رمان: کوچولو
رمان:#کوچولو
#پارت_۱۵
نگاهی به دم در کردم مرد سوار ماشینی شدو رفت شونه ای بالا انداختم و مشغول شدم ساعت ۸ شد امدیم ببندیم که صدای داد یه نفر توجهمو جلب کرد با دیدن رضا چشمام گرد شد داخل مغازه شد از ترس عقب عقب رفتم
×ساعت ۸ تعطیل میکنبن تو ساعت ۱۰ میای خونه؟؟
از صدای اربدش شیشه ها لرزید چند نفری دم مغازه جمع شدن مریم که وضعیت من خبر داشت سعیداشت ارومش کنه که بگه امشب فقط ۸ بستیم که یهو مریمو حل داد و مریم با شتاب به زمین برخورد کرد بدنم لرز گرفته بود نگاهی به اون مرد ترسناک انداختم این واقعا پدرم بود؟ یا قاتل مادرم؟ به سمتم امد از ترس دهنم و نمیشد
×هرزهه تربیت کردم!! این چند ساعت چه گوهی میخوردی چشم سفید
مگه اصلا منو تربیت کرده؟ من تنها چیزی که ازشدیدم کتک بوده اصلا به افرادیکه دم در تجمع کرده بودن توجهی نکردم و جیغ زدم انقدر تا نفسم بند بیاد دیگه نمیکشیدم تا کی درد؟ وقتی نفسم بند امد ساکت شدم صدام خش برداشت
-تو..تو...اصلا منو بزرگ کردیییی؟ تو کیه منیی؟بابام؟یا قاتل جونم؟ باعثو بانی جیغ و فرباد های مامان؟ بابا ولم کن تو که..
حرفم تو دهنم ماسید با برق تو گوشی که بهم زد چشمام درد بسته شد
×خفه شو تا خفت نکردم
دستمو گرفت و کشون کشونبه سمت در برد صدای جیغ مریم میومد:کثافتت ولش کننن اشغالل
کسی دستمو کشید برگشتم با دیدن اون فرد قلبم ضربان پیدا کرد انگار که فرشته نجاتمو دیده باشم دلم میخواست فقط پشتش قایم شمو بگم سیگارایی که بهم دادی رو هنوز نکشیدم این فرد کیبودکه تو این مدت زمان کم من انقدر بهش اعتماد پیدا کردم کیم میشد؟
ادامه دارد...
#پارت_۱۵
نگاهی به دم در کردم مرد سوار ماشینی شدو رفت شونه ای بالا انداختم و مشغول شدم ساعت ۸ شد امدیم ببندیم که صدای داد یه نفر توجهمو جلب کرد با دیدن رضا چشمام گرد شد داخل مغازه شد از ترس عقب عقب رفتم
×ساعت ۸ تعطیل میکنبن تو ساعت ۱۰ میای خونه؟؟
از صدای اربدش شیشه ها لرزید چند نفری دم مغازه جمع شدن مریم که وضعیت من خبر داشت سعیداشت ارومش کنه که بگه امشب فقط ۸ بستیم که یهو مریمو حل داد و مریم با شتاب به زمین برخورد کرد بدنم لرز گرفته بود نگاهی به اون مرد ترسناک انداختم این واقعا پدرم بود؟ یا قاتل مادرم؟ به سمتم امد از ترس دهنم و نمیشد
×هرزهه تربیت کردم!! این چند ساعت چه گوهی میخوردی چشم سفید
مگه اصلا منو تربیت کرده؟ من تنها چیزی که ازشدیدم کتک بوده اصلا به افرادیکه دم در تجمع کرده بودن توجهی نکردم و جیغ زدم انقدر تا نفسم بند بیاد دیگه نمیکشیدم تا کی درد؟ وقتی نفسم بند امد ساکت شدم صدام خش برداشت
-تو..تو...اصلا منو بزرگ کردیییی؟ تو کیه منیی؟بابام؟یا قاتل جونم؟ باعثو بانی جیغ و فرباد های مامان؟ بابا ولم کن تو که..
حرفم تو دهنم ماسید با برق تو گوشی که بهم زد چشمام درد بسته شد
×خفه شو تا خفت نکردم
دستمو گرفت و کشون کشونبه سمت در برد صدای جیغ مریم میومد:کثافتت ولش کننن اشغالل
کسی دستمو کشید برگشتم با دیدن اون فرد قلبم ضربان پیدا کرد انگار که فرشته نجاتمو دیده باشم دلم میخواست فقط پشتش قایم شمو بگم سیگارایی که بهم دادی رو هنوز نکشیدم این فرد کیبودکه تو این مدت زمان کم من انقدر بهش اعتماد پیدا کردم کیم میشد؟
ادامه دارد...
۲.۲k
۱۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.