پارت
پارت ۳۹
جین قط کرد و گوشی رو کنار میزد گذاشت و شروع به خوردن غذاش کرد که زنگ گوشیش خورد با دیدن اسم هوپی کوچولو ترسید و جواب نداد اگه نامجون بود چی؟ گوشی قط شد و پیامی اومد جین با دیدن پیام بالافاصله به هوپی زنگ زد
پیام :
&هیونگ منم
&نامجون خونست من اومدم بیرون
&مگه نمیخواستی کمکت کنم ؟
........
÷سلام
&سلام هیونگ آدرس رو بفرست
÷اوکیه الان
&میگم چرا اول بر نداشتی؟
÷خب.....فک کردم نامجونه
&هه من اصلا یه گوشیه دیگه دارم برای صحبت با تو نگران نباش
÷هوف خیالم راحت شد
&اره حالام آدرس رو بفرست
÷اوکیه ببین جاهایی که میره شلوغه ولی یه خال رو پیشونیش داره و دوست دخترشم فک کنم ببینیش سریع بشناسیش
&مگه کیه ؟
÷ژاکلین
&اوه جاسوس پلیسه گرامیمون
÷ اره واسه همین کارت راحت تره
&حله
÷خدافظ
بعد خدافظی جین آدرس رو فرستاد و بعد خوردن غذاش رفت اماده شه تا بتونه بره و بالاخره بعد یک سال تحقیق باب رو دستگیر کنه
.....
ویو هوپی*
وارد محوطه شدم شلوغ بود ولی خوب با دونستن اینکه کی کنارشه پیدا کردن اون مردک که یک سال جین و درگیر خودش کرده بود کار راحت تری شده بود با دیدن ژاکلین به سرعت به طرفش رفت باید صمیمانه رفتار میکرد که باب شک نکنه
♤بهههه ژاکلین
ژاکلین با دیدن هوپی خوشحال لبخند زد
$سلام
☆شما ؟
باب به سرعت سمت هوپی اومد که هوپ پوزخند زد
&من جی جی هستم دوست بچگی ژاکلین دیروز همو دیدیم باورم نمیشه اینجام دیدمت
ژاکلین لبخند زد
$اره خیلی جالبه
♡خب صحبتاتون تموم شد ؟
&بله من دیگه میرم
ژاکلین با لبخند ازم خدافظی کرد اما وقتی که داشت میرفت لبخندم ریخت اون......اون علامت کمک خواستن بود؟ ......
جین قط کرد و گوشی رو کنار میزد گذاشت و شروع به خوردن غذاش کرد که زنگ گوشیش خورد با دیدن اسم هوپی کوچولو ترسید و جواب نداد اگه نامجون بود چی؟ گوشی قط شد و پیامی اومد جین با دیدن پیام بالافاصله به هوپی زنگ زد
پیام :
&هیونگ منم
&نامجون خونست من اومدم بیرون
&مگه نمیخواستی کمکت کنم ؟
........
÷سلام
&سلام هیونگ آدرس رو بفرست
÷اوکیه الان
&میگم چرا اول بر نداشتی؟
÷خب.....فک کردم نامجونه
&هه من اصلا یه گوشیه دیگه دارم برای صحبت با تو نگران نباش
÷هوف خیالم راحت شد
&اره حالام آدرس رو بفرست
÷اوکیه ببین جاهایی که میره شلوغه ولی یه خال رو پیشونیش داره و دوست دخترشم فک کنم ببینیش سریع بشناسیش
&مگه کیه ؟
÷ژاکلین
&اوه جاسوس پلیسه گرامیمون
÷ اره واسه همین کارت راحت تره
&حله
÷خدافظ
بعد خدافظی جین آدرس رو فرستاد و بعد خوردن غذاش رفت اماده شه تا بتونه بره و بالاخره بعد یک سال تحقیق باب رو دستگیر کنه
.....
ویو هوپی*
وارد محوطه شدم شلوغ بود ولی خوب با دونستن اینکه کی کنارشه پیدا کردن اون مردک که یک سال جین و درگیر خودش کرده بود کار راحت تری شده بود با دیدن ژاکلین به سرعت به طرفش رفت باید صمیمانه رفتار میکرد که باب شک نکنه
♤بهههه ژاکلین
ژاکلین با دیدن هوپی خوشحال لبخند زد
$سلام
☆شما ؟
باب به سرعت سمت هوپی اومد که هوپ پوزخند زد
&من جی جی هستم دوست بچگی ژاکلین دیروز همو دیدیم باورم نمیشه اینجام دیدمت
ژاکلین لبخند زد
$اره خیلی جالبه
♡خب صحبتاتون تموم شد ؟
&بله من دیگه میرم
ژاکلین با لبخند ازم خدافظی کرد اما وقتی که داشت میرفت لبخندم ریخت اون......اون علامت کمک خواستن بود؟ ......
- ۶.۲k
- ۲۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط