشون روی خودم حس کنم ولی کوچیک ترین اهمیتی نمیدادم
بعد از چند لحظه آروم همه بلند شدن اومدن سر میز
هیونجین مثل همیشه سر میز نشست و بقیه ی اوم پسرا هم نزدیک اون نشستن
از ترس هیونجین هیچ کدوم پیش من نشسته بودن
درحالی که دهنم پر بود پوزخندی زدم که یهو صندلی بغلم کنار رفت
سرمو بالا آوردم که با فلیکس روبرو شدم
با چشم تو چشم شدنمون لبخندی زد که منم در مقابلش لبخندی زدم
رومو برگردوندم و به بقیه ی نگاه کردم
همشون داشتن با تعجب به فلیکس نگاه میکردن و فقط این هیونجین بود که داشت با یه اخم غلیظ نگاهش میکرد
نگاهمو ازشون گرفتم و دوباره مشغول خوردن شدم
پایان پارت ۲۷🤩
۸.۴k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.