ارباب خشن [پارت¹⁸]
#ارباب_خشن [پارت¹⁸]
بلند شدم تا اطرافو ببینم که در باز شد...
سهون و جکسون بودن___
سهون: خوب بیب...وقته تنبیه
جکسون: با چی شروع کنیم...
سهون:اوه..جناب کیم فکر نکن تورو یادم رفته ها.
جین: من مشکلی ندارم
شلاقو گرفت و اومد سمتم...جکسون لباسامو میخواست در بیاره..
مین: ولمم کنننن...
جکسون: تکون نخور کوچولو.
لباس و سوتینمو در اورد....
مین: اشغالا.
سهون با شلاق زد روی کمرم__درد داشت اما نباید جلوش کم بیارم_بغضم گرفته بود..
دومین ضربه....سومین...چهارمین تااااااا شونزدهمین ضربه که رسید دیگه جونی برام نمونده بود..
مین: ب..بسه سهون
سهون: اسم من چیه؟
مین: امکان نداره بهت بگم.
جکسون اب یخی رو روم ریخت_
سهون: اسم من چیه؟
مین: د..ددی
سهون: افرین بیبی گرل
سهون اومد سمتم که منو چسبوندم به دیوار...
سهون: ببوسم
مین: ن..نه
سهون: یعنی انقدر برات سخته.
مین:ار..اره
هلم داد روی زمین که افتادم جلوی جین..
جکسون: حالا نوبت توعه.
جینو بستن به یه صندلی..با یه چوب نازک شروع کردن به زدنش..
چندمین بعد...جینو باز کردن و پرتش کردن زمین__
سهون: دوباره برمیگردیم
هردو شون رفتن بیرون و درو بستن...بلند شدم و رفتم سمت جین..
مین: چ..چرا کاری نمیکنی
جین: انتطار داری چیکار کنم.
مین: گذاشتی همین طوری اونا تورو بزنن.
خواست بلند شه که دستشو گرفتم و کمکش کردم...هر دو تکیه دادیم به دیوار._
مین: ایی..کمرم
جین: دردت گرفت؟
مین: اره اما تنبیه های تو بدتر بودن.
پوزخندی زد و اروم خندید...
مین: چیز خنده داری نگفتما.
رفتم سوتینمو از روی زمین برداشتم و پوشیدمش_اما...اوف لباسم کلا پاره شده بود..
رفتم کنار جین نشستم..به صورتش خیره شدم..اخه چرا این پسره همش درحال تغییر موده_
در سلول باز شد ...جکسون بود..
جکسون: بیا مین سو اینو بخور غش نکنی.
مین: ایش..اول میزنینم بعد برام غذا میارید.
بدون هیچ حرفی رفت بیرون...حسابی گشنم بود خواستم بخورم که یادم افتاد جینم اینجاست....اوفففففف حتما اونم گشنشه.
مین: بیا باهم بخوریم.
جین: خودت بخور.
مین: عه خودتو لوس نکن.
یه لغمه برداشتم گردم تو دهنشهنوزم با همون نگاه سرد نگام میکرد...اخه چرا من دارم بهش غذا میدم...
باهم شروع کردیم به خوردن که صداهایی از بیرون می اومد..انگار تیر اندازی بود..
مین: چی...چیشده
جین: اومم..پس بلخره اومدن.
مین: چی.
~~~~
برای پارت بعد[³⁸ لایک]
بلند شدم تا اطرافو ببینم که در باز شد...
سهون و جکسون بودن___
سهون: خوب بیب...وقته تنبیه
جکسون: با چی شروع کنیم...
سهون:اوه..جناب کیم فکر نکن تورو یادم رفته ها.
جین: من مشکلی ندارم
شلاقو گرفت و اومد سمتم...جکسون لباسامو میخواست در بیاره..
مین: ولمم کنننن...
جکسون: تکون نخور کوچولو.
لباس و سوتینمو در اورد....
مین: اشغالا.
سهون با شلاق زد روی کمرم__درد داشت اما نباید جلوش کم بیارم_بغضم گرفته بود..
دومین ضربه....سومین...چهارمین تااااااا شونزدهمین ضربه که رسید دیگه جونی برام نمونده بود..
مین: ب..بسه سهون
سهون: اسم من چیه؟
مین: امکان نداره بهت بگم.
جکسون اب یخی رو روم ریخت_
سهون: اسم من چیه؟
مین: د..ددی
سهون: افرین بیبی گرل
سهون اومد سمتم که منو چسبوندم به دیوار...
سهون: ببوسم
مین: ن..نه
سهون: یعنی انقدر برات سخته.
مین:ار..اره
هلم داد روی زمین که افتادم جلوی جین..
جکسون: حالا نوبت توعه.
جینو بستن به یه صندلی..با یه چوب نازک شروع کردن به زدنش..
چندمین بعد...جینو باز کردن و پرتش کردن زمین__
سهون: دوباره برمیگردیم
هردو شون رفتن بیرون و درو بستن...بلند شدم و رفتم سمت جین..
مین: چ..چرا کاری نمیکنی
جین: انتطار داری چیکار کنم.
مین: گذاشتی همین طوری اونا تورو بزنن.
خواست بلند شه که دستشو گرفتم و کمکش کردم...هر دو تکیه دادیم به دیوار._
مین: ایی..کمرم
جین: دردت گرفت؟
مین: اره اما تنبیه های تو بدتر بودن.
پوزخندی زد و اروم خندید...
مین: چیز خنده داری نگفتما.
رفتم سوتینمو از روی زمین برداشتم و پوشیدمش_اما...اوف لباسم کلا پاره شده بود..
رفتم کنار جین نشستم..به صورتش خیره شدم..اخه چرا این پسره همش درحال تغییر موده_
در سلول باز شد ...جکسون بود..
جکسون: بیا مین سو اینو بخور غش نکنی.
مین: ایش..اول میزنینم بعد برام غذا میارید.
بدون هیچ حرفی رفت بیرون...حسابی گشنم بود خواستم بخورم که یادم افتاد جینم اینجاست....اوفففففف حتما اونم گشنشه.
مین: بیا باهم بخوریم.
جین: خودت بخور.
مین: عه خودتو لوس نکن.
یه لغمه برداشتم گردم تو دهنشهنوزم با همون نگاه سرد نگام میکرد...اخه چرا من دارم بهش غذا میدم...
باهم شروع کردیم به خوردن که صداهایی از بیرون می اومد..انگار تیر اندازی بود..
مین: چی...چیشده
جین: اومم..پس بلخره اومدن.
مین: چی.
~~~~
برای پارت بعد[³⁸ لایک]
۱.۳k
۱۳ دی ۱۴۰۳