عشقه زیبا پارت 20
عشقه زیبا پارت 20
اسلاید دوم لباسه ات
ویو ات
رفتم سمته کمد و یه جفت لباسه صورتی برداشتم و پوشیدمش این ظرف و اون طرفه موهامو با گیره مو بستم یکمی ارایش هم گردم یکم اتر گردنی هم زدم با روژلبه قرمز کارام تمامو کردم
ساعت دیگه داشت دوازده میشد نگرانه جونکوک شدم رویه تخت نشسته بودم نفسم بد میومد رفتم بالکن همینجوری وایستاده بودم یوهی دستی دوره کمرم حلقه شد
کوک:خانمم چرا نگران وایستاده اینجا مریض میشی
ات:نه نمیشم تا وقتی تو باشی
سرشو نزدیکه گردنم کرد و همین جوری گردنمو بو میکرد
ات:جونکوک چیکار میکین
وقتی ولم کرد منو روبه خودش کرد
کوک:چقد خوشکل شدی
ات:برایه تو خوشکل کردم
وقتی اینو بهش گفتم لباشو گزاشت رویه لبام بعد از چند سانیه ازم جدا شد براید استایل بغلم کرد و منو برد به سمته تخت آروم منو گزاشت روم خیمه زد لباشو گذاشت رویه گردنم همش کیس مارک دار میزاشت منم انقد دردم میومد که پتویه تختو سفت گرفته بودم خیلی هم میترسیدم
اینجا دیگه اصمات داره من اصمات نمیزارم خودتون یچیزی تصور کنید
_____________
صبح با دل درده شدیدی بیدار شدم به جونکوک نگاه کردم به بالشت نکیه دادم خیلی آروم خواب بود از پیشونیش موهاشو کنار زدم و اونم سرشو گزاشت رویه شونم
ات:بیدارت که نکردم
کوک:نه( خابالو)
یکم همینجوری بهش نگاه کردم بعدش اونم نگاه کرد
ات:جونکوک بیدار بودی
کوک:اره میخواستم ببینم تا کی بهم نگاه میکردی
ات:جونکوک خیلی کلکی
جونکوک نظدیکم شد و میخواست لبامو ببوسه
م/ک:بچها میتونم بیام (پوشته در بود )
کوک:اوف مادر جون وقت گیر اوردی(آروم گفت که فقد ات شنیدی)
ات:وای آروم نباید بشنوه زشته برو اون ور
کوک:نوچ تا وقتی یه بوسی ازت نگیرم
وقتی اینحوری گفت یکمی هولش دادم و از رویه تخت بلند شدم
ات:بله مادر میتونید بیاید
م/ک: ببخشید مزاحم شدم اما ات حاملی فهمیدین
کوک:باشه مادر ماکه کاری نکردیم (پوکر)
م/ک:قراره عمه سانو بیاد بعدشم من مکه ترو نمیشنتسم
کوک:کی میاد
م/ک:امروز
ادامه دارد
اسلاید دوم لباسه ات
ویو ات
رفتم سمته کمد و یه جفت لباسه صورتی برداشتم و پوشیدمش این ظرف و اون طرفه موهامو با گیره مو بستم یکمی ارایش هم گردم یکم اتر گردنی هم زدم با روژلبه قرمز کارام تمامو کردم
ساعت دیگه داشت دوازده میشد نگرانه جونکوک شدم رویه تخت نشسته بودم نفسم بد میومد رفتم بالکن همینجوری وایستاده بودم یوهی دستی دوره کمرم حلقه شد
کوک:خانمم چرا نگران وایستاده اینجا مریض میشی
ات:نه نمیشم تا وقتی تو باشی
سرشو نزدیکه گردنم کرد و همین جوری گردنمو بو میکرد
ات:جونکوک چیکار میکین
وقتی ولم کرد منو روبه خودش کرد
کوک:چقد خوشکل شدی
ات:برایه تو خوشکل کردم
وقتی اینو بهش گفتم لباشو گزاشت رویه لبام بعد از چند سانیه ازم جدا شد براید استایل بغلم کرد و منو برد به سمته تخت آروم منو گزاشت روم خیمه زد لباشو گذاشت رویه گردنم همش کیس مارک دار میزاشت منم انقد دردم میومد که پتویه تختو سفت گرفته بودم خیلی هم میترسیدم
اینجا دیگه اصمات داره من اصمات نمیزارم خودتون یچیزی تصور کنید
_____________
صبح با دل درده شدیدی بیدار شدم به جونکوک نگاه کردم به بالشت نکیه دادم خیلی آروم خواب بود از پیشونیش موهاشو کنار زدم و اونم سرشو گزاشت رویه شونم
ات:بیدارت که نکردم
کوک:نه( خابالو)
یکم همینجوری بهش نگاه کردم بعدش اونم نگاه کرد
ات:جونکوک بیدار بودی
کوک:اره میخواستم ببینم تا کی بهم نگاه میکردی
ات:جونکوک خیلی کلکی
جونکوک نظدیکم شد و میخواست لبامو ببوسه
م/ک:بچها میتونم بیام (پوشته در بود )
کوک:اوف مادر جون وقت گیر اوردی(آروم گفت که فقد ات شنیدی)
ات:وای آروم نباید بشنوه زشته برو اون ور
کوک:نوچ تا وقتی یه بوسی ازت نگیرم
وقتی اینحوری گفت یکمی هولش دادم و از رویه تخت بلند شدم
ات:بله مادر میتونید بیاید
م/ک: ببخشید مزاحم شدم اما ات حاملی فهمیدین
کوک:باشه مادر ماکه کاری نکردیم (پوکر)
م/ک:قراره عمه سانو بیاد بعدشم من مکه ترو نمیشنتسم
کوک:کی میاد
م/ک:امروز
ادامه دارد
۵.۴k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.