دکتر قلب من پارت ۹
فکر کنم پسرخاله کوچیکم نفرینم کرده دیده گوشیم رو بهش نمیدونم نفرینم کرد نه دیگه وقت نداشتم برم تو گوشی وقتی هم رفتم خواستم بنویسم چیزی به ذهنم نرسید
ببخشیدددد اینقدر دیر اومدم
_______________
*پرش زمانی به فردا*
ویو ا/ت
حالم خیلی بهتر شده واقعا بهترین دکتر قلبه و یه همدم خوبه وقتی واسه اولین بار دیدمش فکر نمیکردم اینجوری باشه مهربون و ساده و یه شونه واسه ی گریه کردن(فضا عاشقونه شد یا من اینجوری برداشت میکنم)
و واسه همین احساس میکنم بهش وابسته شدم یا بهتر بگم عاشقش شدم( she falling to love)
امیدوارم این حسم یه هوس باشه و به خاطر اینکه کمکم کرده حس میکنم دوسش دارم و وقتی عملم تموم شد فراموشش کنم با خودم داشتم فکر میکردم که در باز شد جیهوپ بود
+سلام
_سلام
+حالتون چطوره؟
_خوبم مرسی عمل دارم؟
+نه عزیزم فرداست(فکر بد ممنوععععع) اومدم یه سر بهت بزنم انگار از اتاقت بیرون نمیایی
_ اره 😁
+مشکلی هست؟ توی اتاق بمونی زیاد خوب نیستا*لبخند*
_*نگاه به بیرون کرد* راستش نمیخوام زیاد دنیای بیرون باشم اونجا فقط مشکل و دعواست میخوام تو اتاق باشم دور از اون مشکلا دنیای بیرون خیلی بی رحمه که باعث بیماری قلبیم شد میخوام تو اتاقم باشم تا از اون مشکل دور باشم
+*نشست رو تخت و به ا/ت اشاره کرد بیاد پیشش و ا/ت هم نشست کنارش* اره دنیا جای خیلی بی رحمیه به هیچکسی رحم نمیکنه حتی بچه ها و نوزادا ولی نمیتونی همیشه از این دنیا دور باشی و باید گاهی یه سری به بیرون بزنی مگه نه؟
آروم سرم رو شونش گذاشتم و گفتم
_اهوم ولی من نمیخوام هیچ ارتباطی با بیرون داشته باشم میخوام یه جایی باشم دور از همه و مشکلات
+همه اینو میخوان از جامعه فاصله بگیرن ولی نمیشه سعی هم کنی واسه چندروز میتونی قسمتی از وجود ما تو جامعه است
_🥲
+میخوایی گریه کنی؟
_اهوم
و گذاشتم قطره های اشکم آروم بریزن که دستی روی سرم حس کردم جیهوپ بود موهام رو نوازش میکرد دلم نمیخواست این لحظه ها تموم شه میخوام همیشه پیش اون باشم
خودمو بیشتر تو بغلش جا دادم(نفس عمیق نفس عمیقققق) و کم کم چشمام گرم شد و به خواب عمیقی رفتم
ببخشیدددد اینقدر دیر اومدم
_______________
*پرش زمانی به فردا*
ویو ا/ت
حالم خیلی بهتر شده واقعا بهترین دکتر قلبه و یه همدم خوبه وقتی واسه اولین بار دیدمش فکر نمیکردم اینجوری باشه مهربون و ساده و یه شونه واسه ی گریه کردن(فضا عاشقونه شد یا من اینجوری برداشت میکنم)
و واسه همین احساس میکنم بهش وابسته شدم یا بهتر بگم عاشقش شدم( she falling to love)
امیدوارم این حسم یه هوس باشه و به خاطر اینکه کمکم کرده حس میکنم دوسش دارم و وقتی عملم تموم شد فراموشش کنم با خودم داشتم فکر میکردم که در باز شد جیهوپ بود
+سلام
_سلام
+حالتون چطوره؟
_خوبم مرسی عمل دارم؟
+نه عزیزم فرداست(فکر بد ممنوععععع) اومدم یه سر بهت بزنم انگار از اتاقت بیرون نمیایی
_ اره 😁
+مشکلی هست؟ توی اتاق بمونی زیاد خوب نیستا*لبخند*
_*نگاه به بیرون کرد* راستش نمیخوام زیاد دنیای بیرون باشم اونجا فقط مشکل و دعواست میخوام تو اتاق باشم دور از اون مشکلا دنیای بیرون خیلی بی رحمه که باعث بیماری قلبیم شد میخوام تو اتاقم باشم تا از اون مشکل دور باشم
+*نشست رو تخت و به ا/ت اشاره کرد بیاد پیشش و ا/ت هم نشست کنارش* اره دنیا جای خیلی بی رحمیه به هیچکسی رحم نمیکنه حتی بچه ها و نوزادا ولی نمیتونی همیشه از این دنیا دور باشی و باید گاهی یه سری به بیرون بزنی مگه نه؟
آروم سرم رو شونش گذاشتم و گفتم
_اهوم ولی من نمیخوام هیچ ارتباطی با بیرون داشته باشم میخوام یه جایی باشم دور از همه و مشکلات
+همه اینو میخوان از جامعه فاصله بگیرن ولی نمیشه سعی هم کنی واسه چندروز میتونی قسمتی از وجود ما تو جامعه است
_🥲
+میخوایی گریه کنی؟
_اهوم
و گذاشتم قطره های اشکم آروم بریزن که دستی روی سرم حس کردم جیهوپ بود موهام رو نوازش میکرد دلم نمیخواست این لحظه ها تموم شه میخوام همیشه پیش اون باشم
خودمو بیشتر تو بغلش جا دادم(نفس عمیق نفس عمیقققق) و کم کم چشمام گرم شد و به خواب عمیقی رفتم
۹.۷k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.