رمان
#رمان
#دختر_خوش_شانس
#BTS
#part:38
*ویو سارا*
خدایا جلو دهن این دختر رو بگیر الان ابرو برام نمیزاره،خدایا بخیر بگذرون یا خدا حالا چرا من اینقدر زوود آوردمش کاش یکم بیشتر صبر میکردم
ستی:اصلا چرا باید از تو اجازه بگیرم،من میرم بغلشون کنم
داشت میرفت سمتشون که من از پشت یقه تیشرتشو گرفتم و دنبال خودم کشوندم
سارا:بچه ها کار به حرف های این دیوونه نداشته باشید بیاید بریم داخل
ستی:آخ آخ ولم کن بیشعور ولم میکنی یانه
سارا:بی ادب نشو ازت بزرگترم،ولت نمیکنم چون بی آبرویی
ستی:خرس گنده ولم کننننن
ولش کردم و روبه روش توی پذیرایی ایستادم و همونطور که اعضا نگاه میکردن گفتم:به کی گفتی خرس گنده،گربه وحشی
ستی:من گربه وحشی ام؟من؟بیام نشونت بدم؟
سارا:دختره ی بیشعور یعنی بعد سال ها دیدمت کثافت
ستی:خودت خودت خودت تو الان باید ناز منو بکشی میای بهم فحش میدی
سارا:تو شروع کردی
ستی:تو
سارا:تو
جین:بس کنید ببینم
هردومون هم زمان سرمونو چرخوندیم سمت جین و با صدای هماهنگی گفتیم:تو دخالت نکن
جین روبه تهیونگ و کوک با صدا آرومی گفت:اینا شبیه شما هستن وقتی بحث میکنید من نمیتونم جلوشونو بگیرم اگه میتونید قبل از اینکه همدیگرو کشتن برید جلوشونو بگیرید
تهیونگ و کوک:بسپارشون به ما
من و ستی همینطور که داشتیم دعوا میکردیم تهیونگ اومد منو کشوند جونگکوک هم ستی رو کشوند
و بله ستی هم خر میشه و به مظلوم ترین حالت ممکن تبدیل میشه
ستی:چیشده جونگکوک
کوک:میشه بس کنی؟
ستی:اره حتما،خیلی ببخشید
سارا:چه زود خر شدی
ستی تیز نگاهم کرد که تهیونگ گفت:شروع نکن لطفا
سارا:ولم کن باشه
بعد ولم کرد و نشستیم باهم حرف زدیم و کلی خندیدیم بعد من رفتم چندتا خوراکی اوردم گذاشتم همینطور که داشتیم میخوردیم ستی گفت
ستی:خب کجا بریم،سارا میدونی دیگه چقدر اشتیاق دارم
سارا:اره میدونم
ستی:خب پیشنهاد هامو برا رفتن بگم؟
شوگا و جی هوپ:مگه میشناسی؟
ستی:اره
نامجون:ببینم چقدر اینجا رو میشناسی؟
ستی:خب میتونیم بریم جزیره ججو میتونیم بریم شهربازی میتونیم بریم بوسان میتونیم بریم....(خلاصه همه ی کده رو به رخ کشید)
جیمین:تو حتی بهتر از من میشناسی!
سارا:شب و روزش فقط کره اس
ستی:فقط من؟یا فارسی یادت رفته؟
سارا:هردومون
ستی:بابا تهیونگ تو نمیدونی سارا برای تو چیکارا میکرد
سارا:دهنت رو ببند ستییییییییییی
ستی:نخیرم،همه چیز رو میگم
تهیونگ:اره بگو
سارا:ستی خودت میدونی هااااااا،قبل از اینکه چیزی بگی به عواقبش فکر کن
ستی:ببخشید تهیونگ فعلا نمیتونم بگم،اما خیالت راحت ی روز حتما بهت میگم
سارا:الان میام
ستی: کجا میری؟
سارا:تو اتاقم
بهش ی چشمک زدم که همه چی بیاد دستش،یادم رفته بود انسولینم رو تزریق کنم پس رفتم تو اتاق و تزریق کردم و بعدش از اتاق اومدم بیرون که...
#دختر_خوش_شانس
#BTS
#part:38
*ویو سارا*
خدایا جلو دهن این دختر رو بگیر الان ابرو برام نمیزاره،خدایا بخیر بگذرون یا خدا حالا چرا من اینقدر زوود آوردمش کاش یکم بیشتر صبر میکردم
ستی:اصلا چرا باید از تو اجازه بگیرم،من میرم بغلشون کنم
داشت میرفت سمتشون که من از پشت یقه تیشرتشو گرفتم و دنبال خودم کشوندم
سارا:بچه ها کار به حرف های این دیوونه نداشته باشید بیاید بریم داخل
ستی:آخ آخ ولم کن بیشعور ولم میکنی یانه
سارا:بی ادب نشو ازت بزرگترم،ولت نمیکنم چون بی آبرویی
ستی:خرس گنده ولم کننننن
ولش کردم و روبه روش توی پذیرایی ایستادم و همونطور که اعضا نگاه میکردن گفتم:به کی گفتی خرس گنده،گربه وحشی
ستی:من گربه وحشی ام؟من؟بیام نشونت بدم؟
سارا:دختره ی بیشعور یعنی بعد سال ها دیدمت کثافت
ستی:خودت خودت خودت تو الان باید ناز منو بکشی میای بهم فحش میدی
سارا:تو شروع کردی
ستی:تو
سارا:تو
جین:بس کنید ببینم
هردومون هم زمان سرمونو چرخوندیم سمت جین و با صدای هماهنگی گفتیم:تو دخالت نکن
جین روبه تهیونگ و کوک با صدا آرومی گفت:اینا شبیه شما هستن وقتی بحث میکنید من نمیتونم جلوشونو بگیرم اگه میتونید قبل از اینکه همدیگرو کشتن برید جلوشونو بگیرید
تهیونگ و کوک:بسپارشون به ما
من و ستی همینطور که داشتیم دعوا میکردیم تهیونگ اومد منو کشوند جونگکوک هم ستی رو کشوند
و بله ستی هم خر میشه و به مظلوم ترین حالت ممکن تبدیل میشه
ستی:چیشده جونگکوک
کوک:میشه بس کنی؟
ستی:اره حتما،خیلی ببخشید
سارا:چه زود خر شدی
ستی تیز نگاهم کرد که تهیونگ گفت:شروع نکن لطفا
سارا:ولم کن باشه
بعد ولم کرد و نشستیم باهم حرف زدیم و کلی خندیدیم بعد من رفتم چندتا خوراکی اوردم گذاشتم همینطور که داشتیم میخوردیم ستی گفت
ستی:خب کجا بریم،سارا میدونی دیگه چقدر اشتیاق دارم
سارا:اره میدونم
ستی:خب پیشنهاد هامو برا رفتن بگم؟
شوگا و جی هوپ:مگه میشناسی؟
ستی:اره
نامجون:ببینم چقدر اینجا رو میشناسی؟
ستی:خب میتونیم بریم جزیره ججو میتونیم بریم شهربازی میتونیم بریم بوسان میتونیم بریم....(خلاصه همه ی کده رو به رخ کشید)
جیمین:تو حتی بهتر از من میشناسی!
سارا:شب و روزش فقط کره اس
ستی:فقط من؟یا فارسی یادت رفته؟
سارا:هردومون
ستی:بابا تهیونگ تو نمیدونی سارا برای تو چیکارا میکرد
سارا:دهنت رو ببند ستییییییییییی
ستی:نخیرم،همه چیز رو میگم
تهیونگ:اره بگو
سارا:ستی خودت میدونی هااااااا،قبل از اینکه چیزی بگی به عواقبش فکر کن
ستی:ببخشید تهیونگ فعلا نمیتونم بگم،اما خیالت راحت ی روز حتما بهت میگم
سارا:الان میام
ستی: کجا میری؟
سارا:تو اتاقم
بهش ی چشمک زدم که همه چی بیاد دستش،یادم رفته بود انسولینم رو تزریق کنم پس رفتم تو اتاق و تزریق کردم و بعدش از اتاق اومدم بیرون که...
۲۷.۱k
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.