فیکشن متاهل پارت۱۵
نگاه خیره و تیز جیمین رو روی خودم حس میکردم بعد از چند لحظه چشمامو باز کردم و سرمو به سمت جیمین چرخوندم و باهاش چشم تو چشم شدم
+به چی زل زدی؟
_حتی توی این نور کم هم خوشگلی
+واقعا؟
_واقعا..
+(تکخنده بی صدا)
بعد از خوردن دو شیشه سوجو دراز کشیدم و دستامو زیر سرم گذاشتم، آسمون پر از ستاره بود...چشمامو روی هم گذاشتم و به این فکر میکردم که اگه جیمین متاهل نبود الان تو این لحظه چیکار میکردم..
+(انقد میبوسیدمش که نفس کم بیاریم..الان واقعا نیاز دارم کارای خوب خوب باهاش انجام بدم...اگه بفهمه چی تو ذهنم میگذره احتمالا از همینجا پرتم کنه پایین=| )
_(چرا هرچی میگذره بیشتر برام جذاب میشه؟...عجیبه که دلم میخواد مال من باشه؟...داغ کردم فکر کنم بخاطر الکله یا...بخاطر اینه که دارم بدن لختشو تو بغلم تصور میکنم؟...نباید راجب دوستم اینجوری فکر کنم ولی اون برام بیشتر از یه دوسته نمیتونم خودمو کنترل کنم)
چشمامو باز کردم و به ساعت گوشیم نگاه کردم که 10:40رو نشون میداد، جیمین شیشه سوم سوجو رو سر کشید و گذاشت کنار
_اووممم
چشماشو بست و سرشو داد عقب، صحنه جذابی بود هرلحظه ممکن بود هجوم ببرم سمتش، سرمو به چپ و راست تکون دادم و از این فکر و خیال بیرون اومدم
جیمین کتشو درآورد آستین لباسشو نامرتب تا زد و دوتا از دکمه هاشو باز کرد، دیگه داشت میرفت رو مخم عمداً این کارارو میکنه؟! یا کلا هرکاری میکنه جذاب بنظر میرسه؟! یا من زیادی رفتم تو نخش؟!! نمیدونم شایدم بخاطر الکله که دارم انقد بهش فکر میکنم...
بدتر از همه چی موهام که دور گردنم بود عصبیم میکرد، از حالت خوابیده بلند شدم و با کشمویی که دور مچ دستم بود موهامو شلخته جم کردم و با برخورد هوای خنک به گردنم احساس کردم یه بار بزرگ از روی شونم برداشته شد، دستامو ستون بدنم کردم، سوئیشرتم از روی شونم افتاد و بیشتر احساس خنکی کردم...این گر گرفتگی بخاطر الکل نیست...هست؟
_(اون داره چیکار میکنه؟ داره اغواگری میکنه؟...هرچی هست خیلی هاته...یعنی امشب بدون اینکه کاری باهاش کنم از اینجا میریم؟ مطمئن نیستم چون اون داره شرایطو برام سخت میکنه)
ادامه دارد...
لایک و نظر یادتون نره💜
+به چی زل زدی؟
_حتی توی این نور کم هم خوشگلی
+واقعا؟
_واقعا..
+(تکخنده بی صدا)
بعد از خوردن دو شیشه سوجو دراز کشیدم و دستامو زیر سرم گذاشتم، آسمون پر از ستاره بود...چشمامو روی هم گذاشتم و به این فکر میکردم که اگه جیمین متاهل نبود الان تو این لحظه چیکار میکردم..
+(انقد میبوسیدمش که نفس کم بیاریم..الان واقعا نیاز دارم کارای خوب خوب باهاش انجام بدم...اگه بفهمه چی تو ذهنم میگذره احتمالا از همینجا پرتم کنه پایین=| )
_(چرا هرچی میگذره بیشتر برام جذاب میشه؟...عجیبه که دلم میخواد مال من باشه؟...داغ کردم فکر کنم بخاطر الکله یا...بخاطر اینه که دارم بدن لختشو تو بغلم تصور میکنم؟...نباید راجب دوستم اینجوری فکر کنم ولی اون برام بیشتر از یه دوسته نمیتونم خودمو کنترل کنم)
چشمامو باز کردم و به ساعت گوشیم نگاه کردم که 10:40رو نشون میداد، جیمین شیشه سوم سوجو رو سر کشید و گذاشت کنار
_اووممم
چشماشو بست و سرشو داد عقب، صحنه جذابی بود هرلحظه ممکن بود هجوم ببرم سمتش، سرمو به چپ و راست تکون دادم و از این فکر و خیال بیرون اومدم
جیمین کتشو درآورد آستین لباسشو نامرتب تا زد و دوتا از دکمه هاشو باز کرد، دیگه داشت میرفت رو مخم عمداً این کارارو میکنه؟! یا کلا هرکاری میکنه جذاب بنظر میرسه؟! یا من زیادی رفتم تو نخش؟!! نمیدونم شایدم بخاطر الکله که دارم انقد بهش فکر میکنم...
بدتر از همه چی موهام که دور گردنم بود عصبیم میکرد، از حالت خوابیده بلند شدم و با کشمویی که دور مچ دستم بود موهامو شلخته جم کردم و با برخورد هوای خنک به گردنم احساس کردم یه بار بزرگ از روی شونم برداشته شد، دستامو ستون بدنم کردم، سوئیشرتم از روی شونم افتاد و بیشتر احساس خنکی کردم...این گر گرفتگی بخاطر الکل نیست...هست؟
_(اون داره چیکار میکنه؟ داره اغواگری میکنه؟...هرچی هست خیلی هاته...یعنی امشب بدون اینکه کاری باهاش کنم از اینجا میریم؟ مطمئن نیستم چون اون داره شرایطو برام سخت میکنه)
ادامه دارد...
لایک و نظر یادتون نره💜
۱۳.۹k
۰۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.