ستاره روشن
آماده شدیم و رفتیم خرید ( آقا خرید کردن و اومدن دیگ حوصله ندارم بنویسم😂😁)
فلش بک به شب* واقعا خسته بودیم به خدمتکارا گفته بودم برای فردا کل عمارتو تزئین کنن رفتیم توی اتاقمون و افتادیم روی تخت شوگا: اخیشششش...خسته شدم ات: ایی منم...اوففففف
ات*
با خودم گفتم یکم شوگا رو اذیت کنم پس رفتمو روش خیمه زدم شوکه شده بود
شوگا: ات...داری چیکار میکنی ات: اممم.....هیچی...میخوام یکم با شوهر آیندم خوش بگذرونم شوگا: ( نیشخند شیطانی) خب بیبی میگفتی ات: توی چشماش نگاه میکردم و صورتشو ناز میکردم و لپشو بوسیدم و گفتم: شوگا شوگا: جانم ات: خیلی دوست دارم شوگا: منم دوست دارم پرنسسم
اینبار من بودم که شروع کردم به بوسیدن لباش و مک میزدم دستشو پشت سرم گذاشته بود و با لذت لبامو میخورد منم دستامو روی بدنش میکشیدم که به دی*کش رسیدیم و با دستام روشو مالیدم و اه ناله شوگا بین بوسه هامون خفه میشد منم سرعت مالشمو زیاد کردم و یه فشارش دادم که شوگا یه اه بلند کشید و بدنش داغ شده بود معلوم بود خیلی تحر*یک شده منم چون نمیخواستم الان رابطه داشته باشیم ازش جدا شدم و پشت بهش خوابیدم که شوگا ماتش برده بود گفت: ات..چرا اینطوری کردی دیوونه ات: خب دیگه....ولی بگما تا وقتی ازدواج نکردیم نباید رابطه داشته باشیم شوگا: اههههههه......شوخیت گرفتههه( خنده عصبی) ات: نه شوگا: ولی ات من بد جور تحریک شدم لطفا بهت نیاز دارم ات: گفتم که...نه
که یهووووو...
فلش بک به شب* واقعا خسته بودیم به خدمتکارا گفته بودم برای فردا کل عمارتو تزئین کنن رفتیم توی اتاقمون و افتادیم روی تخت شوگا: اخیشششش...خسته شدم ات: ایی منم...اوففففف
ات*
با خودم گفتم یکم شوگا رو اذیت کنم پس رفتمو روش خیمه زدم شوکه شده بود
شوگا: ات...داری چیکار میکنی ات: اممم.....هیچی...میخوام یکم با شوهر آیندم خوش بگذرونم شوگا: ( نیشخند شیطانی) خب بیبی میگفتی ات: توی چشماش نگاه میکردم و صورتشو ناز میکردم و لپشو بوسیدم و گفتم: شوگا شوگا: جانم ات: خیلی دوست دارم شوگا: منم دوست دارم پرنسسم
اینبار من بودم که شروع کردم به بوسیدن لباش و مک میزدم دستشو پشت سرم گذاشته بود و با لذت لبامو میخورد منم دستامو روی بدنش میکشیدم که به دی*کش رسیدیم و با دستام روشو مالیدم و اه ناله شوگا بین بوسه هامون خفه میشد منم سرعت مالشمو زیاد کردم و یه فشارش دادم که شوگا یه اه بلند کشید و بدنش داغ شده بود معلوم بود خیلی تحر*یک شده منم چون نمیخواستم الان رابطه داشته باشیم ازش جدا شدم و پشت بهش خوابیدم که شوگا ماتش برده بود گفت: ات..چرا اینطوری کردی دیوونه ات: خب دیگه....ولی بگما تا وقتی ازدواج نکردیم نباید رابطه داشته باشیم شوگا: اههههههه......شوخیت گرفتههه( خنده عصبی) ات: نه شوگا: ولی ات من بد جور تحریک شدم لطفا بهت نیاز دارم ات: گفتم که...نه
که یهووووو...
۴.۷k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.