پارت ۳۶ : کنار پام میلرزید
پارت ۳۶ : کنار پام میلرزید
چشمام و بزور باز کردم و نگا کردم . گوشی نایکا پیام میومد . گوشیشو برداشتم و روشنش کردم و رفتم تو پیاماش .
شینتا پیام داده . با اون بلایی که سرش اورد دست بردار نیست !!
گوشیو داشتم میزاشتم که نظرم عوض شد و رفتم خوندم . نایکا فردا بلااخره مال خودم میکنمت .
فردا منتظر عشق قشنگی ازم باش .
اعصبابم بهم ریخت . بلند شدم و رفتم رو تخت کنارش دراز کشیدم و دستامو اروم دور شکمش حلقه کردم .
نزدیک خودم کردمش . نمیزارم مال کسی بشی . چشمام که سنگین بود خوابم برد .
با بوی خوبی از خواب بیدار شدم . سرمو توی موهای نایکا کرده بودم . سرمو از تو موهاش دراوردم نیم خیز شدم بهش نگا کردم . خوابه .
بلند شدم و رفتم صورتمو شستم و رفتم پیش نایکا . اروم صداش زدم ولی بیدار نشد . چند بار تکونش دادم تا چشماشو اروم باز کرد .
بدنش بی جون بود . دست راستشو عقب میبرد که مچ دستشو گرفتم و سمت خودم کشیدمش ولی دستشو داشت درمیاورد که گفتم : مقاومت نکن .
شصت انگشت دست راستمو دور شصت انگشتش حلقه کردم و دستشو گرفتم و با اون دستم استین لباسشو بالا دادم تا بازوش .
دست به ساعد و پشت ساعدش زدم . سرد بود پوستش با نگرانی گفتم : باید بریم دکتر نایکا : جیمین م من خوبم من : نه باید بریم پاشو باید این لباسو بپوشی نایکا : جیمین من خوبم باشه من نمیام دکتر .
بلند شد و اومد بیرون تا چیزی بخوره . تا غذا رو گذاشتم سریع رفت دستشویی .
بدو بدو دنبالش رفتم و موهاشو بستم . بعد بالا اوردنش بیرون رو مبل نشست .
پتو و دورش انداختم و دستاشو گرفتم . از صبح سردتر شده گفتم : نایکا باید بیای دکتر نایکا : نه نمیام لطفاا من : پوستت سرده اینو میفهمی ... پس میرم دارو میگیرم سریع میام . سرشو تکون داد . رفتم لباس گرم پوشیدم و اومدم بیرون . دو نفر بهم زل زده بودن . تا خواستم پامو تو خیابون بزارم یاد پیامای شینتا افتادم .
به اون دو نفر نگا کردم . نایکا نباید تنهاش بزارم . وانمود کردم گوشیمو نیاوردم و رفتم تو خونه .
سریع درو باز کردم و رفتم تو خونه . پتو روی زمین افتاده بود . پس نایکا کو ؟؟؟
صدای بالا اوردنشو شنیدم و رفتم تو دستشویی . بی حال یک گوشه افتاده بود .
سریع بلندش کردم و بردمش تو ماشین اون عقب گذاشتمش و تو ماشین نشستم و با تمام سرعت رفتم دکتر .
وسط راه بی هوش شد.
دکتر بردش داخل و بیرون منتظر بودم . ماسک سیاه زده بودم و دیده نمیشدم .
به اعضاء هم زنگ زدم و گفتم چیشده که وی اومدش .
دکتر اومد و گفتم : اقای دکتر حالش چطوره ؟ دکتر : غذای مسموم خورده بود و اگه دیر تر میاوردینش معلوم نبود چی میشد ... الان بهش ارام بخش زدیم میتونید ببریدش .
( وی )
قرار شد جیمین بره خونه و من نایکا رو ببرم .
رفتم تو اتاق . گیج بودش . بلندش کردم و تو ماشین جلو نشوندمش .
فصل ۲
چشمام و بزور باز کردم و نگا کردم . گوشی نایکا پیام میومد . گوشیشو برداشتم و روشنش کردم و رفتم تو پیاماش .
شینتا پیام داده . با اون بلایی که سرش اورد دست بردار نیست !!
گوشیو داشتم میزاشتم که نظرم عوض شد و رفتم خوندم . نایکا فردا بلااخره مال خودم میکنمت .
فردا منتظر عشق قشنگی ازم باش .
اعصبابم بهم ریخت . بلند شدم و رفتم رو تخت کنارش دراز کشیدم و دستامو اروم دور شکمش حلقه کردم .
نزدیک خودم کردمش . نمیزارم مال کسی بشی . چشمام که سنگین بود خوابم برد .
با بوی خوبی از خواب بیدار شدم . سرمو توی موهای نایکا کرده بودم . سرمو از تو موهاش دراوردم نیم خیز شدم بهش نگا کردم . خوابه .
بلند شدم و رفتم صورتمو شستم و رفتم پیش نایکا . اروم صداش زدم ولی بیدار نشد . چند بار تکونش دادم تا چشماشو اروم باز کرد .
بدنش بی جون بود . دست راستشو عقب میبرد که مچ دستشو گرفتم و سمت خودم کشیدمش ولی دستشو داشت درمیاورد که گفتم : مقاومت نکن .
شصت انگشت دست راستمو دور شصت انگشتش حلقه کردم و دستشو گرفتم و با اون دستم استین لباسشو بالا دادم تا بازوش .
دست به ساعد و پشت ساعدش زدم . سرد بود پوستش با نگرانی گفتم : باید بریم دکتر نایکا : جیمین م من خوبم من : نه باید بریم پاشو باید این لباسو بپوشی نایکا : جیمین من خوبم باشه من نمیام دکتر .
بلند شد و اومد بیرون تا چیزی بخوره . تا غذا رو گذاشتم سریع رفت دستشویی .
بدو بدو دنبالش رفتم و موهاشو بستم . بعد بالا اوردنش بیرون رو مبل نشست .
پتو و دورش انداختم و دستاشو گرفتم . از صبح سردتر شده گفتم : نایکا باید بیای دکتر نایکا : نه نمیام لطفاا من : پوستت سرده اینو میفهمی ... پس میرم دارو میگیرم سریع میام . سرشو تکون داد . رفتم لباس گرم پوشیدم و اومدم بیرون . دو نفر بهم زل زده بودن . تا خواستم پامو تو خیابون بزارم یاد پیامای شینتا افتادم .
به اون دو نفر نگا کردم . نایکا نباید تنهاش بزارم . وانمود کردم گوشیمو نیاوردم و رفتم تو خونه .
سریع درو باز کردم و رفتم تو خونه . پتو روی زمین افتاده بود . پس نایکا کو ؟؟؟
صدای بالا اوردنشو شنیدم و رفتم تو دستشویی . بی حال یک گوشه افتاده بود .
سریع بلندش کردم و بردمش تو ماشین اون عقب گذاشتمش و تو ماشین نشستم و با تمام سرعت رفتم دکتر .
وسط راه بی هوش شد.
دکتر بردش داخل و بیرون منتظر بودم . ماسک سیاه زده بودم و دیده نمیشدم .
به اعضاء هم زنگ زدم و گفتم چیشده که وی اومدش .
دکتر اومد و گفتم : اقای دکتر حالش چطوره ؟ دکتر : غذای مسموم خورده بود و اگه دیر تر میاوردینش معلوم نبود چی میشد ... الان بهش ارام بخش زدیم میتونید ببریدش .
( وی )
قرار شد جیمین بره خونه و من نایکا رو ببرم .
رفتم تو اتاق . گیج بودش . بلندش کردم و تو ماشین جلو نشوندمش .
فصل ۲
۱۴۴.۷k
۲۷ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.