𝐒𝐥𝐚𝐯𝐞 /برده/
𝐒𝐥𝐚𝐯𝐞 /برده/
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐
لیا با به یاد اوردن سختی ها و رنج هایی که توی پرورشگاه کشیده بود بغض کرد اون بچه مثل خودش بود هیچکسی رو نداشت....دلش نمیخواست که زندگی این بچه مثل خودش باشه
لیا : نهههه نمیزارم این کار رو بکنید
اجوما:چاره دیگه ای نداریم
لیا: من دلم نمیخواد که به پرورشگاه بره
اجوما: ولی...
لیا : من با آقا و خانم جئون صحبت میکنم
بدون گفتن حرف دیگه و شنیدن حرفی از اشپزخونه خارج شد... وبه سمت سالن پذیرایی طبقه دوم که خانواده جئون در حال قهوه خوردن بودن رفت ...
با صاف کردن گلوش همه به اون نگاه کردند
لیا: ب..بخشید که مزاحم شدم
خانم جئون: چیزی شده ؟
آقای جئون: این بچه کیه؟
لیا:(بعد از تعریف کردن ماجرا)
خانم جئون:بچه ی بیچاره...بنظرم بمونه اینج...
آقای جئون: نه من اجازه نمیدم که همینطوری یه بچه اینجا بزرگ بشه
لیا:[همیشه متضاد هم بودن خانم جئون مهربون و دلسوز و همسرش خشمگین و بی رحم]
لیا:خواهش میکنم لطفا ....
آقای جئون: گفتم نه..
لیا: من تاحالا از شما هیچ درخواستی نکردم خواهش میکنم هر اتفاقی که بیوفته مسئولیتش با من...
خانم جئون دستش رو روی دست همسرش گذاشت و نگاه عجیبی بهش کرد....
آقای جئون نفس عمیقی کشید....
آقای جئون: باشه هر اتفاقی براش بیوفته تقصیر خودته
لیا خیلی خوشحال بود و با ذوق فراوان گفت...
لیا : خیلی ممنونم ....ممنون.... از شما هم تشکر میکنم خانم جئون
در همون لحظه پسرک ۴ ساله که خرس عروسکیش رو تو دستش گرفته بود کنار مادرش رفت و با کمک اون روی مبل نشست...
خانم جئون: لیا عزیزم بچه رو بیار نزدیک میخوام ببینمش
خانم جئون دختر کوچولو رو بغل کرد
پسرش که اول تعجب کرده بود الان با صدای پر ذوقی گفت:
جونگکوک:ماما..نینی ...نینی
خانم جئون: اره پسرم نینی خوشگله مگه نه؟
جونگکوک:اوهوم
...................................
همونطور که دختر کوچولو رو تو بغلش گرفته بود و آروم از پله ها پایین میومد جیا و اجوما رو کنار پله ها که منتظر وایستاده بودن دید
جیا: خب....
لیا: خب....
جیا: بگو دیگه چی گفتن؟
لیا با ذوقی تو صداش معلوم بود گفت:
لیا: قبول کردندددددد
جیا: واقعاااا
لیا: ارههههه
اجوما : خیلی خوبه... اما لیا اسم بچه رو چی میخوای بزاری؟
جیا: اوووو راست میگی اجوما اسم بچه رو چی بزاریم؟
اجوما: ما اسم بچه رو انتخاب نمیکنیم.. لیا انتخاب میکنه....
اجوما: لیا جان اسم بچه چی باشه؟
لیا:امممم اسمش رو میزارم ا/ت
اجوما:چه اسم زیبایی
جیا: اره عالیه
لیا لبخندی زد و به دختر کوچولو نگاه کرد...
لیا:به زندگی جدیدت خوش آمدی ا/ت
نظرتون راجب فیک جدید؟
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐
لیا با به یاد اوردن سختی ها و رنج هایی که توی پرورشگاه کشیده بود بغض کرد اون بچه مثل خودش بود هیچکسی رو نداشت....دلش نمیخواست که زندگی این بچه مثل خودش باشه
لیا : نهههه نمیزارم این کار رو بکنید
اجوما:چاره دیگه ای نداریم
لیا: من دلم نمیخواد که به پرورشگاه بره
اجوما: ولی...
لیا : من با آقا و خانم جئون صحبت میکنم
بدون گفتن حرف دیگه و شنیدن حرفی از اشپزخونه خارج شد... وبه سمت سالن پذیرایی طبقه دوم که خانواده جئون در حال قهوه خوردن بودن رفت ...
با صاف کردن گلوش همه به اون نگاه کردند
لیا: ب..بخشید که مزاحم شدم
خانم جئون: چیزی شده ؟
آقای جئون: این بچه کیه؟
لیا:(بعد از تعریف کردن ماجرا)
خانم جئون:بچه ی بیچاره...بنظرم بمونه اینج...
آقای جئون: نه من اجازه نمیدم که همینطوری یه بچه اینجا بزرگ بشه
لیا:[همیشه متضاد هم بودن خانم جئون مهربون و دلسوز و همسرش خشمگین و بی رحم]
لیا:خواهش میکنم لطفا ....
آقای جئون: گفتم نه..
لیا: من تاحالا از شما هیچ درخواستی نکردم خواهش میکنم هر اتفاقی که بیوفته مسئولیتش با من...
خانم جئون دستش رو روی دست همسرش گذاشت و نگاه عجیبی بهش کرد....
آقای جئون نفس عمیقی کشید....
آقای جئون: باشه هر اتفاقی براش بیوفته تقصیر خودته
لیا خیلی خوشحال بود و با ذوق فراوان گفت...
لیا : خیلی ممنونم ....ممنون.... از شما هم تشکر میکنم خانم جئون
در همون لحظه پسرک ۴ ساله که خرس عروسکیش رو تو دستش گرفته بود کنار مادرش رفت و با کمک اون روی مبل نشست...
خانم جئون: لیا عزیزم بچه رو بیار نزدیک میخوام ببینمش
خانم جئون دختر کوچولو رو بغل کرد
پسرش که اول تعجب کرده بود الان با صدای پر ذوقی گفت:
جونگکوک:ماما..نینی ...نینی
خانم جئون: اره پسرم نینی خوشگله مگه نه؟
جونگکوک:اوهوم
...................................
همونطور که دختر کوچولو رو تو بغلش گرفته بود و آروم از پله ها پایین میومد جیا و اجوما رو کنار پله ها که منتظر وایستاده بودن دید
جیا: خب....
لیا: خب....
جیا: بگو دیگه چی گفتن؟
لیا با ذوقی تو صداش معلوم بود گفت:
لیا: قبول کردندددددد
جیا: واقعاااا
لیا: ارههههه
اجوما : خیلی خوبه... اما لیا اسم بچه رو چی میخوای بزاری؟
جیا: اوووو راست میگی اجوما اسم بچه رو چی بزاریم؟
اجوما: ما اسم بچه رو انتخاب نمیکنیم.. لیا انتخاب میکنه....
اجوما: لیا جان اسم بچه چی باشه؟
لیا:امممم اسمش رو میزارم ا/ت
اجوما:چه اسم زیبایی
جیا: اره عالیه
لیا لبخندی زد و به دختر کوچولو نگاه کرد...
لیا:به زندگی جدیدت خوش آمدی ا/ت
نظرتون راجب فیک جدید؟
۲۰.۵k
۱۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.