پارت79 دلبربلا
#پارت79 #دلبربلا
استاد اومد من که سرم تو گوشیم بود اون دوتا هم داشتن نقشه قتل راشا و سامان بدبختو میکشیدن
اوخی بچم مهام خیلی پسره خوبیه مامانش قربونش بره
هرچی فکر کردن به نتیجه ای نرسیدن آخرش هم دست به شلوار من شدن
دنیا: مانیا قربونت بره سونی بیا عشقم یه نقشه ای بکش برم دهنشو سرویس کنم
سونیا:از خودت مایه بزار راسو
دنیا آروم گفت
_خاک بر سرت داشت خر میشد
_شنیدم
برگشت سمتمو هول دهنشو باز کردو لبخند زد و گفت
_عزیییزم الهی من بشم خاک کف پات بگو دیگه الان عصبیم مخم کار نمیکنه
_تو در حالت عادی هم مخت کار نمیکنه
به کاغذ از کلاسورش کندم و نقشه رو براشون روش نوشتم و دادم دستشون
بعد از خوندنش دوتایی چشاشونو ریز کردن و یه لبخند خبیث هم زدن
کلاس تموم شد و از دانشگاه خدرج شدیم
سونیا و دنیا رو جلوی یه پاساژ نگه داشتم تا وسایل مورد نظرو بخرن خودمم از خستگی تو کما بودم
ماشینو پارک کردم و پیاده شدم
دکمه آسانسورو زدم و منتظر شدم تا برسه
خوشبختانه زود اومد تا خواستم برم تو یکی خودشو پرت کرد تو و چسبید به دیوار
وارد آسانسور شدم و طبقه خودمونو انتخاب کردم
طرف که برگشت تازه فهمیدم بعله ایشون غضنفر همسایمونه
از لقبی که بهش دادم خیلی خوشم اومد و باهاش حال کردم
_به غضنفر جون شما کجا اینجا کجا
_ها؟
_دوس داشتم بهت بگم غضنفر شما مشکلی داری؟
بعد از گذر سال ها به خودش اومد و اخماشو کشید تو هم و گفت
_ به شما مثل اینکه نباید رو داد
_تو رو ندی هم خودم میگیرمپرو هم نشو خیلیم باید خوشحال باشی از لقب جدیدت غضنفر
آسانسور ایستاد و خارج شدم درو با کلید باز کردم و وارد واحد خودمون شدم
یکی از کفشامو در آوردم و شوت کردم رفت تو پذیرایی دومی خورد به اپن و پرت شد پایین
کولمو همونجا جلوی در انداختم مقنعه مو کندم و انداختم رو کاناپه
مانتومو هم شوت کردم رو میز نهار خوری
متاسفانه شلوارو نمیشد در بیارم
رفتم تو اتاقم و ردی تخت فرود اومدم
و اروم طوری که انگار دارم باهاش حرف میزنم گفتم
_زندگی باتو چقد قشنگه
بعدم خواب منو ربود
لایک و کامنت فراموش نشه😉
استاد اومد من که سرم تو گوشیم بود اون دوتا هم داشتن نقشه قتل راشا و سامان بدبختو میکشیدن
اوخی بچم مهام خیلی پسره خوبیه مامانش قربونش بره
هرچی فکر کردن به نتیجه ای نرسیدن آخرش هم دست به شلوار من شدن
دنیا: مانیا قربونت بره سونی بیا عشقم یه نقشه ای بکش برم دهنشو سرویس کنم
سونیا:از خودت مایه بزار راسو
دنیا آروم گفت
_خاک بر سرت داشت خر میشد
_شنیدم
برگشت سمتمو هول دهنشو باز کردو لبخند زد و گفت
_عزیییزم الهی من بشم خاک کف پات بگو دیگه الان عصبیم مخم کار نمیکنه
_تو در حالت عادی هم مخت کار نمیکنه
به کاغذ از کلاسورش کندم و نقشه رو براشون روش نوشتم و دادم دستشون
بعد از خوندنش دوتایی چشاشونو ریز کردن و یه لبخند خبیث هم زدن
کلاس تموم شد و از دانشگاه خدرج شدیم
سونیا و دنیا رو جلوی یه پاساژ نگه داشتم تا وسایل مورد نظرو بخرن خودمم از خستگی تو کما بودم
ماشینو پارک کردم و پیاده شدم
دکمه آسانسورو زدم و منتظر شدم تا برسه
خوشبختانه زود اومد تا خواستم برم تو یکی خودشو پرت کرد تو و چسبید به دیوار
وارد آسانسور شدم و طبقه خودمونو انتخاب کردم
طرف که برگشت تازه فهمیدم بعله ایشون غضنفر همسایمونه
از لقبی که بهش دادم خیلی خوشم اومد و باهاش حال کردم
_به غضنفر جون شما کجا اینجا کجا
_ها؟
_دوس داشتم بهت بگم غضنفر شما مشکلی داری؟
بعد از گذر سال ها به خودش اومد و اخماشو کشید تو هم و گفت
_ به شما مثل اینکه نباید رو داد
_تو رو ندی هم خودم میگیرمپرو هم نشو خیلیم باید خوشحال باشی از لقب جدیدت غضنفر
آسانسور ایستاد و خارج شدم درو با کلید باز کردم و وارد واحد خودمون شدم
یکی از کفشامو در آوردم و شوت کردم رفت تو پذیرایی دومی خورد به اپن و پرت شد پایین
کولمو همونجا جلوی در انداختم مقنعه مو کندم و انداختم رو کاناپه
مانتومو هم شوت کردم رو میز نهار خوری
متاسفانه شلوارو نمیشد در بیارم
رفتم تو اتاقم و ردی تخت فرود اومدم
و اروم طوری که انگار دارم باهاش حرف میزنم گفتم
_زندگی باتو چقد قشنگه
بعدم خواب منو ربود
لایک و کامنت فراموش نشه😉
۱۰.۴k
۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.