رمان
#رمان
#دختر_خوش_شانس
#BTS
#part:3۷
*ویو سارا*
با کلید در پذیرایی رو باز کردم،همه جا تاریک بود،ستی رو به من کرد و با حالت نگرانی و سوالی بهم گفت
ستی:چرا همه جا تاریکه
یهو چراغا روشن شدن و بمب شادی که تو دست اعضا بودن ترکیدن و با فشفشه ای که تو دستشون بود هماهنگ گفتن
همشون:خوش اومدی ستی
ستی یک جیغ بلند زد و منو بغل کرد و سرشو پیش من قایم کرد
ستی:اینا...اینا...نه..غیرممکنه...من...من فک کنم توهمی شدم سارا..ضربه مغزی روم تاثیر گذاشته و توهمی شدم
اروم دستی رو موهاش کشیدم و با خنده ی کنترل شده گفتم:اروم باش،تو چیزیت نشده، توهمی هم نشدی همه اینا حقیقته چشاتو باز کن سرتو بیار یالا
ستی:نه نه نه نه
از چونش گرفتم و سرشو اوردم بالا اینا واقعین
اعضا:یااااااا قبول نیست بخدا ما واقعی هستیم
ستی دوباره نگاهشون کرد و با جیغ بالا و پایین میپرید
سارا:یااااا دختر از قدت خجالت بکش ی جا بایست دیگه
ستی ی لحظه ایستاد و با قیافه مسخره نگاهم کرد:هه،ببین کی داره حرف میزنه،خودت بدتر از من قرار بود واکنش نشون بدی حالا معلوم نیست چه مرگته
اصلا تو از کی آدم شدی از کی عاقل شدی هاااا
زیر لب با صدای اروم گفتم:دختر آبرومو بردی لعنتی ساکت باش
ستی:شنییدم
سارا:منم طوری گفتم که تو بشنوی
ستی:این از کی آدم شده برام ما،برو اونور من خوشحالیمو بکنم
اعضا با تعجب داشتن نگاهمون میکردن
ستی روشو ازم گرفت بیشعور برام ابرو نزاشت و رفت سمت اعضا و با هیجانی و ذوقی غیر قابل توصیف بهشون گفت:میتونم به یکیتون دست بزنم که مطمئن باشم واقعی هستید
تهیونگ:راحت باش
تهیونگ که اینطور گفت ستی بدون مکث رفت سمت جین و لپ هاش رو کشید
ستی:اخی من فداش بشم قشنگم واییییییییییییی،ساراااااااااااااااااااااا نگاهههههههههههههه کن به .....
سارا:کامل نکن خواهش میکنم
ستی:اره اره میدونم
جین:اوه چقدر هیجان،اینا همش برا اینکه منو ببینی،حق داری منم بودم هیجان میگرفتم که همچین شخص هندسامی رو ببینم
ستی:دلم برا تعریف کردنات از خودت هم تنگ شده
جین:توکه منو از قبل ندیدی که دلت برام تنگ بشه
ستی:حتی از پشت گوشی که میدیدمت دلم برات تنگ میشه
سارا:ستی خودتو جمع کن یالا بریم داخل
ستی:اوهو شروع کرد دستور دادن،،حالا دوسال تو کما بودم معنی نمیشه رابطمون مثل قبل نباشه
سارا:حیف که اعضا اینجا و الا خودم میدونم با تو
ستی:هر هر هر،برو بابا
خندم گرفت دلم برا این کارامون تنگ شده بود
ستی:تهیوووووووونگ من موندم سارا با این جذابیتت چطور تاحالا زندست
سارا:ستیییییییییییی بیشعور لعنتی خفه شوووووووووووو،جلو دهنت رو بگییییییر
ستی:یاااااااااا یادم رفت هنوز فک میکنم دارم خواب میبینم ،وایییییییییی باورم نمیشه دارم از نزدیک میبینمتوووووووووون
جونگکوکیییییییییییی،یووووونگییییی،جیمیناااااااااا،هوپیییییییییییی،تهیونگاااااا،نامجوووووووناااااااااااا،جیییییییییییییییین من فداتون بشممممممممممممم
سارااااااااااااااا اجازه هست بغلشون کنم؟
#دختر_خوش_شانس
#BTS
#part:3۷
*ویو سارا*
با کلید در پذیرایی رو باز کردم،همه جا تاریک بود،ستی رو به من کرد و با حالت نگرانی و سوالی بهم گفت
ستی:چرا همه جا تاریکه
یهو چراغا روشن شدن و بمب شادی که تو دست اعضا بودن ترکیدن و با فشفشه ای که تو دستشون بود هماهنگ گفتن
همشون:خوش اومدی ستی
ستی یک جیغ بلند زد و منو بغل کرد و سرشو پیش من قایم کرد
ستی:اینا...اینا...نه..غیرممکنه...من...من فک کنم توهمی شدم سارا..ضربه مغزی روم تاثیر گذاشته و توهمی شدم
اروم دستی رو موهاش کشیدم و با خنده ی کنترل شده گفتم:اروم باش،تو چیزیت نشده، توهمی هم نشدی همه اینا حقیقته چشاتو باز کن سرتو بیار یالا
ستی:نه نه نه نه
از چونش گرفتم و سرشو اوردم بالا اینا واقعین
اعضا:یااااااا قبول نیست بخدا ما واقعی هستیم
ستی دوباره نگاهشون کرد و با جیغ بالا و پایین میپرید
سارا:یااااا دختر از قدت خجالت بکش ی جا بایست دیگه
ستی ی لحظه ایستاد و با قیافه مسخره نگاهم کرد:هه،ببین کی داره حرف میزنه،خودت بدتر از من قرار بود واکنش نشون بدی حالا معلوم نیست چه مرگته
اصلا تو از کی آدم شدی از کی عاقل شدی هاااا
زیر لب با صدای اروم گفتم:دختر آبرومو بردی لعنتی ساکت باش
ستی:شنییدم
سارا:منم طوری گفتم که تو بشنوی
ستی:این از کی آدم شده برام ما،برو اونور من خوشحالیمو بکنم
اعضا با تعجب داشتن نگاهمون میکردن
ستی روشو ازم گرفت بیشعور برام ابرو نزاشت و رفت سمت اعضا و با هیجانی و ذوقی غیر قابل توصیف بهشون گفت:میتونم به یکیتون دست بزنم که مطمئن باشم واقعی هستید
تهیونگ:راحت باش
تهیونگ که اینطور گفت ستی بدون مکث رفت سمت جین و لپ هاش رو کشید
ستی:اخی من فداش بشم قشنگم واییییییییییییی،ساراااااااااااااااااااااا نگاهههههههههههههه کن به .....
سارا:کامل نکن خواهش میکنم
ستی:اره اره میدونم
جین:اوه چقدر هیجان،اینا همش برا اینکه منو ببینی،حق داری منم بودم هیجان میگرفتم که همچین شخص هندسامی رو ببینم
ستی:دلم برا تعریف کردنات از خودت هم تنگ شده
جین:توکه منو از قبل ندیدی که دلت برام تنگ بشه
ستی:حتی از پشت گوشی که میدیدمت دلم برات تنگ میشه
سارا:ستی خودتو جمع کن یالا بریم داخل
ستی:اوهو شروع کرد دستور دادن،،حالا دوسال تو کما بودم معنی نمیشه رابطمون مثل قبل نباشه
سارا:حیف که اعضا اینجا و الا خودم میدونم با تو
ستی:هر هر هر،برو بابا
خندم گرفت دلم برا این کارامون تنگ شده بود
ستی:تهیوووووووونگ من موندم سارا با این جذابیتت چطور تاحالا زندست
سارا:ستیییییییییییی بیشعور لعنتی خفه شوووووووووووو،جلو دهنت رو بگییییییر
ستی:یاااااااااا یادم رفت هنوز فک میکنم دارم خواب میبینم ،وایییییییییی باورم نمیشه دارم از نزدیک میبینمتوووووووووون
جونگکوکیییییییییییی،یووووونگییییی،جیمیناااااااااا،هوپیییییییییییی،تهیونگاااااا،نامجوووووووناااااااااااا،جیییییییییییییییین من فداتون بشممممممممممممم
سارااااااااااااااا اجازه هست بغلشون کنم؟
۲۸.۲k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.