فیک کوک(عشقی ک از اول دیوانگی بود)پارت ۵۷
فیک کوک(عشقی ک از اول دیوانگی بود)پارت ۵۷
من:چجوری انجامش دادی انگار نه انگار اصلا اینجا کبوده. کوک:یه بار شوگا گوشه لپش خورد به میز اول یکم زخمی شد بعدش حالت کبود پیدا کرد بعدشم شکر خدا اجرا داشتیم میکاپ آرتیست ها هم اومدن و با یه سری کارها پوشوندنش من اون روز انقدر نگران شوگا بودم که موقع میکاپش رو سرش بودم مال همینه یاد گرفتم. من:ممنونم ازت جونگ کوک. کوکی:ببینم شونه ت بهتره؟. من:اوم خوبم جونگ کوک کوکی: بله؟. من:نه هیچی ولش کن. کوکی:گل فضولیم غنچه داد بگو چی شده خب؟. من:نگاه کن م من میدونم تو باز حرفای قبل رو میزنی اما کوک تو هنوزم با این وضعیت پدرم خانواده م این اتفاقات حاضری به دوست داشتن من ادامه بدی من واقعا نمیخوام تو آسیب ببینی. کوک یهو لبخندی زد و گفت:خودت اولش جواب خودت رو دادی بعدشم تو که خودت دیدی من بی تو آسیب میبینم پس دیگه این حرفا رو نزن... حالا بزار من یه چیزی بگم که دیگه از این حرفا نزنی. من:چی؟. کوکی:دوسال پیش تو اون فن ساین . من:خب؟. کوکی:اون روز نگفتم مشکلم چیه ولی الان میگم ما بعد از اون فن ساین یه ظبط داشتیم اما من یه تیکه از دنس رو نمیتونستم برم سرعت عملم پایین بود و دیر به بخشی میرسیدم که باید با جیمین انجامش میدادم و هربارم که تلاش میکردم پام اگر به رگ میشد و حالم خرابتر. من: ... کوکی:منیجرمون و اعضا عصبی شده بودن و بعضی اوقات غر غر میکردن و همه چی رو مینداختن گردن کم سرعت بودن من...
ادامه ی حرفای کوکی):منم اشک تو چشمام جمع شده بود از یه بابت از خودم بدم میومد که چرا نمیتونم انجامش بدم از یه بابت هم از دست همه کسایی که سرم غر میزدن عصبی شده بودم با عصبانیت لباسای شبیه ساز تمرین رو در اوردم و گفتم:اصلا من اجرا نمیکنم خودتون که کامل ترید بدون من انجام بدید بعد عصبی تر شدم و نزدیک در خروجی سالن رسیدم که یه مکث کردم و برگشتم گفتم:اصلا من لیاقت ندارم از گروه میرم.من:چ چی؟تو چی گفتی. کوکی:عاره گفتم از گروه میرم خیلی حالم بد بود فقط واسه یه دنس مسخره بعد چند دقیقه منیجر اومد و از تو خیابون پیدام کرد و گفت که باید توی فن ساین حضور پیدا کنم ولی من هی لجبازی میکرد اما سر آخرش گفت:هرکاری میخوای بکنی بکن فقط قبلش بیا این فن ساین منم راضی شدم و تصمیم گرفتم که برم که فکر کنم بهترین تصمیم تو کل عمرم بود اومدم اونجا چند تا آرمی فن گرل و فن بوی اومدن و رفتن که یهو یکی اومد اسمش *ا/ت* بود اشتباه نکنی ها تشابه اسمی نه اون خود تو بودی اون روز نگفتم چمه اما تو...
حمایتت
من:چجوری انجامش دادی انگار نه انگار اصلا اینجا کبوده. کوک:یه بار شوگا گوشه لپش خورد به میز اول یکم زخمی شد بعدش حالت کبود پیدا کرد بعدشم شکر خدا اجرا داشتیم میکاپ آرتیست ها هم اومدن و با یه سری کارها پوشوندنش من اون روز انقدر نگران شوگا بودم که موقع میکاپش رو سرش بودم مال همینه یاد گرفتم. من:ممنونم ازت جونگ کوک. کوکی:ببینم شونه ت بهتره؟. من:اوم خوبم جونگ کوک کوکی: بله؟. من:نه هیچی ولش کن. کوکی:گل فضولیم غنچه داد بگو چی شده خب؟. من:نگاه کن م من میدونم تو باز حرفای قبل رو میزنی اما کوک تو هنوزم با این وضعیت پدرم خانواده م این اتفاقات حاضری به دوست داشتن من ادامه بدی من واقعا نمیخوام تو آسیب ببینی. کوک یهو لبخندی زد و گفت:خودت اولش جواب خودت رو دادی بعدشم تو که خودت دیدی من بی تو آسیب میبینم پس دیگه این حرفا رو نزن... حالا بزار من یه چیزی بگم که دیگه از این حرفا نزنی. من:چی؟. کوکی:دوسال پیش تو اون فن ساین . من:خب؟. کوکی:اون روز نگفتم مشکلم چیه ولی الان میگم ما بعد از اون فن ساین یه ظبط داشتیم اما من یه تیکه از دنس رو نمیتونستم برم سرعت عملم پایین بود و دیر به بخشی میرسیدم که باید با جیمین انجامش میدادم و هربارم که تلاش میکردم پام اگر به رگ میشد و حالم خرابتر. من: ... کوکی:منیجرمون و اعضا عصبی شده بودن و بعضی اوقات غر غر میکردن و همه چی رو مینداختن گردن کم سرعت بودن من...
ادامه ی حرفای کوکی):منم اشک تو چشمام جمع شده بود از یه بابت از خودم بدم میومد که چرا نمیتونم انجامش بدم از یه بابت هم از دست همه کسایی که سرم غر میزدن عصبی شده بودم با عصبانیت لباسای شبیه ساز تمرین رو در اوردم و گفتم:اصلا من اجرا نمیکنم خودتون که کامل ترید بدون من انجام بدید بعد عصبی تر شدم و نزدیک در خروجی سالن رسیدم که یه مکث کردم و برگشتم گفتم:اصلا من لیاقت ندارم از گروه میرم.من:چ چی؟تو چی گفتی. کوکی:عاره گفتم از گروه میرم خیلی حالم بد بود فقط واسه یه دنس مسخره بعد چند دقیقه منیجر اومد و از تو خیابون پیدام کرد و گفت که باید توی فن ساین حضور پیدا کنم ولی من هی لجبازی میکرد اما سر آخرش گفت:هرکاری میخوای بکنی بکن فقط قبلش بیا این فن ساین منم راضی شدم و تصمیم گرفتم که برم که فکر کنم بهترین تصمیم تو کل عمرم بود اومدم اونجا چند تا آرمی فن گرل و فن بوی اومدن و رفتن که یهو یکی اومد اسمش *ا/ت* بود اشتباه نکنی ها تشابه اسمی نه اون خود تو بودی اون روز نگفتم چمه اما تو...
حمایتت
۹.۴k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.