فیک تهیونگ پادشاه قلبم
فیک تهیونگ پادشاه قلبم
( پارت۱۰)
ساعت ۵ صبح
از زبان ات
داشت خوابم میبرد به تهیونگ نگاه کردم انگار نه اگار بچه تو خوابت نمیاد گفت نه داشتم نگاه میکردم که دیگه نفهمیدم
از زبان تهیونگ
داشت فیلم رو نگاه میکردم که حس کردم یه چیزی روی شونمه نگاه کردم ات خوابش برده بود احساس میکردم ات رو دوس دارم توی این فکر بودم که منم خوابم برد
ساعت ۹صبح
از زبان ات
از خواب بیدار شدم تو بغل تهیونگ بودم یه ملافه رو بود همینطوری داشتم نگاش میکردم گفت انقدر نگام نکن معذب میشم گفتم تو بیداری گفت کلت خیلی سنگینه بازوم شکست گفتم برو بابا مرتیکه الدنگ چشاش رو باز کرد گفت الدنگ چیه گفتم تهیونگ جان هر فشی رو میشنوی بگو مثلان من خودم نمیدونم الدنگ چیه ولی چپ راست میگم بلندشدم رفتم دوش بگیرم تهیونگم رفت مشغول خودش بود نشسته بودم به تهیونگ گفتم بریم بیرون رفت امادشد باهم رفتیم شهر بازی به تهیونگ گفتم من فقط عکس میگیرم رفتیم کشتی صبا داد میزدم برگشتم به تهیونگ نگاه کردم اون از من بیشتر داد میزد بازم ترکیدم از خنده وقتی از شهر بازی اومدیم لیا زنگ زد گفت مامان امشب داره میاد بالحن ناراحتی گفتم اخه چرا گفت میخوای بیرونش کنی گفتم خدافظ
( پارت۱۰)
ساعت ۵ صبح
از زبان ات
داشت خوابم میبرد به تهیونگ نگاه کردم انگار نه اگار بچه تو خوابت نمیاد گفت نه داشتم نگاه میکردم که دیگه نفهمیدم
از زبان تهیونگ
داشت فیلم رو نگاه میکردم که حس کردم یه چیزی روی شونمه نگاه کردم ات خوابش برده بود احساس میکردم ات رو دوس دارم توی این فکر بودم که منم خوابم برد
ساعت ۹صبح
از زبان ات
از خواب بیدار شدم تو بغل تهیونگ بودم یه ملافه رو بود همینطوری داشتم نگاش میکردم گفت انقدر نگام نکن معذب میشم گفتم تو بیداری گفت کلت خیلی سنگینه بازوم شکست گفتم برو بابا مرتیکه الدنگ چشاش رو باز کرد گفت الدنگ چیه گفتم تهیونگ جان هر فشی رو میشنوی بگو مثلان من خودم نمیدونم الدنگ چیه ولی چپ راست میگم بلندشدم رفتم دوش بگیرم تهیونگم رفت مشغول خودش بود نشسته بودم به تهیونگ گفتم بریم بیرون رفت امادشد باهم رفتیم شهر بازی به تهیونگ گفتم من فقط عکس میگیرم رفتیم کشتی صبا داد میزدم برگشتم به تهیونگ نگاه کردم اون از من بیشتر داد میزد بازم ترکیدم از خنده وقتی از شهر بازی اومدیم لیا زنگ زد گفت مامان امشب داره میاد بالحن ناراحتی گفتم اخه چرا گفت میخوای بیرونش کنی گفتم خدافظ
۱۰.۵k
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.