.فیک عشقه زیبا پارت 21
.فیک عشقه زیبا پارت 21
ات:پاشو جونکوک امادشیم میخواستم برم که دستمو گرفت و منو بخودش چسپوند
کوک:کجا با این اجله
ات:جونکوک بزار برم دیر میشه میدونی که مادر عصبانی میشه
کوک:اول بوسو بده بعد
ات: اوف جونکوک
اول طرفه راست لپشو بوسید م
کوک:رازی نشدم
بعد طرفه چپشو لپشو بوسیدم
ات:خوب شد
کوک:نه خیر
لبامو نزدیکه لباش کردم یه بوسه کوچولو ازش گرفتم
ات:خوب شد
کوک:نمیدونم شاید(خنده )
ات:برو اون ور
هولش دادم رفتم حوله رو از کمد برداشتم زود به سمته حموم راه اوفتادم
ویو کوک
وقتی رفتی حموم منم رویه تخت نشستم و با گوشیم ور میرفتم
بعد از ²⁰ مین اومد بیرون لباساشو برداشت و روبه من کرد
ویو ات
یه لباسه کوتاه و سفید برداشتم
ات:جونکوک میشه این لباسو بپوشم
کوک:نه نمیشه
ات:خواهش میکنم من این همه لباسو چیکار کنم از یه طرفه مادرت اجازه نمیده که شلوار به هودی بپوشم میگه باید دامن بپوشم از یه طرفه تو نمیزاری این لباسو بپوشم
کوک:باشه اما بدونه جوراب شیشیی نمیشه
ات:جوراب سفید
کوک:نه سیاه
ات:اوف باشه
لباسامو پوشیدم روبه جونکوک کردم
ات:پاشو اون گوشیتو بزار داره دیر میشه نمیری سره کار
کوک:چشم شما امر کنید
جونکوک بلند شد منم موهامو دم اسپی بستم بشتم میخواستم برم که صدایه جونکوک از حموم
کوک:ات تنهایی نرو صبر کن با هم بریم
ات:حتما عزیزم
جونکوک اماده شد ماهم رفتیم پایین سره میز صبحانه
بعد از صبحانه
جونکوک میخواست بره سره کار منم بدرقش میکردم
ات:جونکوک امروز عمت میاد نمیخواهی بمونی
کوک:نه نمیخوام (سرد)
ات:تو از عمت خوشت نمیاد(در هاله درست کردنه کربات جونکوک)
کوک:نه شب که اومدم باهات حرف میزنم اوکی
ات:باشه
جونکوک لباشو نزدیکم کرد و لبامو بوسید و رفت
اسلاید 2 لباس ات
اسلاید 3کفش ات
ادامه دارد
اومدیوارم خوشتون اومده باشه
منتظره کامنتایه خفن تونم😏😏😏😏😏
ات:پاشو جونکوک امادشیم میخواستم برم که دستمو گرفت و منو بخودش چسپوند
کوک:کجا با این اجله
ات:جونکوک بزار برم دیر میشه میدونی که مادر عصبانی میشه
کوک:اول بوسو بده بعد
ات: اوف جونکوک
اول طرفه راست لپشو بوسید م
کوک:رازی نشدم
بعد طرفه چپشو لپشو بوسیدم
ات:خوب شد
کوک:نه خیر
لبامو نزدیکه لباش کردم یه بوسه کوچولو ازش گرفتم
ات:خوب شد
کوک:نمیدونم شاید(خنده )
ات:برو اون ور
هولش دادم رفتم حوله رو از کمد برداشتم زود به سمته حموم راه اوفتادم
ویو کوک
وقتی رفتی حموم منم رویه تخت نشستم و با گوشیم ور میرفتم
بعد از ²⁰ مین اومد بیرون لباساشو برداشت و روبه من کرد
ویو ات
یه لباسه کوتاه و سفید برداشتم
ات:جونکوک میشه این لباسو بپوشم
کوک:نه نمیشه
ات:خواهش میکنم من این همه لباسو چیکار کنم از یه طرفه مادرت اجازه نمیده که شلوار به هودی بپوشم میگه باید دامن بپوشم از یه طرفه تو نمیزاری این لباسو بپوشم
کوک:باشه اما بدونه جوراب شیشیی نمیشه
ات:جوراب سفید
کوک:نه سیاه
ات:اوف باشه
لباسامو پوشیدم روبه جونکوک کردم
ات:پاشو اون گوشیتو بزار داره دیر میشه نمیری سره کار
کوک:چشم شما امر کنید
جونکوک بلند شد منم موهامو دم اسپی بستم بشتم میخواستم برم که صدایه جونکوک از حموم
کوک:ات تنهایی نرو صبر کن با هم بریم
ات:حتما عزیزم
جونکوک اماده شد ماهم رفتیم پایین سره میز صبحانه
بعد از صبحانه
جونکوک میخواست بره سره کار منم بدرقش میکردم
ات:جونکوک امروز عمت میاد نمیخواهی بمونی
کوک:نه نمیخوام (سرد)
ات:تو از عمت خوشت نمیاد(در هاله درست کردنه کربات جونکوک)
کوک:نه شب که اومدم باهات حرف میزنم اوکی
ات:باشه
جونکوک لباشو نزدیکم کرد و لبامو بوسید و رفت
اسلاید 2 لباس ات
اسلاید 3کفش ات
ادامه دارد
اومدیوارم خوشتون اومده باشه
منتظره کامنتایه خفن تونم😏😏😏😏😏
۴.۵k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.