وقتی رئیست تبدیل به دد..یت میشه
وقتی رئیست تبدیل به دد..یت میشه
part_8
در باز شد و تهیونگ اومد داخل درو بست
تهیونگ: دیگه طوری شده که بهم اهمیت نمیدی
...
تهیونگ: خنده دار وقتی تو عا،،،شقم بودی من فقط اذیتت کردم الان داری تلافی میکنی
ات: تو این طور فکر کن
تهیونگ: ببینم کوچولو عا،،،شق کی شدی که بهم اهمیت نمیدی
ات: نمیگم
تهیونگ: باشه الان ی کاری میکنم که خودت حرف بزنی
ات: اونوقت چطوری؟
تهیونگ: خیلی راحت
بهم نزدیک شد و من با قدم اون عقب میرفتم که چسبیدم به دیوار دستش رو دو طرفم گذاشت
تهیونگ: خب از کجا شروع کنم
...
تهیونگ: از لبا//ت شروع میکنم
لبا//مو روی لبا//ش گذاشتم و شروع کردم به خوردن لبا//ش از لبا//ش فاصله گرفتم و گفتم
تهیونگ: مثل قبل نیستی التماس نمیکنی
...
تهیونگ: حرف بزن تو که میدونی وقتی حرف نمیزنی بیشتر عصبی میشم
ویو ات
دستمو به پشت سر،،،ش بردم صورتم و به صورتش نزدیک کردم
ات: چون دیگه خستم...خسته از اینکه فقط التماس کنم... اولش عا،،،شقت بودم جوری که حاضر بودم برات جونم بدم ولی الان نه
تهیونگ: چرا بهم نگفتی که عا،،،شقمی
ات: مگه تو گوش میکردی
تهیونگ: میشه دوباره بگی
ات: نه
داشتم ازش دور میشدم که دستش رو روی کمر،،،م گذاشت و منو به سمت خودش چر،،،خوند بد،،،نم و به بد،،،نش چسبوند
ات: دارم اذیت میشم
تهیونگ: خیلی وقته که طمت و نچشیدم پرنسس ...
#فیک #چندپارتی #تکپارتی #رمان #سناریو
#جونگکوک #کیم_تهیونگ #تهیونگ #جئون_جونگکوک #بی_تی_اس
part_8
در باز شد و تهیونگ اومد داخل درو بست
تهیونگ: دیگه طوری شده که بهم اهمیت نمیدی
...
تهیونگ: خنده دار وقتی تو عا،،،شقم بودی من فقط اذیتت کردم الان داری تلافی میکنی
ات: تو این طور فکر کن
تهیونگ: ببینم کوچولو عا،،،شق کی شدی که بهم اهمیت نمیدی
ات: نمیگم
تهیونگ: باشه الان ی کاری میکنم که خودت حرف بزنی
ات: اونوقت چطوری؟
تهیونگ: خیلی راحت
بهم نزدیک شد و من با قدم اون عقب میرفتم که چسبیدم به دیوار دستش رو دو طرفم گذاشت
تهیونگ: خب از کجا شروع کنم
...
تهیونگ: از لبا//ت شروع میکنم
لبا//مو روی لبا//ش گذاشتم و شروع کردم به خوردن لبا//ش از لبا//ش فاصله گرفتم و گفتم
تهیونگ: مثل قبل نیستی التماس نمیکنی
...
تهیونگ: حرف بزن تو که میدونی وقتی حرف نمیزنی بیشتر عصبی میشم
ویو ات
دستمو به پشت سر،،،ش بردم صورتم و به صورتش نزدیک کردم
ات: چون دیگه خستم...خسته از اینکه فقط التماس کنم... اولش عا،،،شقت بودم جوری که حاضر بودم برات جونم بدم ولی الان نه
تهیونگ: چرا بهم نگفتی که عا،،،شقمی
ات: مگه تو گوش میکردی
تهیونگ: میشه دوباره بگی
ات: نه
داشتم ازش دور میشدم که دستش رو روی کمر،،،م گذاشت و منو به سمت خودش چر،،،خوند بد،،،نم و به بد،،،نش چسبوند
ات: دارم اذیت میشم
تهیونگ: خیلی وقته که طمت و نچشیدم پرنسس ...
#فیک #چندپارتی #تکپارتی #رمان #سناریو
#جونگکوک #کیم_تهیونگ #تهیونگ #جئون_جونگکوک #بی_تی_اس
۱۷.۶k
۱۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.