روانی دوست داشتنی من
#روانی_دوست_داشتنی_من
P:21
(ویو ا.ت)
ا.ت: چی؟
دستشو رو میز کوبید و گفت
سوهو: فکر کردی نمیبینم چجوری به فلیکس نگاه میکنی؟
ا.ت: میفهمی چی میگی ؟ من بخاطر خیانتت ازت متنفرم
سوهو: یعنی میگی به فلیکس حسی نداری؟
میخاستم بگم نه
میخاستم ولی .....این یه دروغ بود
خودمم میدونستم دروغه
سکوت کردم که گفت
سوهو: دیدی؟ دوسش داری دلیل اینکه منو دوست نداری خیانتم نیست اون حرومزادست
با حرفش یه سیلی تو گوشش خوابوندم و گفتم
ا.ت: فکر میکنی بخاطر فلیکس دوست ندارم؟
احساسات من وقتی نابود شد که تو بهم خیانت کردی نکنه انتظار داشتی بگم اشکال نداره و همچنان عاشقت بمونم؟ متاسفم ولی اگه من ازت متنفرم همش تقصیر خودته
و بدون اینکه منتظر حرفی ار جانبش بمونم از کافه بیرون زدم
همینجوری راه میرفتم که چشمم به یه سوپری خورد
دلم سوجو میخاست شاید موقع مستی حالم بهتر میشد
با این فکر وارد شدم و چندتا سوجو خریدم
روی صندلی نشستم و مشغول خوردن شدم
* ۱ ساعت بعد *
مثل سگ مست شده بودم و نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم سرمو رو دستام گزاشته بودم که صدای گوشیم بلند شد
گوشیمو با هزار زحمت از کیفم در آوردم که با شماره ناشناسی مواجه شدم
تماس رو وصل کردم و گوشی رو گوشم گزاشتم و با حالت مستی گفتم
ا.ت: الو؟
ناشناس: ا.ت مستی؟
ا.ت: تو کی هستی؟
ناشناس : الان کجایی ؟
ا.ت: تو سوپر مارکت
ناشناس: کدوم سوپر مارکت؟
ا.ت: عومممم فکر کنم سوپر مارکت ***
ناشناس: همونجا صبر کن الان میام
ا.ت: باشه
گوشی قطع شد که سرمو رو دستم گزاشتمو به خواب رفتم
( ویو فلیکس)
بعد از قعط کردن گوشی با عجله به سمت سوپر مارکتی که گفته بود رفتم
*۲۰ مین بعد *
بعد از رسیدن به سوپری واردش شدم و دورو برو نگاه کردم که با ا.ت مواجه شدم
بسمتش رفتم و با تکون های ریز سعی کردم بیدارش کنم
فلیکس: ا.ت
ا.ت: هوم؟
فلیکس: بلند شو بریم
ا.ت: نوموخام جون ندارم میخام بخوابم
فلیکس: ا.تتتت اینجا سوپری مارکته نمیتونی اینجا بخوابی که حداقل بگو خونت کوجاعه من برسونت
ا.ت: نمیدونم
فلیکس: یعنی چی نمیدونم
ا.ت: یادم نمیاد ولم کن
کلافه دستمو لایه موهام بردم و گفتم
فلیکس: ا.ت امیدوارم وقتی هوشیار شدی اینو یادت نباشه
و برآید استایل بغلش کردم و وسایلشو برداشتم
ک یهو دستشو دور گردنم حلقه کرد و سرشو لایه گردنم فرو برد
ا.ت: عطرت خیلی خوبه
با استرس گفت
فلیکس: هی هی داری چیکار میکنی؟
جواب نداد که متوجه خوابیدندش شدم
بیخیال شدم و محکم تر بغلش کردم تا نیوفته و به سمت ماشین رفتم
بعد از رسیدن به ماشین در عقبو با هزار زحمت باز کردم و ا.ت و داخل دراز کردم تا بخوابه
بعدم روی صندلی راننده نشستم و به سمت خونه خودم حرکت کردم
*۲۰ مین بعد*
P:21
(ویو ا.ت)
ا.ت: چی؟
دستشو رو میز کوبید و گفت
سوهو: فکر کردی نمیبینم چجوری به فلیکس نگاه میکنی؟
ا.ت: میفهمی چی میگی ؟ من بخاطر خیانتت ازت متنفرم
سوهو: یعنی میگی به فلیکس حسی نداری؟
میخاستم بگم نه
میخاستم ولی .....این یه دروغ بود
خودمم میدونستم دروغه
سکوت کردم که گفت
سوهو: دیدی؟ دوسش داری دلیل اینکه منو دوست نداری خیانتم نیست اون حرومزادست
با حرفش یه سیلی تو گوشش خوابوندم و گفتم
ا.ت: فکر میکنی بخاطر فلیکس دوست ندارم؟
احساسات من وقتی نابود شد که تو بهم خیانت کردی نکنه انتظار داشتی بگم اشکال نداره و همچنان عاشقت بمونم؟ متاسفم ولی اگه من ازت متنفرم همش تقصیر خودته
و بدون اینکه منتظر حرفی ار جانبش بمونم از کافه بیرون زدم
همینجوری راه میرفتم که چشمم به یه سوپری خورد
دلم سوجو میخاست شاید موقع مستی حالم بهتر میشد
با این فکر وارد شدم و چندتا سوجو خریدم
روی صندلی نشستم و مشغول خوردن شدم
* ۱ ساعت بعد *
مثل سگ مست شده بودم و نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم سرمو رو دستام گزاشته بودم که صدای گوشیم بلند شد
گوشیمو با هزار زحمت از کیفم در آوردم که با شماره ناشناسی مواجه شدم
تماس رو وصل کردم و گوشی رو گوشم گزاشتم و با حالت مستی گفتم
ا.ت: الو؟
ناشناس: ا.ت مستی؟
ا.ت: تو کی هستی؟
ناشناس : الان کجایی ؟
ا.ت: تو سوپر مارکت
ناشناس: کدوم سوپر مارکت؟
ا.ت: عومممم فکر کنم سوپر مارکت ***
ناشناس: همونجا صبر کن الان میام
ا.ت: باشه
گوشی قطع شد که سرمو رو دستم گزاشتمو به خواب رفتم
( ویو فلیکس)
بعد از قعط کردن گوشی با عجله به سمت سوپر مارکتی که گفته بود رفتم
*۲۰ مین بعد *
بعد از رسیدن به سوپری واردش شدم و دورو برو نگاه کردم که با ا.ت مواجه شدم
بسمتش رفتم و با تکون های ریز سعی کردم بیدارش کنم
فلیکس: ا.ت
ا.ت: هوم؟
فلیکس: بلند شو بریم
ا.ت: نوموخام جون ندارم میخام بخوابم
فلیکس: ا.تتتت اینجا سوپری مارکته نمیتونی اینجا بخوابی که حداقل بگو خونت کوجاعه من برسونت
ا.ت: نمیدونم
فلیکس: یعنی چی نمیدونم
ا.ت: یادم نمیاد ولم کن
کلافه دستمو لایه موهام بردم و گفتم
فلیکس: ا.ت امیدوارم وقتی هوشیار شدی اینو یادت نباشه
و برآید استایل بغلش کردم و وسایلشو برداشتم
ک یهو دستشو دور گردنم حلقه کرد و سرشو لایه گردنم فرو برد
ا.ت: عطرت خیلی خوبه
با استرس گفت
فلیکس: هی هی داری چیکار میکنی؟
جواب نداد که متوجه خوابیدندش شدم
بیخیال شدم و محکم تر بغلش کردم تا نیوفته و به سمت ماشین رفتم
بعد از رسیدن به ماشین در عقبو با هزار زحمت باز کردم و ا.ت و داخل دراز کردم تا بخوابه
بعدم روی صندلی راننده نشستم و به سمت خونه خودم حرکت کردم
*۲۰ مین بعد*
۶.۶k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.