عشق یا انتقام

عشق یا انتقام
P42
محکم توی بغلم گرفتم و سرش رو بوسیدم
(ویو کوک)
رفتم سمت تخت و کشیدم روی تخت
از پشت محکم بغلش کردم
_ بیا به چیزی فکر نکنیم و فقط بخوابیم ...هوم؟
+هوم
(چند ساعت بعد ، ویو کوک)
با نفس تنگی از خواب بیدار شدم
سرم به‌شدت درد میکرد
بلند شدم رفتم توی آشپزخونه
در یخچال رو باز کردم یه بطری آب برداشتم
درس رو باز کردم و رفتم روی مبل نشستم
سرم به به تکیه گاه مبل تکیه دادم و چند قورت آب خوردم
چند نفس عمیق کشیدم ولی هیچ فایده ای نداشت نه تنها سردرد بد تر میشد بلکه نفسم هم بیشتر می‌گرفت
بلند شدم برم پیش ا.ت که دیگه هیچی نفهمیدم
(ویو ا.ت)
خواب بودم که با صدای به شدن وحشتناکی بلند شدم
دیدم جونگ کوک پیشم نیست رفتم توی هال
+ جججیییغغغغ.....‌هههققق....جونگ کوکککک
دیدم وسط خونه افتاده ....نه...نه...
سریع تلفن رو برداشتم به دکتر زنگ زدم گفت تا من میام زنگ بزن اورژانس
دکتر اومد ، اورژانس هم اومد
ولی....ولی...گفتن کار از کار گذشته ......اونا...اونا....
جونگ کوک تا نزدیکی مرگ رفت اما....اما ....زنده موند
بردنش بیمارستان
توی بیمارستان دکتر اومد پیشم
# خوب گوش کن ببین چی میگم ....جونگ کوک به پیوند عضو احتیاج داره
+ من...من بهش میدم...
# مطمئنی؟
+ اره من براش جونم رو هم میدم
# تو دقیقا داری همین کارو می‌کنی
+ چ...چی؟
# عضوی که بهش احتیاج داره آدم رو زنده نگه میداره بدون اون انسان زنده نیست


عذاب دادن فالور؟؟؟ننهههه
عذاب دادن چیه؟؟؟!؟😂😅