𝚃𝚗𝚊𝚗𝚕𝚖𝚘𝚚𝚞𝚒𝚕𝚒𝚌𝚊𝚝𝚒𝚘𝚗➖⃟🌟
𝚃𝚗𝚊𝚗𝚕𝚖𝚘𝚚𝚞𝚒𝚕𝚒𝚌𝚊𝚝𝚒𝚘𝚗➖⃟🌟
𝙰𝚞𝚝𝚑𝚘𝚛 : 𝙹𝚒𝚢𝚘𝚘𝚗☻
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽
𝚙𝚊𝚛𝚝²⁶
دوستت داشتم با وجود اینکه تو را به آغوش نکشیدم و تورا همیشه نمیبینم، دوستت دارم چون برایت نوشتم و برایت خواندم و بخاطرت خندیدم و بخاطر تو تغییر کردم، تورا دوست داشتم درحالی که روحت دور بود و جسمت در آغوش بی جان من !
__استادیو__
جانگ می ناخن هایش را می جوید ...
این عادتش بود ...
جونگکوک دستانش رو گرفت و گفت : دختر آروم باش تک نفره نرفت جنگ با هزار نفر که ...
تهیونگ : جانگ میا باور کن اون آدم سگ جونیه !
هایون : یاع هیچیش نمیشه یکم آروم باش دختر ...
همگی داشتن دلداریش میدادن که تلفن جانگ می زنگ خورد ...
جانگ می : الو سلام اونی ...
...
جانگ می : برو سر اصل مطلب ...
...
جانگ می با حرفی که افسر چوی بهش زد گوشی از دستش افتاد ...
تهیونگ : جانگ میا چی شده؟!
جونگکوک : یاع دختر بهمون بگو ...کی بود ؟
جانگ می با بغض گفت :یونهی بود ...
جونگکوک :افسر چوی ؟ چی میگفت ؟
جانگ می :گفت جیمین ...تو عملیات تیر خورده و تو کماست !
تهیونگ : خب پس چرا نشستین پاشین بریم بیمارستان ...
جانگ می که هنوز تو شک بود گفت : اوهوم بریم ...
..........................................................................................
انگشتانش خزید لای انگشتان پسر ...
به تازگی به هوش اومده بود و عملش کرده بودند !
دکتر گفت بخاطر خون زیادی که از دست داده و باز شدن زخم قبلیش احتمال زنده بودن کمه !
هیچکس نمیدونست دوست عزیز دوران کودکیشان در نبرد سخت با مرگ تسلیم میشود یا میبرد؛ اما آنجا دخترک بی پناهی بود که با باخت پسر دلش خاکستری رنگ میشد:)
𝙰𝚞𝚝𝚑𝚘𝚛 : 𝙹𝚒𝚢𝚘𝚘𝚗☻
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽
𝚙𝚊𝚛𝚝²⁶
دوستت داشتم با وجود اینکه تو را به آغوش نکشیدم و تورا همیشه نمیبینم، دوستت دارم چون برایت نوشتم و برایت خواندم و بخاطرت خندیدم و بخاطر تو تغییر کردم، تورا دوست داشتم درحالی که روحت دور بود و جسمت در آغوش بی جان من !
__استادیو__
جانگ می ناخن هایش را می جوید ...
این عادتش بود ...
جونگکوک دستانش رو گرفت و گفت : دختر آروم باش تک نفره نرفت جنگ با هزار نفر که ...
تهیونگ : جانگ میا باور کن اون آدم سگ جونیه !
هایون : یاع هیچیش نمیشه یکم آروم باش دختر ...
همگی داشتن دلداریش میدادن که تلفن جانگ می زنگ خورد ...
جانگ می : الو سلام اونی ...
...
جانگ می : برو سر اصل مطلب ...
...
جانگ می با حرفی که افسر چوی بهش زد گوشی از دستش افتاد ...
تهیونگ : جانگ میا چی شده؟!
جونگکوک : یاع دختر بهمون بگو ...کی بود ؟
جانگ می با بغض گفت :یونهی بود ...
جونگکوک :افسر چوی ؟ چی میگفت ؟
جانگ می :گفت جیمین ...تو عملیات تیر خورده و تو کماست !
تهیونگ : خب پس چرا نشستین پاشین بریم بیمارستان ...
جانگ می که هنوز تو شک بود گفت : اوهوم بریم ...
..........................................................................................
انگشتانش خزید لای انگشتان پسر ...
به تازگی به هوش اومده بود و عملش کرده بودند !
دکتر گفت بخاطر خون زیادی که از دست داده و باز شدن زخم قبلیش احتمال زنده بودن کمه !
هیچکس نمیدونست دوست عزیز دوران کودکیشان در نبرد سخت با مرگ تسلیم میشود یا میبرد؛ اما آنجا دخترک بی پناهی بود که با باخت پسر دلش خاکستری رنگ میشد:)
۴.۱k
۲۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.