Red moon
Red moon
P9
ماه قرمز
رفتم جلو آیینه
ات : چیییی ( جیغغغغ )
پدر ات : چی شده؟
ات : دنددوناممممممم
پدر و مادر ات : خنده
ات: یاااااااا
پدر ات : خب اول باید صبحانه بخوری
ات :هوممممم
پدر ات جام های پر خون رو گذاشت جلو ات
ات ویو
نمیدونم چرا ولی فک میکردم چندشم بشه... یا بالا بیارم
ولی وقتی گذاشت جلوم بوی خوبی میداد وسوسه بر انگیز بود با اشتها خوردم
پدر ات : خوبه فقط میکردم هنو کامل نشدی ولی اشتباه میکردم
بچه ها عمارت خیلی خیلی بزرگه یعنی دو تا خونه توی یک زمین خیلییی بزرگ
و این عمارت مال پدر بزرگ ات و جونگ کوک بوده و جونگ کوک هم اونجا کنار ات اینا زندگی میکنه..... و خونه هاشون به هم راه داره ..... ولی اونقد نیس که همش هم رو ببینن و ......
جونگ کوک : لباس هام رو پوشیدم و میخاستم برم بیرون ک دیدم دختر دایی داره میاد بیرون خودم میکشمش
ات ویو
دارم میرم بیرون ببینم چی هس چی نیس چجوریه
ک یهو اون پسر دایی رو دیدم
از کنارش رد شدم و ی سلام کردم
ات: سلام ( سرد)
جونگ کوک : سلام بفرمایید ( سرد )
ات: رستوران اینجا جایی میشناسید ؟ ( سرد )
جونگ کوک : خب
ات: ب جمالت
جونگ کوک : ......... مثلا گف
بچه ها کلا باید احترام ملکه رو داشته باشن همیشه برا همین جونگ کوک هیچی نمیگه و با ادبه .......
ات: خب من چجوری برم
جونگ کوک ویو
هعی چرا این دختره اینقد اسکله داره با من حرف میزنه 🗿💔
جونگ کوک : ب بادیگارد ها بگو میبرنت
ات: ..... خیل خب
جونگ کوک : خب
ات: خب گمشو دیه
جونگ کوک : هوی دختره ی
ات: ادامش بگو .... میشنوم!
جونگ کوک : رو مخ
ات: میخای ی کاری کنم اعدامت کنن؟
میدونستی بی احترامی اعدامه؟
جونگ کوک : ثابت باید بکنی ( نیشخند)
ات : داره ضبط میشه
جونگ کوک ویو
گوشی رو از دستش گرفتم و پاک کردم
ات : 😐عجب خب دیگه گمشو نمیخام ببینمت
جونگ کوک ات رو چسبوند ب دیوار و نزدیکش شد و گفت یک بار دیگه بی احترامی کنی من میدونم و تو
ات: مثلا چکار میخای بکنی ( ریلکس)
جونگ کوک : میفهمی
ات ویو
رفتم این چرا اینجوریه مرتیکه عوضی هوفف ازش بدم میاد
جونگ کوک ویو
ن بابا خوشم اومد...
بچه ها اسلاید اول = کاور ..... اسلاید دوم = لباس ات ..... اسلاید سوم = لباس کوک
بچه خدایی دستم شکست جان جدتون حمایت کنید
بعد شرط هم داره ۲۰ تا لایک ۳۰ کامنت
P9
ماه قرمز
رفتم جلو آیینه
ات : چیییی ( جیغغغغ )
پدر ات : چی شده؟
ات : دنددوناممممممم
پدر و مادر ات : خنده
ات: یاااااااا
پدر ات : خب اول باید صبحانه بخوری
ات :هوممممم
پدر ات جام های پر خون رو گذاشت جلو ات
ات ویو
نمیدونم چرا ولی فک میکردم چندشم بشه... یا بالا بیارم
ولی وقتی گذاشت جلوم بوی خوبی میداد وسوسه بر انگیز بود با اشتها خوردم
پدر ات : خوبه فقط میکردم هنو کامل نشدی ولی اشتباه میکردم
بچه ها عمارت خیلی خیلی بزرگه یعنی دو تا خونه توی یک زمین خیلییی بزرگ
و این عمارت مال پدر بزرگ ات و جونگ کوک بوده و جونگ کوک هم اونجا کنار ات اینا زندگی میکنه..... و خونه هاشون به هم راه داره ..... ولی اونقد نیس که همش هم رو ببینن و ......
جونگ کوک : لباس هام رو پوشیدم و میخاستم برم بیرون ک دیدم دختر دایی داره میاد بیرون خودم میکشمش
ات ویو
دارم میرم بیرون ببینم چی هس چی نیس چجوریه
ک یهو اون پسر دایی رو دیدم
از کنارش رد شدم و ی سلام کردم
ات: سلام ( سرد)
جونگ کوک : سلام بفرمایید ( سرد )
ات: رستوران اینجا جایی میشناسید ؟ ( سرد )
جونگ کوک : خب
ات: ب جمالت
جونگ کوک : ......... مثلا گف
بچه ها کلا باید احترام ملکه رو داشته باشن همیشه برا همین جونگ کوک هیچی نمیگه و با ادبه .......
ات: خب من چجوری برم
جونگ کوک ویو
هعی چرا این دختره اینقد اسکله داره با من حرف میزنه 🗿💔
جونگ کوک : ب بادیگارد ها بگو میبرنت
ات: ..... خیل خب
جونگ کوک : خب
ات: خب گمشو دیه
جونگ کوک : هوی دختره ی
ات: ادامش بگو .... میشنوم!
جونگ کوک : رو مخ
ات: میخای ی کاری کنم اعدامت کنن؟
میدونستی بی احترامی اعدامه؟
جونگ کوک : ثابت باید بکنی ( نیشخند)
ات : داره ضبط میشه
جونگ کوک ویو
گوشی رو از دستش گرفتم و پاک کردم
ات : 😐عجب خب دیگه گمشو نمیخام ببینمت
جونگ کوک ات رو چسبوند ب دیوار و نزدیکش شد و گفت یک بار دیگه بی احترامی کنی من میدونم و تو
ات: مثلا چکار میخای بکنی ( ریلکس)
جونگ کوک : میفهمی
ات ویو
رفتم این چرا اینجوریه مرتیکه عوضی هوفف ازش بدم میاد
جونگ کوک ویو
ن بابا خوشم اومد...
بچه ها اسلاید اول = کاور ..... اسلاید دوم = لباس ات ..... اسلاید سوم = لباس کوک
بچه خدایی دستم شکست جان جدتون حمایت کنید
بعد شرط هم داره ۲۰ تا لایک ۳۰ کامنت
۳۶.۳k
۱۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.